نوع مقاله : علمی- پژوهشی
نویسنده
عضو هیأت علمی دانشگاه پیامنور
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
In Persian literature,in addition to sonnet (Ghazel) pattern, taking advantage of romantic poems was also prevailed (and is still prevailing) to express lyric and romantic contents. Narration is among those literary types that was considered very soon in Persian poetry. At the end of the 6th century AH, the arrangement of romantic stories by Nezami-ye Ganjavi reached its highest peak. He versified several famous stories of his era in such a way that most of romantic versifiers, knowingly or unknowingly, were affected by his style and method of narration. One of his glorious poems is Layly and Majnoon the root of which should be searched in Arab literature. The story has been imitated in different languages several times by poets. In this study, after providing some introductory grounding, the author tries to briefly present the historical-social roots, time and place of the story and the date of its propagation in Arab and Persian literature. Then by paying attention to a brief explanation of the Arabic narration accompanied by Nezami-ye Ganjavi's version of the story, he attempts to make a comparative, analytical criticism of the cases.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
ناقدانفرنگی،آثارادبیرا،فقطازدیدگاهمعنویوعاطفیبهچهارنوعاصلیحماسی،غنایی،نمایشیوتعلیمی،تقسیمبندیکردهاند.اینتقسیمبندیکهدرآثارادبیهمۀمللجهان-با تفاوتهایی در جزئیات -صدق میکند؛ هر کدام دارای مشخصات و قوانینویژۀ خود هستند. (شفیعی کدکنی، 1372: 33-32 ؛ نیز ر.ک: حاکمی، 1386: 4)یکی از انواع معروف ادبی،«ادبیّات غنایی»است. شعر غنایی،شعری است که از عواطفو احساسات حکایت میکند و شامل موضوعاتی از قبیل عشق، پیری، وطنخواهی،انساندوستی و امثال آن میباشد. موضوع شعر غنایی در ادب اروپایی شامل عشق،سرنوشت،طبیعت،مرگ، خدا، وطندوستی،ایمان مذهبی و مانند اینهاست. ولی در ادب فارسی وعربی این نوع شعر دامنۀ وسیعتری پیدا کرده است و شامل مدح، هجو،عرفان،مفاخره، مرثیه، طنز،سوگندنامه، شکایت، خمریه،حبسیّه،وصف طبیعت، غزل،مناظره، معمّا واز این قبیل میشود.در زبان فارسی به جای اصطلاح شعر غنایی میتوان «شعرشخصی»بهکاربرد. از میان ویژگیهای شعر غنایی به مسائلی چون آهنگین بودن واژهها، معانی رقیقو لطیف و برجستگی عنصر خیال و ... میتوان اشاره کرد. (پارساپور، 1383: 22-19؛ نیز ر.ک: شفیعی کدکنی، همانجا؛ حاکمی، همانجا)
اشعار عاشقانۀ غناییدر ادب فارسی از اواسط قرن سوم هجری یعنی نخستین روزگار پیداییشعر دری آغاز شد؛ لیکن دورۀ کمال اشعار غنایی در زبان فارسی از قرن چهارم آغاز گردید.نخستین غزلهای دلانگیز و آبدار را رودکی سروده است.داستانسرایی نیز از انواعی است کهبسیار زود در شعر فارسی مورد توجه قرار گرفت و علّت اساسی این امر وجود داستانهایعاشقانه در ادبیّات پهلوی و تأثیر آن در ادب فارسی بوده است. عنصری در قرن پنجم چندداستان و از جمله وامق و عذرارا به نظم کشید.عیّوقی داستان ورقه و گلشاهرا به نظم آورد. در همین قرن یکی دیگر از داستانهای کهن ایرانی به نام ویس و رامینبه شعر درآمد. در پایان قرن ششم هجری، نظم داستانها به وسیلۀ یکی از ارکان شعر فارسی یعنی نظامیگنجوی به حدّ کمال رسید؛ و به همین سبب،در قرنهای بعد مورد تقلید گروه کثیری از شاعران قرار میگیرد. مشهورترین مقلّدان منظومههای نظامی،امیر خسرو،دهلوی،خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی،کاتبی ترشیزی،جامی،هاتفی خرجردی، قاسمی، هلالی جغتایی، فیضی فیّاضی و... هستند. سرودن منظومههایعاشقانه تا اواخر عهد قاجاری و حتی تا روزگار معاصر ما،در ادب فارسی ادامه مییابد. (رزمجو، 1382: 147- 144؛ نیز ر.ک:صفا، 1366: 61-56؛ حاکمی،1386:23-22)
بیگمان نظامی گنجوی،در سرودن داستانهای عاشقانه،در پهنۀ شعر فارسی سرآمد است و به عنوان استاد داستانهای رمانتیک نامبردار گردیده است؛ تا جایی که اکثر سرایندگان منظومههای عاشقانه دانسته یا ندانسته تحت تأثیر اویند و او در این زمینه بیش از همگان درخشیده و سرمشق قرار گرفته است. نکتۀ مهم و اساسی در منظومههای نظامی آن است که وی روح داستانی را که موضوع شعرش بوده درک کرده است وتوانایی انگیزش احساسات و اندیشههای متنّوع را از طریق بیان گفتار و نمایش رفتار اشخاص داستان داشته است. نظامی در پروردن شخصیّتهای داستان و نمایش افکار و رفتار هر یک از آنان بر طبق منش هر یک،کاملاً کامیاب شده است. از ویژگیهای برجستۀسبک و سیاق نظامیعلاوه بر قدرت تخیّل و همدلی و پیوند عاطفی او با قهرمانان داستان و حسن قریحه و استعداد، آن است که وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب، ایجاد ترکیبات خاّص تازه،ابداع و اختراع معانی و مضامین نو و دلپسند، تصویر جزئیات، دقّت در وصف و ایجاد مناظر بدیع، به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع،بهکارگیری شیوۀ بیان رسا و توانا و زبان گوشنواز و نرم و متناسب (که از واژگانی غنی و ترکیبآفرین برخوردار است و مبتنی بر حسن تألیف اجزاء کلام است)؛ مهارت و استادی ویژهای از خود نشان داده است. (یوسفی، 1386: 188 – 170)
لیلی و مجنون،سوّمین منظومه از خمسۀ نظامی است که نظامی آنرا در مدتی کمتر از چهار ماه سروده است و شامل حدود 4700 بیت است و بنابر نظر خودش،اگر گرفتاریهای فراوان او نبود میتوانسته آن را در چهارده شب به پایان ببرد. این داستان که به سال 584 هجری پرداخته شده و شاعر تا سال 588 در آن دستکاریهایی میکرده است، به تقاضای شروانشاه ابوالمظفّر اخستان بن منوچهر به نظم آمده است. این داستان غرابت چندانی ندارد و نظیر آن در تمام جهان،اتفاق افتاده و میافتد. ساختارآن به دیگر داستانهای عشّاق ناکام عرب و یا تمام جهان شباهت دارد؛با این تفاوت که این بار از یک طرف، عاشق،شاعری پرشور است که اشعار فراوانی به او نسبت داده شده و تقریباً شخصیّتی واقعی به نظر میرسد و از طرف دیگر،روایتها و شرح و توصیفهای مربوط به لیلی و مجنون آن چنان متعدّد و متفاوت و خیالپردازانه و گاه متناقض است که نمیتوان اساس داستان را به آسانی باور کرد و خوانندۀ این داستان دائماً در حالت برزخ میان پذیرش حقیقت وخیال قرار دارد. این داستان در طول سالها،الهامبخش دهها تن از شاعران بزرگ در آفرینش منظومههای خیالانگیز بوده است و هم اکنون نیز در آثار شاعران،نویسندگان، نمایشنامهنویسان و موسیقیدانان ملل مختلف خاور نزدیک انعکاس دارد. بیتردید شهرت لیلی و مجنون در شرق از شهرت رومئو و ژولیت در غرب بیشتر است. 1
براین اساس در این مقاله برآنیم تا یکی از منظومههای غنایی این شاعر بر جسته را که لیلی و مجنوناست به صورت تحلیلی و تطبیقی با روایتهای عربی این داستان مقایسه و بررسی کنیم.
بررسی ریشههای تاریخی - اجتماعی داستان لیلی و مجنون در ادبیات عربی و فارسی
مرجع اساسی داستان لیلی و مجنون در درجۀ اوّل کتب تاریخ ادبیات است که از آن میان باید از کتبی چون الشّعرو الشّعراءابن قتیبۀ دینوری (ف 276 هـ . ق) و کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی (ف 356 هـ .ق) والفهرستابن ندیم، معاصر ابوالفرج، نام برد. جاحظ نیز در آثار خود از جمله: رسائلالجاحظ، البیان و التبیین، کتاب الحیوان، تا اندازهای به این موضوع پرداخته است. 2به علاوه از آثاری که به شرح احوال دلباختگان و عشّاق پرداختهاند مانند کتاب الزُهرۀداوود ظاهری (ف 297 هـ .ق)،مصارع العشّاقابن سّراج (ف 418 هـ .ق) و مجنون را در آثارشان یاد کردهاند از جمله مبرّد (م 285 هـ.ق) درالکامل، وشّاء (م325 هـ.ق) در کتاب الموشی، ابن عبد ربّه (م 328 هـ.ق ) درالعقدالفرید، قالی (م356 ه.ق )درالامالی و جغرافیدانانی چون البکری (م487 هـ.ق) یاقوت حموی و تاریخنگارانی چون کُتُبی (م764 هـ.ق) درفوات الوفیاتو ... باید نام برد. گفتنی استحکایت قصّه مجنوناثر ابوبکر والبی، تنها زندگینامۀ موجود شرق دربارۀ این داستان است. (احمد نژاد، 1378: 33 ـ30 ؛ نیز ر. ک: سجادی، 1372: 204)
هویّت مجنون
در ادب عربی فراوان بودهاند شاعرانی که خود، داستانهای عشقی شورانگیز داشته و از آن در اشعارشان سخن گفتهاند و نام یا لقب معشوق را ذکر کردهاند، امّا این شاعران نام و نشانی مشّخص و شناخته شده دارند و وجود آنها قطعی و محرز است، ولی مجنون چنین نیست. در مورد نام مجنون و هویّت او و داستان عشقورزی او، روایات گونهگون و متناقضی نقل شده است. ابوالفرج اصفهانی درالاغانیخود در مورد هویّت مجنون سکوت نموده است؛ امّا از مقایسه روایتهایی که نقل کرده است چنین بر میآید که اگر مجنون، حقیقت تاریخی هم داشته باشد و داستان او نیز ساختگی نباشد دست کم دربارۀ وی مبالغۀ فراوانی شده است. (غلامرضایی، 1370: 222 ـ 221). امّا آنچه مسلّم است اینکه در جزیرة العرب در دوره مورد نظرما تعدادی از شاعران به مجنون ملقّب بودهاند و این لقب دامنۀ معنایی گستردهای داشته و ابوبکر والبی نیز که گردآوری کنندۀ اشعار مجنون است؛این مطلب را تأیید کرده است.(احمد نژاد، 1378: 50،40)
محدودۀ زمانی و مکانی داستان
محدودۀ زمانی و مکانی داستان لیلی ومجنون هم به درستی مشخّص نشده است. ولی این نکته مسلّم است که تاریخ مرگ مجنون در آثار مورّخان و لغویان به خصوص متأخّرین تکرار شده است. پارهای از این تاریخها گمان صرف است ولی بیشتر آنها به دورهای مشخّص و نه چندان طولانی اشاره دارند. نزدیکترین این تاریخها به واقعیّت، تاریخهایی هستند که با سالهای 65 تا 80 هجری مطابقت دارند. برخی نیز گوشههایی از حوادث داستان مجنون را گاه تا روز خلافت عبدالملک و گاهی به دورۀ مروان بن حکم، حکمران مدینه و خلیفۀ خشن، نسبت میدهند. (همو: 54). در آثار عربی مربوط به مجنون از دو شخصّیت تاریخی مشهور؛ یعنی عمر (محمد) بن عبدالرحمن بن عوف (م 31 هـ.. ق) و نوفل بن مساحق عامری (م 87 هـ.. ق) یاد شده است. اولی یکی ازصحابه رسول خداست و نوفل مأمورگردآوری صدقات مدینه معرفی شده است که دردورۀ عبدالملک مروان معزول شده است. این دو در داستان لیلی و مجنون در راه جلب رضایت قبیلۀ لیلی برای ازدواج دخترشان با مجنون تلاشهای بی حاصلی کردهاند. این مطالب مارا به این نتیجه میرساند که مجنون مورد نظر ما به احتمال بسیار زیاد حدود سال 80 هجری از دنیا رفته است و یا دست کم باید تاریخ زندگی او را بی هیچ ابهامی به همین سالها محدود دانست.حقیقت دیگری که همۀ منابع آن را تأیید میکنند؛ انتساب مجنون به قبیلۀ بنی عامر است. این قبیله، تیرهای از «هوزان» بوده است که در شمال جزیرة العرب میزیستهاند. محل زندگی و رفت و آمد عامریان سرزمین گستردهای بود که از حجاز تا نجد را شامل میشده است؛ این پهنه، از غرب به دریای سرخ، از شرق به یمامه، از جنوب به ثقیف (بین مکه و طائف) میپیوست. «ضریه»نیز که نامش در داستان مجنون آمده و بنا به قول یاقوت جزء قلمرو حاکم مدینه بوده است؛ ناحیۀ همجوار عامریان بوده و انگیزۀ آمدن عاملان خراج را از مدینه به این سرزمین توجیهپذیر مینماید.(احمد نژاد، 1378: 58 -57)
تاریخ رواج داستان مجنون
در مورد زمان پیدایش و رواجداستان مجنوننیز گفتنی است که مجنون تا روزگاری دراز درمیان عاشقان رمانتیک گروه خود شهرت چندانی نداشته است. درشعر شاعران همعصر او نام عشّاقی که ضربالمثل بودهاند، آمده است ولی نامی از مجنون در میان آنها نیست و بیشتر معاصران مجنون از عاشقان نامدار قدیم چون مرقّش، عبدالله بن عجلان نهدی و... نام بردهاند. در روزگار اموّیان هم مجنون شهرتی نداشته و مقام نخستین را در میاننامآوران عشق عذری و پاک، عروه بن حزام در اختیار داشته است. در اوایل عصر عباسی هم بهرغم افزایش عاشقان برجسته، همچون گذشته نام مجنون در میان آنها دیده نمیشود و بیشتر شاهد اسامی «عروه وعفرا» و «لبنی و قیس بن ذریح»و نیز یاد معشوقیلیلی نام هستیم که به سبب رثایش در سوگ «توبه بن حمیر» نامدار شده بوده است. امّا هنوز از «لیلی» محبوب مجنون نامی در میان نیست. در آثاری چونالحماسه ابوتمام (ف 231) و طبقات الشعّرا جمحی (ف 231 هـ.ق) نیز جستجوی نام مجنون کاری بیهوده است. از آنجا که بخش عمدۀ شعرهای مجنون متعلّق به عصر اموی است، گمنامی مجنون را تا پایان قرن سوم به دلیل عدم شهرت او در میان شاعرانو عدم شهرت داستان لیلی و مجنون باید دانست. در نیمۀ اوّل قرن سوم به هجری گرایش به سوی قصههای گزیده از مجنون پدید آمد. این قصّهها به علّت کوششهایی که در شرح و تفسیر پارهای از قصاید میشده، شروع به گسترش کردند و قصاید ساختگی ومربوط به شاعران دیگر نیز بر آنها افزوده میشد تا اینکه در آغاز قرن چهار هجری اندکی قبل از عهد مقتدر (295 تا 300 هجری) برخی از روایات تدوین شده از حکایات مجنون و لیلی در نتیجۀ افزایش رغبت دربار عباسی به این روایات شهرت یافت وسپس بر گسترش تدریجی آن افزوده میشود. در اواسط این قرن ابوالفرج اصفهانی (284 -356 هـ.ق) داستان عشق لیلی و مجنون را در کتاب الاغانیبه تفصیل تمام با همۀ روایات گوناگون آن نقل کرد و در حقیقت علّت شهرت فراوان این داستان در کشورهای عربی و نیز در میان ادیبان و شاعران ایرانی مطالب همین کتاب الاغانی بوده است و میدانیم که سبب شهرت الاغانی در ایران، توجّه خاص وزیر معروف آل بویه، صاحب بن عبّاد (ف 385 هـ.ق) به این کتاب بوده است.(سجادی، 1372: 2 / 205) به هر حال در اواسط قرن چهارم مؤلّف اغانی، روایات و اخبار لیلی و مجنون را تدوین کرد و این کاری بود که تشخیص نخستین روایت قصّه را برای ما ممکن ساخت. پس از این روایت مشهور و مفصّل از قصّۀ مجنون و لیلی، هیچ شرحی جز کتاب ابوبکر والبی (گردآوری کننده اشعار مجنون) تا پیش از قرن پنجم هجری در زبان عربی دیده نمیشود. گفتنی است که صاحب کتاب الفهرست نیز که کتاب خود را اندکی پس از الاغانی تألیف کرده است ویکی از فصول کتاب خود را به اسامی عشّاق دورۀ جاهلیّت و اسلام، اختصاص داده از مجنون هم نام برده است. بنابراین از این تاریخ به بعد نام مجنون را هم در ردیف عشّاق دیگر مییابیم. (احمدنژاد، 1378: 94 -92)بدین ترتیب مجنون پیوسته جای نخست را به خود اختصاص میدهد و پس از گذشت یک قرن به برکت وجود نظامی در ادبیات چهرۀ درخشانی مییابد که هیچ رقیبی را یارای برابری با او نیست. مجنون در این دوره در عرصۀ عشق صوفیانه نیز نقشی نمونهوار پیدا میکند و پس از طی مراحلی از شخصیّتی به کلی مجهول به شخصیّتی که در عشق عذری و پاک مقام نخست را دارد تکامل یافته و مظهر عشق افلاطونی و صوفیانه گردیده است.
پیشینۀ داستان لیلی و مجنون در زبان فارسی
گفتیم که داستان لیلی و مجنون از قرن چهارم هجری قمری مورد توجّه شاعران و ادیبان ایرانی قرار گرفته و در آثار آنان آمده است؛اگر رباعیّات منسوب بهرودکی(ف 329 هـ .ق) اصیل باشد، در یک رباعی نام لیلی و مجنونذکر شده و این آغاز قرن چهارم است. رباعی چنین است:
جایی که گذرگاه دل مجنون است |
|
آنجــا دو هـــزار نیــزه بالا خــون است |
(نفیسی، احوال و آثاررودکی: 3 / 1073)
رابعه بنت کعب قز داری از شاعران معاصر رودکی نیز در شعر خویش از چشم اشکبار مجنون و رخسار لیلی سخن گفته است:
دگر لاله در باغ مــأوی گــرفت |
|
چمن رنگ ارتنــگ مانی گـرفت |
(همان: 2 / 630)
در دیوان منوچهری دامغانی (ف 432 هـ.ق) نیز که با اشعار عرب و دیوان شاعران عرب بیشتر از شاعران زمان خود آشنا بوده است، چندین بار نام لیلی و مجنون ذکر شده است:
شده شعریانش چو دو چشم مجنون |
|
شده فرقدانش چو دو خّد لیلی |
(منوچهری، دیوان: 115)
در قرن پنجم هجری نیز این داستان کم و بیش مورد توجّه شاعران از جمله قطران، مسعود سعد سلمان، ناصر خسرو، امیر معزّی قرار گرفته است. چنانکه دو بیتی معروف بابا طاهر همدانی که در نیمۀ اول این قرن سروده است، شهرتی به سزا دارد:
چه خوش بی مهربانی از دوسربی |
|
که یکسر مهربانی دردسربی |
(باباطاهر، دیوان، چاپ وحید دستگردی: 78)
ناصرخسرو (ف 481 هـ.ق) نیز بنا بر سیرت مذهبی خود توجّه به عشق صوری و اینگونه داستانهای عشقی را رد میکند و آنها را هوسانگیز میداند و به این جهت میگوید:
سیرت و کار فرشته را همه دیدی |
|
گر نکنی خوی تو به لیلی و مجنون |
(ناصر خسرو، دیوان، چاپ تقوی: 355)
سخن ز دانا بشنو زبون خویش مباش |
|
مگوی خیره چو مجنون سخنت بر لیلی |
(همان: 455)
امیر معزی (ف 518 هـ .ق) نیز از رخ لیلی و قد مجنون چنین یاد کرده است:
گزیده طلعتی دارد به خوبی چون رخ لیلی |
|
خمیده قامتی دارد به کژّّی چون قد مجنون |
(امیر معزی، دیوان، چاپ عباس اقبال: 631)
در قرن ششم هجری نیز که اوج شهرت این داستان است؛ تقریباً اکثر متون نثر ونظم این قرن به این داستان اشارتی کرده و با تعابیر و بیانهای مختلف، نام این دو دلدادۀ بیابانی را در آثار خود آوردهاند، از جمله در آثار مختلفی مانند تفسیر کشف الاسرار (تألیف 520 هـ. ق ) در تفسیر سوره یوسف، سوانح امام احمد غزالی (ف 520 هـ .ق )، تمهیدات عین القضاة همدانی(مقتول 525 هـ .ق) دیوان اشعار و نیز مثنوی حدیقه الحقیقه و مثنوی عشق نامهسنایی غزنوی (ف 545 هـ .ق) دیوان اشعار ادیب صابر ترمذی، مقامات حمیدی حمیدالدّین عمربنمحمود بلخی (ف 559 هـ.ق) راحة الصدور راوندی (تألیف 599 هـ.ق )، سند بادنامۀ ظهیری سمرقندی (نگارش 600 هـ.ق) بختیارنامه، دیوان اشعار سیدحسن غزنوی (ف 557 هـ.ق )، دیوان اشعار و حدائق السّحر رشید وطواط (ف 578 هـ.ق ) دیوان انوری ابیوردی (ف 583یا585 هـ.ق )، دیوان اثیرالدین اخسیکتی (ف 586 یا 590 هـ.ق )، دیوان خاقانی شروانی (ف 595 هـ.ق)، دیوان ظهیرالدین فاریابی (ف 595 هـ.ق)،عبهر العاشقین روزبهان بقلی شیرازی (ف 604 هـ.ق)، تاریخ طبرستان ابن اسفندیار(آغاز قرن هفتم)، دیوان شمس طبسی (ف 614 یا 518 هـ.ق)، دیوان عطار نیشابوری (مقتول 618 یا 627 هـ.ق ) و منطق الطّیر عطار، مصیبتنامهعطار و ... با تعابیر و شیوههای مختلف از این داستان یاد شده است.3 این شواهد نشان میدهد که داستان لیلی و مجنون در قرن ششم شهرتی به سزا یافته و زبانزد عامّ و خاصّ شده و به همین سبب هم شاه شروان، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر، که ادب دوست بوده است؛ نظامی را به ساختن و پرداختن این داستان تشویق کرده است. (سجادی ، 1372: 222 -206) از قرن هفتم به بعد نیز لیلی و مجنون نظامی شهرت یافت و حدود چهل مثنوی به تقلید او و سیزده مثنوی نیز به زبان ترکی سروده شد. (کفافی، 1382: 290- 287) حدیث عشق لیلی و مجنون در آثار نظم و نثر قرن هفتم به بعد به سخنها حلاوت بخشیده است.4
با توجه به اینکه ریشۀ داستان لیلی و مجنون،عربی است، در این بخش از مقاله تلاش میکنیم تا این داستان نظامی را با روایات عربی آن به صورت تحلیلی، مقایسه و تطبیق نماییم. بدیهی است که قبل از این تحلیل و تطبیق، ارائه مختصری از روایتهای عربی و روایت نظامی از این داستان اجتنابناپذیر است.
روایتهای عربی
در مآخذ عربی مجموعاً، سه روایت اصلی برای پیدا شدن این داستان، موجود است:
1. قیس بن ملوّح با دختری به نام لیلی که هر دو خردسال بودهاند، هنگام چرانیدن چهارپایان خانوادۀ خویش، آشنا میگردد. آندو به هم دل میبندند و پس از رسیدن به سن بلوغ، خانوادۀ لیلی او را از دید قیس، دور نگاه میدارند. درپی آن جدایی، عشقی توانفرسا و جانکاه سراسر وجود قیس را فرا میگیرد و شور و غوغایی به پا میکند و ...
2. قیس و لیلی از یک قبیله و با هم آشنا بودهاند و برای یکدیگر شعر میخواندند و سپس دل در گرو عشق هم نهادند و ...
3. قیس و لیلی، هر دو جوانانی بلند بالا و خوش سخن و شاعر بودهاند. روزی قیس در بیابان از جایی میگذشت، گروهی از زنان و دختران که لیلی هم در میانشان بود، قیس را دعوت کردند که به جمع آنها بپیوندد، او نیز پذیرفت، سرانجام شتر خود را کشت تا خوراکی برای آنها بسازد امّا پس از گفت و شنود ادبی، جوانی دیگر پیدا شد و به جمع آنان پیوست. زنان و دختران از جمله لیلی قیس را رها کردند و به آن جوان روی آوردند. این کار برای قیس بسیار گران آمد. البته اندکی بعد، لیلی نیز عشق خود به قیس را بر زبان آورد. به دنبال این رویداد، آوازۀ عشق آندو بر سر زبانها افتاد و ...
به هر حال لیلی و مجنون و داستان پرشور آنان، وجود خارجی داشته یا نداشته باشد، از ارزش گزارشها و اشعار و روایتهایی که به مجنون نسبت دادهاند، نمیکاهد، چرا که این اشعار، در ادب پارسی و ترکی، پایگاهی بس والا یافتهاند.(حسینی، 1372: 446 – 444)
روایت نظامی
طرح کلی این داستان در روایت نظامی چنین است که بین کودکی به نام قیس (قیس بن بنی عامر) و لیلی، دختر همسال او در مکتب، عشقی آغاز میشود و غیرت و تعصّب عربی در سر راه این عشق پرشور معصوم، مانعها پدید میآورد. لیلی به خانۀشوهری نادلخواه به نامابن سلاممیرود و قیس که از مداخلۀ پدر و از وساطت نوفل، بهرهای نمییابد، مجنون واقعی میشود و سر به بیابان میگذارد و با جانوران صحرا انس میگیرد. نه خبر وفات پدر و مادر که دور از او و در غم او میمیرند، او را از شیدایی باز میآورد و نه مرگ ابن سلام؛ او را به وصال و کام میرساند. در این میان لیلی نیز به ناکام میمیرد و مجنون هم وقتی بر سر تربت او میرود، «ای دوست» میگوید و جان به دوست میدهد.
مقایسۀلیلی و مجنون نظامی با روایتهای عربی این داستان
منظومههای متعدّدی به زبانهای فارسی و عربی دربارۀ داستان لیلی و مجنون در دست است و بی گمان منظومههای عربی مقدّم بر فارسی و اصل است و سرایندگان فارسی از جمله نظامی از متن یا متون عربی (مستقیم یا با واسطه) بهره بردهاند.در مقایسۀ این دو روایت از داستان لیلی و مجنون به نکات زیر میتوان اشاره کرد:
باتو خــودی مــن از مــیان رفت |
|
وین راه به بیخودی توان رفت |
(نظامی، لیلی و مجنون، وحید دستگردی: 197)
در جای دیگری نیز خلاصۀ وجود عاشق در عشق خلاصه شده است:
عشق است خلاصۀ وجــودم |
|
عشق آتش گشت و من چو عودم |
(همان: 224)
به همین دلیل پس از آنکه این قصّه به نظم درآمد، قصّۀلیلی و مجنون در صدر افسانههای عاشقانه جای میگیرد و کمتر غزل عاشقانه یا عارفانهای است که تلمیحی به عشق لیلی و مجنون نداشته باشد.قهرمانان این داستان با رنگ عرفانی خود به تدریج در فرهنگ و ادب فارسی به نوعی اسطوره تبدیل میشوند و نماد کمال عشق و وفاداری به شمار میآیند و در ادب عرفانی مجنون رمزی برای عارف پاکباز و بی خود و لیلی رمز تجلّی ربّانی و مقام شهود میشود:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن |
|
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی |
(حافظ، دیوان، چاپ انجوی: 236)
مولوی نیز مجنون را مثل و نماد بیخودی میداند:
گفت لیلی را خلیفه کان تویی |
|
کز تو مجنون شد پریشــان و غوی؟ |
(مولوی،مثنوی، چاپ نیکلسون، دفتر اول: 26)
بنابراین به نظر نمیرسد که لیلی که زن خردمندی است و سنّتهای جامعۀ خویش را محترم میشمارد و به آن تن میدهد و طبق روایات فوق وظیفۀ زناشویی خویش را نیک میشناسد، همسرش را آنطور که نظامی گفته است، از کمترین حقّ همسری محروم سازد، گفتنی است که احمد شوقی در نمایشنامۀ لیلی و مجنون خود، لیلی را آنگونه وصف میکند که با روایات عربی داستان سازگاری دارد و پایبندی زن عرب به پیمان ازدواج با همسرش را در سرودههایی آورده است. در هر حال به نظر میرسد این مسئلۀ مهم از چشم نظامی پوشیده مانده است. (احمد شوقی، 1932: نمایشنامۀ لیلی و مجنون: 106 – 66 )
الف) جنبۀ عارفانه داشتن داستان تا حدی که مجنون با عشق و معشوق عجین شده و خود را از لیلی باز نمیشناسد و جور و جفای معشوق را همچون لطف و عنایت او میپذیرد و در طواف کعبه به جای نام خدا، «یا لیلی» میگوید و خدا را در لیلی میبیند.
ب) اصولاً مردم رنجکشیدگان را بیشتر از نیکبختان دوست میدارند. شاید از این جهت است که بیشتر قصههای عاشقانۀ جهان پایانی غمانگیز دارد. وامق و عذرا، رومئو و ژولیت، تریستان و ایزوت و... همگی با مرگ عشّاق ناکام به پایان میرسد. در لیلی و مجنون هم چون عاشق و معشوق رنجهای فراوان میکشند و سرانجام به ناکامی در عنفوان جوانی میمیرند، مردم به آن علاقهمند شدهاند.
ج) اصولاً مردم ایران، قصّههایی که در آنها از عشقهای جسمانی و هوسآلود سخن رفته باشد نمیپسندند؛ مثلاً قصههای هزار و یک شب که تحسین غربیان را برانگیخته است، در میان مردم ایران چندان قبول عام نیافته است. داستان لیلی و مجنون نیز چون عاشق و معشوق هر دو وفادار و پاکدامن هستند و بلهوس و شهوتران نیستند، مقبولیت عام یافته است.
د) لیلی و مجنون انسانهایی معمولی هستند، نه شاه و شاهزاده و نه پریزاد و نه صاحب نیروهای خارقالعادۀ غیر قابل باور، لذا زندگی و غم و شادیهای آنان همانند مردم عادی است و مردم از خواندن آن لذّت میبرند.
نتیجهگیری
داستان لیلی و مجنون یکی از قصههای مشهوری است که در زمینۀ وقایع میان اعراب ایجاد شده است و رفته رفته به کتابهای ادبی راه یافته است. یقیناً این داستان پس از اسلام پدید آمده امّا زمان شکلگیری آن را به دقّت نمیتوان نشان داد، امّا با این همه روشن است که این داستان و سرودهای عشقی عذری دیگر، زاییدۀ شرایط اجتماعی و سیاسی دوران خلافت امویان است. این داستان در ادبیات عرب هیچگاه به صورت یک منظومه و داستانی بسامان و پرداخته، بدانگونه که در منظومۀلیلی ومجنوننظامی دیده میشود، نبوده است. پس از رواج یافتن اشعار عذری و توضیح و تفسیرهایی که ادب دوستان و راویان ادب برای آن اشعار آورده اند، به تدریج کسانی چون صاحب الاغانی و صاحب الفهرست و ... روایتهای مختلفی را مطرح کردند و سرانجام کسانی چون ابوبکر والبی و ... بر آن شدند تا از مجموع آن ابیات و توضیحات افزوده بر آنها این داستان را بیافرینند. این قصّه صرفاً به وسیله ادبیات فارسی شهرت جهانی پیدا کرده است و نظامی گنجوی و امیر خسرو دهلوی الگوی همۀ کسانی بودهاند که تصمیم به سرودن لیلی و مجنون داشتهاند. بی تردید نظامی گنجوی که براساس منابع عربی این داستان را با تکنیکهای خاص خود به نظم درآورده است به اقتضای ادب غنایی بسیاری صحنهها و توصیفات را آورده که با روایات عربی این داستان همگونی بنیادینی ندارد. در داستان نظامی بیشتر اندیشه و افکار قهرمانها و احساسات روحی آنها تصویر میشود و این شاعر توانا و خوشسخن ایرانی در صحنهآراییهای مختلف، ذوق هنری و توان آفرینندگی خود را از یاد نبرده است و با این کار خواننده را بی اختیار همراه قهرمانان داستان پیش میبرد. این ویژگی در روایات عربی وجود ندارد. در برخی موارد نیز - که در مقاله به آن پرداخته شده است - روایات عربی بر آنچه نظامی آورده است، برتری صحّت بیشتری دارد.
پینوشتها
گفت لیلی را خلیفه کان تویی |
کز تو مجنون شد پریشان و غوی |
وحشی بافقی (ف 992 ه. ق) نیز اشعاری لطیف در مثنوی فرهاد و شیرین دارد:
به مجنون گفت روزی عیبجویی |
که پیدا کن به از لیلی نکویی |
(دیوان وحشی، چاپ نخعی: 513)
تعلّقت لیلی وهی ذات ذؤابه |
ولم یبد للاتراب من ثدیها حجمٌ |
(اغانی: 2/11)
بربّک هل ضممت الیک لیلی |
قبیل الصبح او قبلت فاها |
(اغانی: 2/24)
منابع