بررسی کهن الگوها در شعر اخوان ثالث

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد

2 کارشناس زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد

چکیده

کهن الگوها انگاره­هایی یکسان و مشترک در ذهن و ضمیر ناخودآگاه افراد بشر هستند که در هر عصری به شکل باورهای رایج آن دوره خود را نشان می­دهند و بازشناسی تحولات و دگرگونی­های آنها می­تواند شناخت ما را در مورد جریان­های عمیق فرهنگی، اخلاقی و مذهبی در دوره­های تاریخی افزایش دهد. یونگ در آثار خود از کهن الگوهای متعددی نام می­برد و هر یک از آنها را به تنهایی و در پیوند کلی با هم در شمار پرمعناترین تجلیات روان جمعی به شمار می­آورد. در این مقاله کهن الگوهایی که یونگ توجه خاصی به آنها داشته است، مانند آنیما، مادر مثالی، سایه، خود و نقاب در شعر اخوان ثالث بررسی و تحلیل گردیده و مشخص شد که این دسته از کهن الگوها تأثیر بسزایی بر ذهن و زبان این شاعر داشته­اند. همچنین تأثیر کهن الگوهایی نظیر عشق، مرگ، تولد دوباره، قهرمان، اعداد، کیمیا، آرمانشهر، غول و ... که همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده­اند، در شعر اخوان بررسی شده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A Srvey of Archetypes in Akhavan Sales’s Poetry

نویسندگان [English]

  • Masood Foroozandeh 1
  • Zohre Sourani 2
2 Student of M.A. in Persian Language and Literature, Shahre Kord University
چکیده [English]

 Archetypes are ideas which are the same and common for human eings but they are influenced by the events of times and historical and cultural properties. Archetypes are in the depth of human unconscious and studying of the changes and transition of them can be useful to increase our knowledge on religious, cultural and ethical component in the historical periods. Jung refers many archetypes and considers them separately and all in connection together as the most meaningful manifestations of common unconscious. In this essay we consider and analyze archetypes in the Akhavan’s poetry, especially those which Jung concentrated on them. Archetypes like Anima, Mother Archetype, Shadow, Self, Persona are all important and overtly, the mind and style of Akhavan are influenced by them. Archetypes like God, Evil, Love, Death and Life, rebirth, Wise Old Archetype, Hero, numbers, Alchemy, Utopia, and Giant and… which always have influenced human mind, are commonly used in Akhavan’s poetry and we will consider them in following.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Akhavan
  • Archetype
  • Anima
  • shadow
  • Persona
  • Mother Archetype

مقدمه

     در هر تحقیقی اهدافی دنبال می­شود و تلاش محقق برای گره­گشایی مشکلات و پرده­برداری از حقایق و رسیدن به اهدافی خاص که مدنظرش بوده است، می­باشد. از جملة اهداف این پژوهش استخراج برخی نمادهای کهن الگویی در اشعار اخوان ثالث و طبقه­بندی و تحلیل آنها و در نتیجۀ دریافت رابطۀ این کهن الگوها با ذهن شاعر است. زیرا این نوع بررسی و تحلیل، یکی از روش­هایی است که از طریق آن می­توان به شخصیت، حالات روحی، ذهنیات، عواطف، تجارب تلخ و شیرین و غم­ها و
شادی­های صاحب اثر پی­برد. همچنین با توجه به علاقة خاص اخوان به حماسه­سازی  و اسطوره و بیان و زبان زیبای او، نویسندگان بر آن شدند تا اشعار این شاعر معاصر را در ترازوی نقد کهن الگویی قرار دهند. در اینجا پس از بحثی کوتاه دربارة پیشینة پژوهش در زمینة این نوع نقد و نقل چند اثر که با این موضوع به چاپ رسیده است، کهن الگوها به ترتیب اهمیتی که دارند مانند آنیما، پرسونا، سایه، خود و مادر مثالی و نمادهای مثبت و منفی آن و نیز براساس تأثیری که بر ذهن و زبان شاعر گذاشته­اند نظیر عشق، مرگ، تولد دوباره، آرمانشهر و... که در اشعار او کاربرد ویژه­ای دارند نقل و با ارائة نمونه­هایی از اشعار اخوان بررسی و تحلیل می­شوند.

 

پیشینة پژوهش

    بحث کهن الگوها در ادبیات رویکرد تازه­ای است و نقد کهن الگویی نیز از فرایندهای مدرن نقد ادبی به شمار می­رود. از جملة پژوهش­هایی که تاکنون در ادبیات فارسی در این زمینه صورت گرفته است، می­توان به آثار ذیل اشاره کرد: پری در شعر مولوی (دیدار با آنیما) از مریم حسینی (مجلة علوم­انسانی دانشگاه الزهرا، 1386-1387، شماره 17 (68-69))، بانوی بادگون، بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری از همایون جمشیدیان (مجلة پژوهش­های ادبی، 1385، شماره3 (12-13))، آنیما و راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه از سیدکاظم موسوی و اشرف خسروی (مجلة

 

پژوهش زنان، 1387، شماره6 (3))، بررسی و تحلیل کهن الگوی ایمان ابراهیمی در نگاه مولوی و سورن کرکه گور از مصطفی گرجی (مجلة ادب پژوهی،1387، شماره 5)، نقد کهن الگویی غزلی از مولوی از مریم حسینی (مجلة پژوهش زبان وادبیات فارسی، 1387، شمارة11)، بررسی کهن الگو در اشعار احمد شاملو از حمیده محمودنژاد (پایان­نامة کارشناسی ارشد، دانشگاه شهرکرد، 1384)، بررسی کهن الگو در اشعار سهراب سپهری از مهران مرادی (پایان­نامة کارشناسی ارشد، دانشگاه شهرکرد، 1385).

البته مهمترین منابع در این موضوع، آثار یونگ، روانشناس سوئیسی (1875-1961م.) است. یونگ روان را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم می­کند و محتویات ناخودآگاه جمعی را «کهن الگو» می­نامد. هر چند این کهن الگوها در ناخودآگاه جمعی ساختار متفاوتی دارند، در همه جا یکسانند و هم برای فرد سودمند هستند و هم برای نژاد بشر. کهن الگوها مفاهیم کهن و دیرینه­اند که همواره بر ذهن بشر تأثیرگذار بوده­اند و جلوه­های آنها در ادبیات ملل گوناگون نیز دیده می­شود. «یونگ از کهن الگوهای متعددی نام می­برد و آنها را در شمار پرمعناترین تجلیات روان جمعی به شمار می­آورد. از مهم­ترین آنها می­توان به کهن الگوهای مادر مثالی، آنیما، آنیموس، خویشتن، سایه، نقاب، رستاخیز، تولد دوباره، پیر مکار، مدینه فاضله، آرمانشهر، کیمیا، قهرمان، پیرخرد و... اشاره کرد.» (ارشاد، 1382: 371)

 

کهن الگوهای مهم از دیدگاه یونگ و بررسی آنها در شعر اخوان

     آنیما: آنیما و آنیموس از جمله مهم­ترین کهن الگوهایی هستند که همواره ذهن بشر را تحت­تأثیر قرار داده­اند. «یونگ زن مخفی در روان مرد را آنیما و مرد مخفی در روان زن را آنیموس می­نامد.» (فوردهام، 2536: 9) «آنیما در مرد باعث بروز خصلت­های زنانه و تمایل و علاقه او به زبانی درمانده و مردد می­شود و آنیموس در زنان باعث بروز خصلت­های مردانه و قهرمان­گونه می­شود.» (کالوین و...، 1375: 69) آنیما بر روان اخوان  تأثیرگذار بوده است.  هنگامی که شاعر به طور ناخودآگاه واژة زن را به زبان می­آورد و او را مخاطب قرار می­دهد، این امر نشأت گرفته از تأثیر آنیمای درون او است:

بگو ای زن، بگو دیشب چرا خواب تو را دیدم،

کجا بودیم؟

[ با هم از کجا می­آمدیم، آن وقت شب تنها؟] (اخوان(4)، 1379: 34)

   جنبۀ روشن آنیما باعث می­شود که شاعر وجود خود را با او یکی ببیند و معشوق خود را ستایش کند و لحظه­های با او بودن را زیباترین لحظات زندگی بنامد:

«ای تکیه­گاه و پناه

            زیباترین لحظه­های

                    پر عصمت و پر شکوه

                                  تنهایی و خلوت من!» (اخوان(8)،1363: 73)

    تجربۀ عشقی اخوان در دوران جوانی و عشق به زنی به نام توران نیز از آثار آنیمای ذهن او بوده است. او معشوق خود را ستایش می­کند و فقدان او ضربۀ سنگینی بر روحش وارد می­آورد؛ به طوری که در شعرهای ارغنون و زمستان به آثار دوری از او اشاره­هایی دارد؛ بنابراین آنیمای ذهن اخوان نمی­گذارد معشوق فراموش شود:

 آه! ای سنگین دل دیر آشنا، توران من

 جانم از جان بهتر من، دین من، ایمان من (اخوان(1)،1375: 0 28)

    آنیما معمولاً دو چهرة مثبت یا منفی ازخود بروز می­دهد. «آنیما از لحاظ وابستگی کیفیات سخن­های مختلف زنانه، دو سویه یا دو جنبه دارد: یکی روشن و دیگری تاریک. در یک سو خلوص خیر، و در سوی دیگر، فریبکار یا ساحره مکان گزیده­اند.» (فوردهام، 2536: 9) بنابراین اگر آنیما در حالت درونگرایی قرار گیرد، حالات مثبت و عواطف و احساسات لطیف در مرد نمود پیدا می­کند و اگر در حالت برون­گرایی قرار گیرد، صفات منفی در وجود مرد ظاهر می­شود. به گفتة یونگ این صفات عبارت­اند از: لجام­گسیختگی، کج­خلقی، تلون و بوالهوسی. یونگ می­گوید: «آنیما در صورتی برون­گراست که رو به دنیا باشد.» (ر.ک. گوستاو یونگ، 1368: 75) اخوان در شعر خود تحت تأثیر هر دو جنبة منفی و مثبت آنیما است. درون­گرایی آنیما باعث می­شود که وی خود را سرشار از شور و شوق و نشاط ببیند و به بیان لحظه­های شاد و لطیف زندگی بپردازد:

تن، شنگی از رقص لبریز

سر، چنگی از شوق سرشار، (اخوان(2)،1362: 65)

... و در من موج می­زد شور

و از من می­تراوید آن نشاط و نور. (اخوان(4)، 1379: 104)

     و برون­گرایی آنیما باعث می­شود که او نگاهی منفی نسبت به زندگی داشته باشد و آن را لعن و نفرین کند:

عشق را عاشق شناسد، زندگی را من.

 من که عمری دیده­ام پایین و بالایش.

 که تفو بر صورتش، لعنت به معنایش! (اخوان (7)، 1379: 109)

     و نیز این حالت باعث می­شود که شاعر خود را موجودی بی­ارزش، رانده شده و دردمند بداند:

منم من، سنگ تیپا خورده رنجور

منم، دشنام پست آفرینش،

 نغمه ناجور (اخوان(6)،1372: 98)

در شعر زیر نیز اخوان تحت تأثیر جنبه منفی آنیما یا آنیمای برون­گراست که دیدی منفی نسبت به عمر و زندگی دارد و آن را مانند مردابی، راکد و ساکت و خاموش می­بیند:

عمر من دیگر چو مردابی است

 

راکد و ساکت و آرام و خموش

گاهگه شاید یک ماهی پیر

 

مانده و خسته در او بگریزد

    (اخوان(9)،1386: 97)

 

     سایه (شَدو): یکی دیگر از کهن الگوهای مهم در روانشناسی یونگ «سایه» است. «سایه بخش درونی و لایه پنهان شخصیت ماست که جنبۀ منفی دارد و البته سایه تأثیرات مثبت هم بر روان انسان­ها می­گذارد.» (شمیسا،1383: 228) جنبۀ پست این کهن الگو باعث نگرش منفی اخوان به جهان پیرامونش شده. او شاعری است نومید که تاریخ را سیاهکار می­شناسد و پیوسته از رنج­های انسان سخن می­گوید، او جهانی را به ما می­شناساند که در آن هراس بر همگان چیره شده و بیابانی است خشک و قرن ما قرن خون آشام است. در شعر او لحظه­های پوچ و تهی فراوان است:

از تهی سرشار،

        جویبار لحظه­ها جاری است (اخوان(8)،1363: 31).

     در شعر او هیچ­انگاری با نومیدی عمیق همراه است:

ما راویان قصه­های رفته از یادیم.

کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکه­هامان را

گویی از شاهی است بیگانه.

یا ز میری دودمانش منقرض گشته (همان،85)

      و واژگان ابر، مرداب، باغ عقیم، ده کوره دور افتاده و... بیانگر رنج­ها و نومیدی­های او هستند. ابر در شعر او گاهی درون تاریک جهان و انسان را به نمایش می­گذارد (دستغیب،1373: 135).

قاصدک!

ابرهای همه عالم شب و روز

 در دلم می­گریند. (همان: 148)

نفس کز گرمگاه سینه می­آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت  (اخوان(10)،1387: 108)

     این نگرش نومیدانه به زندگی و جهان پیرامون می­تواند اثر جنبۀ پست سایه باشد؛ به علاوه این نوع نگاه می­تواند از تأثیرات جنبه پست آنیما نیز به شمار آید.

     تأثیرات مثبت سایه: اگرچه روانکاوان بیشتر به جنبه­های منفی سایه پرداخته­اند؛ این کهن الگو تأثیرات مثبتی نیز دارد که از جملة آنها می­توان به بینش عمیق، فراست واقع­بینانه، واکنش­های مناسب و خلاقیت و آفرینندگی نسبت به مسائل گوناگون اشاره کرد. اخوان نیز از تأثیر جنبه­های مثبت سایه بی­نصیب نیست. هرگاه امید به زندگانی می­جوید و با دید تازه­ای به جهان می­نگرد و درد مردم را می­فهمد، از آثار جنبة مثبت سایه است.

مرگ می­گوید: هوم! چه بیهوده!

      زندگی می­گوید: [اما باز باید زیست،

                                       [ باید زیست،

                                           [باید زیست!... »(اخوان(7)،1379: 110)

     همچنین این جنبۀ مثبت باعث ایجاد حس شیرین عاطفی در فرد می­شود؛ این حس شیرین ریشه در آنیما نیز دارد. و نیز تأثیر مثبت سایه بر روان اخوان باعث شده که او بینش عمیقی پیدا کند و در پی نجات مردم کشور خود باشد. اخوان که پیش از این خود را چاووشی خوان قوافل حسرت و نومیدی معرفی می­کرد، یکباره نام خود را عوض کرده، از خود به نام چاووشی خوان قافلة روشنان یاد می­کند (محمدی آملی، 1380: 223).

از ظلمت رمیده خبر می­دهد سحر

 

شب رفت و با سپیده خبر می­دهد سحر

در چاه بیم، امید به ماه ندیده داشت

 

و اینک  زمهر دیده خبر می­دهد سحر

بس شد شهید پردة شب­ها، شهاب­ها

 

و آن پرده­ها دریده خبر می­دهد سحر

                                 (اخوان(10)،1387: 268)

در شعر زیر نیز چنین تأثیری دیده می­شود:

تن، شنگی از رقص لبریز

 سر، چنگی از شوق سرشار (اخوان(2)،1362: 65)

     این لحظه­های شاد در شعر امید اندک است اما زمانی هم که این حس عاطفی رخ می­دهد، او از پوچی­ها و بیهودگی­ها دور می­شود. شعر او آیینه زلال روحیاتش است.

     پرسونا (نقاب): منشأ لغوی واژه «پرسونا»، نقابی است که بازیگر به چهره می­زند تا او را برای ایفای نقش ویژه­ای قادر سازد. در روانشناسی یونگ، کهن الگوی پرسونا با معنی و هدف مشابهی به کار می­رود و وسیله­ای را در اختیار فرد قرار می­دهد تا شخصیت کسی را تجسم بخشد که الزاماً خود او نیست. در واقع نقاب خارجی است که شخص را در انظار عمومی به نمایش می­گذارد تا مورد پسند جامعه واقع شود. وجود پرسونا برای ادامه حیات امری ضروری است. نقش پرسونا (نقاب)، در شخصیت به همان اندازه که سودمند است، می­تواند مضر هم باشد. «پرسونا طریقه سازگاری و کنار آمدن و رفتار فرد با جهان است؛ مثلاً می­تواند شغل آدمی باشد.» (شمیسا، 1383: 228) نقاب از کهن الگوهای پرکاربرد در اشعار شاعران می­باشد. اخوان نیز نقاب­های متفاوتی به صورت می­زند. گاه عاشقی می­شود که معشوق را می­ستاید و او را تکیه­گاه لحظه­هایش می­نامد:

«ای تکیه­گاه و پناه

            زیباترین لحظه­های

                    پر عصمت و پر شکوه

                                  تنهایی و خلوت من!» (اخوان(8)،1363: 73).

      گاه وقتی از زمانه به تنگ می­آید، انسان منزوی و مأیوسی می­شود؛ گاه معترض سیاسی می­شود؛ گاه به جای محکوم کردن شرایط اجتماعی وخیم زمانه­اش خود را محکوم می­کند.

گرگ هاری شده­ام،

 هرزه پوی و دله دو (اخوان(6)،1372: 116).

     گاه نقاب نقال و راوی را به چهره می­زند و روایت شکوه و عصر زرین قومش را به یاد می­آورد:

راویم من، راویم آری،

 بازگویم، همچنانکه گفته­ام باری.

 راوی افسانه­های رفته از یادم (اخوان(4)،1379: 70).

 و گاه مرثیه گوی وطن خویش می­شود:

از بس که ملول از دل دلمردة خویشم

 

هم خستة بیگانه، هم آزردة خویشم

گویند که «امید و چه نومید!» ندانند

 

من مرثیه گوی وطن مردة خویشم

                                 (اخوان(1)،1375: 70)

     مادر مثالی: این کهن الگو از قوی­ترین کهن الگوهاست و در ناخودآگاه ذهن تأثیر عمیقی می­گذارد. صورت­های کلی مادر مثالی در قالب­های مادر واقعی، مادربزرگ، نامادری، مادر زن، مادر شوهر، دایه و ... نمود می­یابد. همچنین بسیاری از مفاهیمی که احساس فداکاری و حرمت­گزاری انسان را برمی­انگیزند، از مظاهر مادر به شمار
می­آیند؛ مثل دانشگاه، شهر، وطن و... این صورت مثالی با چیزهایی تداعی می­شود که مظهر باروری، تقدس، فراوانی و حرمت باشند. «مادر مثالی در جنبه مثبت به هر چیزی که به باروری و شوق و شفقت مادرانه اشاره دارد، اطلاق می­شود و در وجه منفی به هر چیز تاریک، سری و نهانی و ظلمانی مثل مغاک، گورستان، جهان مردگان و هر چیز که می­بلعد و اغوا می­کند، اشاره دارد و هر چیز که به جنبه شر مادر مثالی مثل جادوگر، اژدها، فریبکار و ... اشاره دارد از جنبه­های منفی مادر مثالی هستند.» (یونگ،1382: 26)

 

نمادهای مثبت کهن الگوی مادر مثالی

     زمین: زمین از مهم­ترین سمبل­های مادر مثالی است؛ به سبب بارور بودن، رویش درخت، سرسبزی، جوشش چشمه، تولد و... که از صفات خاص مادر هستند. «در اساطیر بسیاری از ملل گذشته زمین مادر فرض شده است.» (محمدی،1374: 249) اخوان نیز اشاره­هایی به مادر بودن زمین دارد؛ مثلاً در این بیت:

مگر شوم نامادر ما، زمین // که خورشید ازو رو به هم در کشید

................................ //  زمین چون یدک نام مادر کشید   (اخوان(3)،1371: 52).

     وطن، شهر: شهر و وطن با ویژگی­های خاص خود نمادی از صورت مادر مثالی هستند، به خاطر برانگیختن حس عاطفی در مردم و ایجاد نوعی حرمت­گزاری و .... . وطن­دوستی و علاقه به سرزمین مادری ریشه در ناخودآگاه ذهن بشر دارد. اکثر شاعران لفظ «مام میهن» را به کار می­برند و علاقه خاصی به سرودن اشعاری درباره سرزمین مادری خود دارند. اخوان نیز به خاطر سرزمین مادری خویش زار می­زند. او از عاشقان وطن است که این از تأثیر جنبه­های مثبت مادر مثالی بر ذهن اوست:

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم // تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (همان: 224)

آب، چشمه، دریا: خصیصه اساسی آب، خصیصۀ مادری است. «آب مظهر و نشانه زن است.» (باشلار،1364: 33) آب نماد روشنایی و خیر و نیکی است. آب به دلیل باروری و زایش در طبیعت از نمادهای مثبت مادر مثالی است. اخوان نیز در اشعارش به پاکی و زلال بودن، بی آلایشی، روشنی بخشی و زایش آب اشاره دارد. چشمه نیز در روانشناسی یونگ «تصویری از روح به عنوان منشأ زندگی درونی و انرژی روانی است.» (شمیسا،1382: 176)

چنین باید که شهزاده در آن چشمه بشوید تن.

غبار قرن­ها دلمردگی از خویش بزداید (اخوان(2)،1362: 22).

سکون سنگ ساحل را تقلا و تلاش موج می­بخشد (اخوان(6)،1372: 40).

      آفتاب هم یکی از نمادهای مثبت مادر مثالی است که نور و حرارت خود را نثار همۀ انسان­ها و موجودات طبیعت می­کند. «باروری یکی از کارکردهای مهم خورشید تلقی می­شود؛ زیرا گرما و نور خورشید آشکارا نیروی زندگی به شمار می­آمد.» (گورین و دیگران، 1370: 501)

    اخوان نیز در شعرش هر کجا یادی از آفتاب می­کند آن را همچون مادر گرمابخش و شادی­آفرین می­داند:

بیا تا راه بسپاریم،

 به سوی آفتاب شاد صحرایی،

 که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی (اخوان(6)،1372: 150)

 

نمادهای منفی کهن الگوی مادر مثالی

     زمین: هرگاه زمین و خاک مفهومی چون گورستان بودن و بلعندگی پیدا کند، جنبۀ منفی مادر مثالی از آن ادراک می­شود. در شعر اخوان نیز در جایی خاک و سرزمین  به تابوتی تشبیه شده که میوه­ها را بلعیده و در خود دفن می­کند که جنبۀ تاریک مادر مثالی را می­رساند:

 داستان از میوه­های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت

                                                [پست خاک می­گوید (همان:153)

     مرداب: از آنجایی که هر چیز سرّی و مغاک و هراس­انگیز اشاره به جنبۀ منفی مادر مثالی دارد، مرداب نیز زمانی که مظهر بلعندگی واقع شود، نمودی از جنبه منفی مادر است. در شعر اخوان توجه خاصی به مرداب شده است. مرداب از دیدگاه او بی­ثمر و پلید است و ویژگی بلعندگی دارد:

ورنه مرداب چه دیده است به عمر

 غیر شام سیه و صبح سپید؟

 روز دیگر ز پس روز دگر

 همچنان بی­ثمر و پوچ و پلید؟ (همان: 89)

     شب: از آنجا که شب پدیده­ای تاریک است به جنبۀ ظلمانی و تاریک بودن آن توجه زیادی شده است و در پی این تاریکی، ترسناک بودن صفت بعدی است که ظاهر می­شود. تمامی این صفات از نمودهای منفی مادر مثالی هستند. در شعر اخوان شب با صفاتی چون قتال، ظلمانی بودن، ترسناک بودن و ... تصویر شده است:

شبی قتال چون روز مبادا // که خون روشنان چون آب می­خورد (اخوان(3)،1376: 57).

    وطن، شهر: همان طور که گفتیم شهر یا وطن نماد مادر هستند؛ چون همه وطن و شهر خود را دوست دارند و برای آن حرمت قائل­اند. اما زمانی که شهر گورستان یا دارای صفات منفی چون فریبکاری، جادوگر بودن، ظالم و پلید بودن شود، باید آن را نماد منفی مادر دانست. اخوان نیز در شعر ذیل اشاره­ای به این مسأله می­کند:

شب خامش است و خفته در انبان تنگ وی

 شهر پلید کودن دون، شهر روسپی

ناشسته دست و رو (اخوان(8)،1363: 55).     

      خود(خویشتن): «اصول تشکیلات و سازمان­دهندگی یک شخصیت، کهن الگویی است که یونگ آن را (خویشتنself) می­نامد. خویشتن کهن الگوی مرکزی ناخودآگاه جمعی است. خویشتن کهن الگوی نظم، سازمان­دهندگی و وحدت و یگانگی است و به عبارت دیگر کهن الگوهای دیگر را به طرف خود کشیده، به تجلیاتشان در عقده­ها و ضمیر آگاه هماهنگی می­بخشد و احساسی از ثبات و استحکام و یکتایی به شخصیت می­دهد.» (کالوین، 1375: 78) در خود انسان به تفرد می­رسد و به موجودی یکپارچه تبدیل می­شود. این کهن الگو، دارای مظاهر و تأثیرات گوناگون است. خود به صورت «نمادی دایره، مربع، چهارگانگی، کودک، ماندالا و غیره ظاهر می­شود.» (جونز، 1366: 467)

    صلیب، نماد خود: در روانشناسی یونگ صورت ماندالا نیز می­تواند نمادی از کهن الگوی خود باشد. «ماندالا نماد خویشتن است؛ خویشتنی که از این طریق به فردیت می­رسد؛ زیرا خود نماد تمامیت است. ماندالا خود نمودار هسته­ای روان است.» (یونگ، 1368: 331)

     از لحاظ تمثیل هر چیز گرد می­تواند نماد ماندالا باشد. همچنین اشکال منظم و متحدالمرکز و شکل­های حلقه­دار، صلیب و یا چرخ نیز از جلوه­های نمودار هسته­ای روان است. اخوان نیز در شعرش به صلیب توجه کرده است:

چشمم پرید ناگه و گوشم کشید سوت.

 خون در رگم دوید.

- امشب صلیب رسم کنید، ای ستاره ها- !

برخاستم ز بستر تاریکی و سکوت. (اخوان(6)،1372: 115)

      چون صلیب نمادی از تمامیت روانی است و خود را جلوه­گر می­سازد، گویا هدف شاعر از درخواست رسم صلیب، یافتن همان خویشتن یا تمرکز ذهنی خود است. در شعری دیگر نیز به شکل چهار گوش بودن صلیب اشاره می­کند:

دست­ها از دو طرف وا کرده،

تکیه داده به دو آرنج، گشوده کف دست

پای آویخته و سر سوی بالا کرده.

مثل یک مرد که بردار صلیب (اخوان(10)،1387: 127).

 

کهن الگوهای پرکاربرد دیگر در شعر اخوان

     عشق: عشق از صور کهن الگویی یونگ است. «عشق موجب انسجام درونی وجود است و جسم و روان و خودآگاهی و ناخودآگاهی را هماهنگ می­سازد.» (آلندی، 1378:  9) همۀ انسان­ها به عشق نیازمندند، چون نوعی وحدت روحی در آنها به وجود
می­آورد. در سراسر ادبیات عشق حضوری انکارناپذیر دارد. معشوق می­تواند خدا، مادر، یا موجودی برتر باشد. به نظر اخوان هم «تا عشق نباشد هیچ کار هنری صورت
نمی­گیرد.» (کاخی،1382: 32) قدرت عشق به نظر اخوان تا حدی است که خاک یأس را به زر تبدیل می­کند:

زر شد از اکسیر و یم خاک یأس// آه، امیدا، چه شگرف است عشق (اخوان(3)،1371: 116).

     اخوان نگاهی مثبت به عشق دارد، یک لحظه وصال با معشوق را چنان توصیف می­کند که انگار جهان هرگز دچار نابسامانی و اندوه نیست:

ای لحظه­ها از تو ناب سعادت،

ای زندگی با توپر شور و شیرین،

ای یاد تو خوش­ترین عهد و عادت (اخوان(10)،1387: 131)

     به نظر شاعر با بودن عشق و معشوق، همة هستی را با خوبی و بدی و رنج و پوچی و بیهودگی­اش می­توان خوب و جاوید و زیبا دانست. معشوق تنها کسی است که در این جهان به او راست می­گوید و همواره در صمیمی­ترین و عزیزترین لحظه­های شاعر حضور دارد:

آزادم و عهدم این است         

که اول قدم راه میخانه پویم

و اولین جام می بر سر دست،

 نام تو، نام تو،  نام تو گویم  (اخوان(10)،1387: 53).

     مرگ: مرگ یکی از عناصر و جلوه­های موجود در ناخودآگاه جمعی است. «از نظر یونگ و روانکاوان، مردن مانند افتادن در ناخودآگاه جمعی است و خودآگاهی فردی در آب­های ظلمات خاموش می­شود و پایان ذهنی جهان فرا می­رسد.» (یاوری، 1374: 154) پس مرگ خروج از ورطه خودآگاهی و افتادن در سطوح ناخودآگاه جمعی است. اخوان مرگ پاک را خواستار است نه هر مرگی. او زمانۀ خود را به مرگ تشبیه می­کند و مرگ را سرخ و تلخ می­نامد:

ای پرتو محبوس! تاریکی غلیظ است،

مه نیست آن مشعل که مان روشن کند راه

من تشنة صبحم که دنیایی شود غرق

در روشنی­های زلال مشربش؛ آه

                 زین مرگ سرخ وتلخ جانم بر لب آمد...(اخوان(9)،1386: 69)

   او مرگ را ناگزیری بغض­آلود می­داند که از دردهای زمانه به آن پناه می­برد. مرگ را بیابانی می­داند که از شهری به شهر دیگر وارد می­شویم:

چندمان بایست کرد این جاده را هموار؟

ما بیابان مرگ راهی که بر آن پویند از شهری به دیگر شهر

بی غمان سرخوش و آسوده از هر رنج

کرده از رنج قبیلة ما فراهم، شایگان صدگنج (اخوان(2)،1362: 133).

    البته زندگی و مرگ در شعر اخوان دوشادوش هم پیش می­روند که گاهی در تضاد با هم قرار می­گیرند. از این­رو می­توان گفت: خودآگاهی «زندگی» و ناخودآگاهی «مرگ» در برابر هم قرار دارند:

مرگ می­گوید: هوم! چه بیهوده!

                   زندگی می­گوید: [اما باز باید زیست،

                                        [باید زیست،

                                           [باید زیست!... »(اخوان(7)،1379: 110)

     تولد دوباره: تولد دوباره از جمله صور کهن الگویی و نیرومندترین نماد تجدید حیات است. شاعران وقتی به این نتیجه می­رسند که مرگ پایان زندگی نیست، خواه ناخواه به حیطۀ تولد ثانوی وارد می­شوند. «سایر مایعات، ظروف، درختان، مارها و حیوانات دیگر و پرندگان که در آنها نوعی دگرگونی رخ می­دهد، نماد تولد دوباره هستند.» (الیاده و...،1383: 549) دگرگونی شخصیت، دگرگونی­ای است که در روح انسان ایجاد می­شود؛ مثل دگرگونی­ای که در بودا، مسیح، خضر، موسی و ... رخ داده که این دگرگونی مبنای ولادت دوباره است و به انسان احساس آرامش می­دهد. اخوان نیز در بعضی اشعارش به این دگرگونی­ها اشاره دارد:

اکنون همه درختان پرجست و پرجوانه است         اعجاز روح رویش، باور مگر نداری

                                                                   (اخوان(3)،1371: 116)

     آرمانشهر: شهر آرمانی یا مدینۀ فاضله، جامعه­ای خیالی است. در این شهر دست نیافتنی، همه چیز در نهایت کمال و زیبایی ترسیم شده است. از زمانی که بشر از حیطۀ اساطیر بیرون آمد، با تفکرات عمیق خود به جستجوی این شهر آرمانی در قلمرو عقل پرداخت. در شعر برخی شاعران شهر آرمانی همان بازگشت به گذشته آن ملت است. اخوان نیز در جستجوی شهر آرمانی و بازگشت به خانۀ نیاکان است. او هرگاه از زندگی به تنگ می­آید، خواستار آن جامعه خیالی می­شود:

کجا؟ هر جا که پیش آید،

به آن جایی که می­گویند

چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان

 و در آن چشمه­هایی هست،

 که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن...

من اینجا بس دلم تنگ است،

 و هر سازی که می­بینم بدآهنگ است (اخوان(6)،1372: 148).

 شعر چاووشی اخوان تصویر زیبایی از آن آرمانشهر یا مدینه فاضله­ای است که همه به دنبال آن می­گردند.

     قهرمان، اسطورۀ نجات: هر شخص یا حیوانی که به «من» کهن الگویی کمک کند و او را از بحران نجات دهد؛ نمود کهن الگوی قهرمان است. من و مایی در شعر اخوان متجلی می­شود که هم شاعر است و هم مبارز و هم قهرمان و هم نماد پایداری و ستم­دیدگی. شرح مقاومت این خویشتن در برابر دریوزگی، فرار، فریب، دروغ و ... دیگران آغاز می­شود. اخوان نیز در شعرهایش جوانان و قهرمانان انقلابی را می­ستاید و همچنین قهرمانان و پهلوانانی چون پشوتن، سام و گرشاسب را برای نجات صدا می­زند:

و گرشاسپ دلیر، آن شیر گندآور

و آن دیگر

و آن دیگر

انیران را فروکوبند وین اهریمنی رایات را بر خاک اندازند (اخوان(2)،1362: 17)

     غول، دیو: غول و دیو از کهن الگوهایی هستند که ذهن بشر را همواره به خود مشغول کرده­اند. در شعر اخوان نیز اشاره­هایی به این موجودات خیالی و ترسناک شده است:

من نمی­دانم کدامین دیو

به نهانگاه کدامین بیشه افسون،

در کنار برکه جادو، پرم در آتش افکنده است.

لیک می­دانم دلم چون پیر مرغی کور و سرگردان 

از ملال وحشت و اندوه آکنده است. (اخوان(8)،1363: 122)

        کیمیاگری: کیمیاگری علم و عملی است که اجسام ناقص را به مرتبۀ کمال
می­رساند و از دیرباز مورد توجه دانشمندان و حتی مردم عادی نیز بوده است. «گاه این علم را همردیف جادو شمرده­اند.» (محمدی، 1374: 371) با توجه به دیرینگی آن
می­توان آن را کهن الگویی دانست که از ناخودآگاه جمعی بشر نشأت گرفته، زیرا بشر همواره در ناخودآگاه و خودآگاه ذهنش آرزوی رسیدن به کمال را داشته است. «در چشم­انداز تاریخی ادیان نیز می­توان گفت که انسان با کیمیاگری کمال اصلی­اش را باز می­یابد و فقدانش الهام­بخش بسیاری از افسانه­های تراژدیک در جهان بوده است.» (الیاده، 1363: 232) اخوان نیز اشاره­هایی به قدرت این کهن الگو و خاصیت این صنعت داشته است:

زر شد از اکسیر و یم خاک یأس// آه امیدا، چه شگرف است عشق (اخوان(3)، 1371: 116).

     اعداد: شگفت­انگیزترین اختراع بشر اعداد هستند. اعداد از صور مثالی یونگ هستند. «روانکاوان اعداد زوج را مؤنث و اعداد فرد را مذکر به حساب می­آورند.» (پلی،1371: 278)

      از زمان­های بسیار کهن، اقوام مختلف به عدد هفت توجه مخصوصی داشته­اند. در نزد مصریان این عدد نماد زندگانی جاودان و ابدی بوده و به نظر می­رسد این عدد کامل­ترین عدد و دارای تقدس باشد. اخوان توجه خاصی به عدد هفت داشته و ترکیبات زیبایی از آن ساخته است (هفت انوشه، هفت امشاسپندان، هفت ریگ، هفت تن جاوید و رجاوند، هفت اقلیم خداو هفت دریا):

نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره

                                                              [و ترفند

نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند (اخوان(2)،1362: 20).

    در ترکیب «هفت تن جاوید»، نماد جاودانگی بودن این عدد دیده می­شود.

نتیجه­گیری

     مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران طراز اول نوپرداز است. از آنجایی که شعر زاییدۀ ذهن و منبع آن الهام و شهود و ضمیر ناخودآگاه شاعر است، اشعاری که او
می­سراید برگرفته از ذهنی خلاق است. محتویات ناخودآگاه جمعی را کهن الگو
می­نامند. کهن الگوها مفاهیمی دیرینه­اند که تأثیرات گوناگون بر ذهن شاعران داشته و بازشناسی آنها شناخت ما را از جریان­های عمیق فرهنگی و اخلاقی و... افزایش
می­دهد. با توجه به اینکه اخوان توجهی خاص به اسطوره­ها، حماسه­ها، و مفاهیم کهن و باستانی دارد، بر آن شدیم تا شعر او را از جنبه کهن الگویی بررسی کنیم. در آغاز به بررسی کهن الگوهایی پرداخته شد که از نظر یونگ اهمیت ویژه­ای دارند؛ نظیر آنیما، مادر مثالی، خویشتن، نقاب و سایه. آنیما از کهن الگوهای مهمی است که  فعالیت­های مرد را تحت­تأثیر قرار می­دهد و در انتخاب همسر و معشوق به وی یاری می­رساند. تأثیر آنیما بر ذهن اخوان باعث شده که معشوق خود را ستایش کند و او را مخاطب تنهایی خود قرار دهد. همچنین درون­گرایی آنیما باعث ایجاد حالات مثبت و عواطف شاد و لطیف، و برون­گرایی آن باعث بروز صفاتی چون یأس، ناامیدی، حس تنفر از زندگی و... در شعر او  شده است.

     داشتن مادری خوب تأثیر بسزایی بر ذهن اخوان می­گذارد و باعث می­شود او نگاه زیبایی به مادر داشته باشد. نمادهای مثبت مادر مثالی نظیر آب، آفتاب، زمین، میهن و تمامی مفاهیمی که به حس فداکاری، مهر، بخشندگی و به نوعی به باروری و زایش مربوط باشد، و نمادهای منفی آن؛ یعنی همۀ پدیده­هایی که به نوعی مفهوم بلعندگی، اغوا، فریبکاری، جادوگری و ... را برسانند در شعر اخوان جلوه­ای ویژه دارند. کهن الگوی خود نیز دارای تأثیرات مثبت و منفی در شعر او بوده است. نقاب و تأثیر آن باعث شده که شاعر چهره­های متفاوتی به نمایش بگذارد مثل راوی، مرثیه­گو، معترض سیاسی و... .

     سایه نیز به صورت مثبت و منفی بر ذهن انسان­ها تأثیرگذار است. نگرش منفی به زندگی و جهان پیرامون، یأس و نا امیدی، پوچ­گرایی، و دشنام دادن به زندگی از تأثیرات منفی سایه و در مقابل عواطف و احساسات لطیف، خلاقیت، آفرینندگی، بینش عمیق نسبت به مسائل گوناگون از تأثیرات مثبت سایه بر این شاعر است.

     عشق از کهن الگوهایی است که انسجام درونی در انسان به وجود می­آورد و تأثیر عمیق بر ذهن می­گذارد و ناکامی و شکست در آن موجب یأس و ناامیدی در انسان­ها می­شود. بلاشک عشق نافرجام بر ذهن اخوان نیز تأثیر سوء داشته است. مرگ به خاطر گریزناپذیر بودنش همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. اخوان مرگ را مرحله­ای می­داند که انسان را از جایی به جای دیگر وارد می­کند. شاعران هرگاه به این نتیجه می­رسند که مرگ پایان زندگی نیست، خواه ناخواه به حیطه تولد ثانوی وارد
می­شوند. دگرگونی­هایی که در طبیعت و شخصیت انسان­ها روی می­دهد،  بیانگر تولد مجدد هستند که اخوان از آنها بسیار یاد می­کند. آرمانشهر یا مدینه فاضله، جامعه­ای آرمانی است که فلاسفه و شاعران همواره برای رسیدن به آن تلاش می­کرده­اند. اخوان هرگاه از زمانه پردرد خود به تنگ می­آید، به جستجوی آن می­پردازد. جلوۀ این جستجو در شعر چاووشی، بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است.

این شاعر به قهرمانان اسطوره­ای و نجات­بخش نظیر پشوتن، سام، گرشاسب و... هم توجه ویژه­ای دارد و آنها را برای یاری رساندن صدا می­زند.

     غول و دیو، کیمیا و اعداد، به ویژه عدد هفت که نشانه تقدس و جاودانگی است نیز از کهن الگوهایی هستند که اخوان در شعر خود به آنها پرداخته است.

  1. آلندی، رنه (1378)، عشق، ترجمه جلال ستاری، تهران، توس؛
  2. اخوان ثالث، مهدی (1) ( 1375)، ارغنون، چاپ دهم، تهران، مروارید؛
  3. ــــــــــ (2) (1362)، از این اوستا، چاپ ششم، تهران، مروارید؛
  4. ــــــــــ (8) (1363)، آخر شاهنامه، چاپ هشتم، تهران، مروارید؛
  5. ـــــــــ (3) (1371)، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، چاپ چهارم، تهران، مروارید؛
  6. ــــــــــ (6) (1372)، زمستان، چاپ سیزدهم، تهران، مروارید؛
  7. ــــــــــ (4) (1379)، درحیات کوچک پاییز در زندان، چاپ یازدهم، تهران، زمستان؛ 
  8. ــــــــــ (5) (1379)، دوزخ اما سرد، چاپ نهم، تهران، زمستان؛
  9. ــــــــــ (7) (1379)، زندگی می­گوید: اما باید زیست... ، چاپ نهم، تهران، زمستان؛
  10. ــــــــــ(9) (1386)، زمستان، چاپ بیست وچهارم، تهران، زمستان؛
  11. ــــــــــ(10)(1387)، سه کتاب (درحیات کوچک پاییز، در زندان؛ زندگی می­گوید: اما باید زیست... ؛ دوزخ اما سرد)، چاپ سیزدهم، تهران، زمستان؛
  12. ارشاد، محمدرضا (1382)، گستره اسطوره (گفتگو با حورا یاوری)، تهران، هرمس؛
  13. الیاده، کریستو؛ کرینی، بنوا (1383)، جهان اسطوره­شناسی(3)، ترجمة جلال ستاری، تهران، نشر مرکز؛
  14. الیاده، میرچا (1362)، چشم­اندازهای اسطوره، ترجمه جلال ستاری، تهران، توس؛
  15. باشلار، گاستون (1364)، روانکاوی آتش، ترجمة جلال ستاری، تهران، توس؛
  16. پلی، ا. (1371)، رؤیا و تعبیر رؤیا، ترجمة قهرمان، تهران، فردوس؛
  17. جونز، ارنست و دیگران (1366)، رمز و مثل در روانکاوی، ترجمه جلال ستاری، تهران، توس؛
  18. حقوقی، محمد (1371)، شعر زمان ما(2)، تهران، نگاه؛
  19. دستغیب، عبدالعلی (1373)، نگاهی به مهدی اخوان ثالث، تهران، مروارید؛
  20. شایگان، داریوش (1381)، بت­های ذهنی و خاطره ازلی، تهران، امیرکبیر؛
  21. شایگان فر، حمیدرضا (1380)، نقد ادبی، تهران، دستان؛
  22. شمیسا، سیروس (1383)، انواع ادبی، تهران، فردوس؛
  23. ــــــــــ (1383)، نقد ادبی، تهران، فردوس؛
  24. فوردهام، ف. (2536)، مقدمه­ای بر روانشناسی یونگ، ترجمه میربهاء، م. ، تهران، اشرفی؛
  25. کاخی، مرتضی (1382‍)، صدای حیرت بیدار، تهران، نشر زمستان؛
  26. کالوین، اس، هال و دیگران (1375)، مبانی روانشناسی تحلیلی یونگ، مترجم محمدحسین مقبل، تهران، مرکز فرهنگی و انتشارات جهاد دانشگاهی، واحد تربیت معلم؛ 
  27. گورین، ویلفرد و دیگران (1370)، راهنمای رویکردهای نقد ادبی، ترجمة زهرا میهن­خواه، تهران، اطلاعات؛
  28. محمدی­آملی، محمدرضا (1380)، آواز چگور (زندگی و شعر اخوان ثالث)، تهران، نشر ثالث؛
  29. محمدی، م. (1374)، فرهنگ تلمیحات شعر معاصر ایران، تهران، نشر میترا؛
  30. مختاری، محمد (1378)، انسان در شعر معاصر، تهران، توس؛
  31. یاوری، حورا (1374)، روانکاوی و ادبیات (دو متن؛ دوانسان؛ دو جهان)، تهران، ایران؛
  32. یونگ گوستاو؛ کارل، و دیگران (1368)، انسان و سمبل­هایش، ترجمه پروین فرامرزی، مشهد، آستان قدس رضوی؛
  33. ــــــــــ (1368)، چهار صورت مثالی، ترجمه پروین فرامرزی، مشهد، آستان قدس رضوی؛
  34. ــــــــــ (1372)، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمه امیری، م. ، تهران، اندیشه­های عصر نو؛‍

ــــــــــ (1382)، روانشناسی و دین، ترجمة ف.روحانی، تهران، علمی و فرهنگی؛