نوع مقاله : علمی- پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد
2 کارشناس زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهرکرد
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Archetypes are ideas which are the same and common for human eings but they are influenced by the events of times and historical and cultural properties. Archetypes are in the depth of human unconscious and studying of the changes and transition of them can be useful to increase our knowledge on religious, cultural and ethical component in the historical periods. Jung refers many archetypes and considers them separately and all in connection together as the most meaningful manifestations of common unconscious. In this essay we consider and analyze archetypes in the Akhavan’s poetry, especially those which Jung concentrated on them. Archetypes like Anima, Mother Archetype, Shadow, Self, Persona are all important and overtly, the mind and style of Akhavan are influenced by them. Archetypes like God, Evil, Love, Death and Life, rebirth, Wise Old Archetype, Hero, numbers, Alchemy, Utopia, and Giant and… which always have influenced human mind, are commonly used in Akhavan’s poetry and we will consider them in following.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
در هر تحقیقی اهدافی دنبال میشود و تلاش محقق برای گرهگشایی مشکلات و پردهبرداری از حقایق و رسیدن به اهدافی خاص که مدنظرش بوده است، میباشد. از جملة اهداف این پژوهش استخراج برخی نمادهای کهن الگویی در اشعار اخوان ثالث و طبقهبندی و تحلیل آنها و در نتیجۀ دریافت رابطۀ این کهن الگوها با ذهن شاعر است. زیرا این نوع بررسی و تحلیل، یکی از روشهایی است که از طریق آن میتوان به شخصیت، حالات روحی، ذهنیات، عواطف، تجارب تلخ و شیرین و غمها و
شادیهای صاحب اثر پیبرد. همچنین با توجه به علاقة خاص اخوان به حماسهسازی و اسطوره و بیان و زبان زیبای او، نویسندگان بر آن شدند تا اشعار این شاعر معاصر را در ترازوی نقد کهن الگویی قرار دهند. در اینجا پس از بحثی کوتاه دربارة پیشینة پژوهش در زمینة این نوع نقد و نقل چند اثر که با این موضوع به چاپ رسیده است، کهن الگوها به ترتیب اهمیتی که دارند مانند آنیما، پرسونا، سایه، خود و مادر مثالی و نمادهای مثبت و منفی آن و نیز براساس تأثیری که بر ذهن و زبان شاعر گذاشتهاند نظیر عشق، مرگ، تولد دوباره، آرمانشهر و... که در اشعار او کاربرد ویژهای دارند نقل و با ارائة نمونههایی از اشعار اخوان بررسی و تحلیل میشوند.
پیشینة پژوهش
بحث کهن الگوها در ادبیات رویکرد تازهای است و نقد کهن الگویی نیز از فرایندهای مدرن نقد ادبی به شمار میرود. از جملة پژوهشهایی که تاکنون در ادبیات فارسی در این زمینه صورت گرفته است، میتوان به آثار ذیل اشاره کرد: پری در شعر مولوی (دیدار با آنیما) از مریم حسینی (مجلة علومانسانی دانشگاه الزهرا، 1386-1387، شماره 17 (68-69))، بانوی بادگون، بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری از همایون جمشیدیان (مجلة پژوهشهای ادبی، 1385، شماره3 (12-13))، آنیما و راز اسارت خواهران همراه در شاهنامه از سیدکاظم موسوی و اشرف خسروی (مجلة
پژوهش زنان، 1387، شماره6 (3))، بررسی و تحلیل کهن الگوی ایمان ابراهیمی در نگاه مولوی و سورن کرکه گور از مصطفی گرجی (مجلة ادب پژوهی،1387، شماره 5)، نقد کهن الگویی غزلی از مولوی از مریم حسینی (مجلة پژوهش زبان وادبیات فارسی، 1387، شمارة11)، بررسی کهن الگو در اشعار احمد شاملو از حمیده محمودنژاد (پایاننامة کارشناسی ارشد، دانشگاه شهرکرد، 1384)، بررسی کهن الگو در اشعار سهراب سپهری از مهران مرادی (پایاننامة کارشناسی ارشد، دانشگاه شهرکرد، 1385).
البته مهمترین منابع در این موضوع، آثار یونگ، روانشناس سوئیسی (1875-1961م.) است. یونگ روان را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میکند و محتویات ناخودآگاه جمعی را «کهن الگو» مینامد. هر چند این کهن الگوها در ناخودآگاه جمعی ساختار متفاوتی دارند، در همه جا یکسانند و هم برای فرد سودمند هستند و هم برای نژاد بشر. کهن الگوها مفاهیم کهن و دیرینهاند که همواره بر ذهن بشر تأثیرگذار بودهاند و جلوههای آنها در ادبیات ملل گوناگون نیز دیده میشود. «یونگ از کهن الگوهای متعددی نام میبرد و آنها را در شمار پرمعناترین تجلیات روان جمعی به شمار میآورد. از مهمترین آنها میتوان به کهن الگوهای مادر مثالی، آنیما، آنیموس، خویشتن، سایه، نقاب، رستاخیز، تولد دوباره، پیر مکار، مدینه فاضله، آرمانشهر، کیمیا، قهرمان، پیرخرد و... اشاره کرد.» (ارشاد، 1382: 371)
کهن الگوهای مهم از دیدگاه یونگ و بررسی آنها در شعر اخوان
آنیما: آنیما و آنیموس از جمله مهمترین کهن الگوهایی هستند که همواره ذهن بشر را تحتتأثیر قرار دادهاند. «یونگ زن مخفی در روان مرد را آنیما و مرد مخفی در روان زن را آنیموس مینامد.» (فوردهام، 2536: 9) «آنیما در مرد باعث بروز خصلتهای زنانه و تمایل و علاقه او به زبانی درمانده و مردد میشود و آنیموس در زنان باعث بروز خصلتهای مردانه و قهرمانگونه میشود.» (کالوین و...، 1375: 69) آنیما بر روان اخوان تأثیرگذار بوده است. هنگامی که شاعر به طور ناخودآگاه واژة زن را به زبان میآورد و او را مخاطب قرار میدهد، این امر نشأت گرفته از تأثیر آنیمای درون او است:
بگو ای زن، بگو دیشب چرا خواب تو را دیدم،
کجا بودیم؟
[ با هم از کجا میآمدیم، آن وقت شب تنها؟] (اخوان(4)، 1379: 34)
جنبۀ روشن آنیما باعث میشود که شاعر وجود خود را با او یکی ببیند و معشوق خود را ستایش کند و لحظههای با او بودن را زیباترین لحظات زندگی بنامد:
«ای تکیهگاه و پناه
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من!» (اخوان(8)،1363: 73)
تجربۀ عشقی اخوان در دوران جوانی و عشق به زنی به نام توران نیز از آثار آنیمای ذهن او بوده است. او معشوق خود را ستایش میکند و فقدان او ضربۀ سنگینی بر روحش وارد میآورد؛ به طوری که در شعرهای ارغنون و زمستان به آثار دوری از او اشارههایی دارد؛ بنابراین آنیمای ذهن اخوان نمیگذارد معشوق فراموش شود:
آه! ای سنگین دل دیر آشنا، توران من
جانم از جان بهتر من، دین من، ایمان من (اخوان(1)،1375: 0 28)
آنیما معمولاً دو چهرة مثبت یا منفی ازخود بروز میدهد. «آنیما از لحاظ وابستگی کیفیات سخنهای مختلف زنانه، دو سویه یا دو جنبه دارد: یکی روشن و دیگری تاریک. در یک سو خلوص خیر، و در سوی دیگر، فریبکار یا ساحره مکان گزیدهاند.» (فوردهام، 2536: 9) بنابراین اگر آنیما در حالت درونگرایی قرار گیرد، حالات مثبت و عواطف و احساسات لطیف در مرد نمود پیدا میکند و اگر در حالت برونگرایی قرار گیرد، صفات منفی در وجود مرد ظاهر میشود. به گفتة یونگ این صفات عبارتاند از: لجامگسیختگی، کجخلقی، تلون و بوالهوسی. یونگ میگوید: «آنیما در صورتی برونگراست که رو به دنیا باشد.» (ر.ک. گوستاو یونگ، 1368: 75) اخوان در شعر خود تحت تأثیر هر دو جنبة منفی و مثبت آنیما است. درونگرایی آنیما باعث میشود که وی خود را سرشار از شور و شوق و نشاط ببیند و به بیان لحظههای شاد و لطیف زندگی بپردازد:
تن، شنگی از رقص لبریز
سر، چنگی از شوق سرشار، (اخوان(2)،1362: 65)
... و در من موج میزد شور
و از من میتراوید آن نشاط و نور. (اخوان(4)، 1379: 104)
و برونگرایی آنیما باعث میشود که او نگاهی منفی نسبت به زندگی داشته باشد و آن را لعن و نفرین کند:
عشق را عاشق شناسد، زندگی را من.
من که عمری دیدهام پایین و بالایش.
که تفو بر صورتش، لعنت به معنایش! (اخوان (7)، 1379: 109)
و نیز این حالت باعث میشود که شاعر خود را موجودی بیارزش، رانده شده و دردمند بداند:
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش،
نغمه ناجور (اخوان(6)،1372: 98)
در شعر زیر نیز اخوان تحت تأثیر جنبه منفی آنیما یا آنیمای برونگراست که دیدی منفی نسبت به عمر و زندگی دارد و آن را مانند مردابی، راکد و ساکت و خاموش میبیند:
عمر من دیگر چو مردابی است |
|
راکد و ساکت و آرام و خموش |
گاهگه شاید یک ماهی پیر |
|
مانده و خسته در او بگریزد |
(اخوان(9)،1386: 97)
سایه (شَدو): یکی دیگر از کهن الگوهای مهم در روانشناسی یونگ «سایه» است. «سایه بخش درونی و لایه پنهان شخصیت ماست که جنبۀ منفی دارد و البته سایه تأثیرات مثبت هم بر روان انسانها میگذارد.» (شمیسا،1383: 228) جنبۀ پست این کهن الگو باعث نگرش منفی اخوان به جهان پیرامونش شده. او شاعری است نومید که تاریخ را سیاهکار میشناسد و پیوسته از رنجهای انسان سخن میگوید، او جهانی را به ما میشناساند که در آن هراس بر همگان چیره شده و بیابانی است خشک و قرن ما قرن خون آشام است. در شعر او لحظههای پوچ و تهی فراوان است:
از تهی سرشار،
جویبار لحظهها جاری است (اخوان(8)،1363: 31).
در شعر او هیچانگاری با نومیدی عمیق همراه است:
ما راویان قصههای رفته از یادیم.
کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکههامان را
گویی از شاهی است بیگانه.
یا ز میری دودمانش منقرض گشته (همان،85)
و واژگان ابر، مرداب، باغ عقیم، ده کوره دور افتاده و... بیانگر رنجها و نومیدیهای او هستند. ابر در شعر او گاهی درون تاریک جهان و انسان را به نمایش میگذارد (دستغیب،1373: 135).
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند. (همان: 148)
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت (اخوان(10)،1387: 108)
این نگرش نومیدانه به زندگی و جهان پیرامون میتواند اثر جنبۀ پست سایه باشد؛ به علاوه این نوع نگاه میتواند از تأثیرات جنبه پست آنیما نیز به شمار آید.
تأثیرات مثبت سایه: اگرچه روانکاوان بیشتر به جنبههای منفی سایه پرداختهاند؛ این کهن الگو تأثیرات مثبتی نیز دارد که از جملة آنها میتوان به بینش عمیق، فراست واقعبینانه، واکنشهای مناسب و خلاقیت و آفرینندگی نسبت به مسائل گوناگون اشاره کرد. اخوان نیز از تأثیر جنبههای مثبت سایه بینصیب نیست. هرگاه امید به زندگانی میجوید و با دید تازهای به جهان مینگرد و درد مردم را میفهمد، از آثار جنبة مثبت سایه است.
مرگ میگوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی میگوید: [اما باز باید زیست،
[ باید زیست،
[باید زیست!... »(اخوان(7)،1379: 110)
همچنین این جنبۀ مثبت باعث ایجاد حس شیرین عاطفی در فرد میشود؛ این حس شیرین ریشه در آنیما نیز دارد. و نیز تأثیر مثبت سایه بر روان اخوان باعث شده که او بینش عمیقی پیدا کند و در پی نجات مردم کشور خود باشد. اخوان که پیش از این خود را چاووشی خوان قوافل حسرت و نومیدی معرفی میکرد، یکباره نام خود را عوض کرده، از خود به نام چاووشی خوان قافلة روشنان یاد میکند (محمدی آملی، 1380: 223).
از ظلمت رمیده خبر میدهد سحر |
|
شب رفت و با سپیده خبر میدهد سحر |
در چاه بیم، امید به ماه ندیده داشت |
|
و اینک زمهر دیده خبر میدهد سحر |
بس شد شهید پردة شبها، شهابها |
|
و آن پردهها دریده خبر میدهد سحر |
(اخوان(10)،1387: 268)
در شعر زیر نیز چنین تأثیری دیده میشود:
تن، شنگی از رقص لبریز
سر، چنگی از شوق سرشار (اخوان(2)،1362: 65)
این لحظههای شاد در شعر امید اندک است اما زمانی هم که این حس عاطفی رخ میدهد، او از پوچیها و بیهودگیها دور میشود. شعر او آیینه زلال روحیاتش است.
پرسونا (نقاب): منشأ لغوی واژه «پرسونا»، نقابی است که بازیگر به چهره میزند تا او را برای ایفای نقش ویژهای قادر سازد. در روانشناسی یونگ، کهن الگوی پرسونا با معنی و هدف مشابهی به کار میرود و وسیلهای را در اختیار فرد قرار میدهد تا شخصیت کسی را تجسم بخشد که الزاماً خود او نیست. در واقع نقاب خارجی است که شخص را در انظار عمومی به نمایش میگذارد تا مورد پسند جامعه واقع شود. وجود پرسونا برای ادامه حیات امری ضروری است. نقش پرسونا (نقاب)، در شخصیت به همان اندازه که سودمند است، میتواند مضر هم باشد. «پرسونا طریقه سازگاری و کنار آمدن و رفتار فرد با جهان است؛ مثلاً میتواند شغل آدمی باشد.» (شمیسا، 1383: 228) نقاب از کهن الگوهای پرکاربرد در اشعار شاعران میباشد. اخوان نیز نقابهای متفاوتی به صورت میزند. گاه عاشقی میشود که معشوق را میستاید و او را تکیهگاه لحظههایش مینامد:
«ای تکیهگاه و پناه
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من!» (اخوان(8)،1363: 73).
گاه وقتی از زمانه به تنگ میآید، انسان منزوی و مأیوسی میشود؛ گاه معترض سیاسی میشود؛ گاه به جای محکوم کردن شرایط اجتماعی وخیم زمانهاش خود را محکوم میکند.
گرگ هاری شدهام،
هرزه پوی و دله دو (اخوان(6)،1372: 116).
گاه نقاب نقال و راوی را به چهره میزند و روایت شکوه و عصر زرین قومش را به یاد میآورد:
راویم من، راویم آری،
بازگویم، همچنانکه گفتهام باری.
راوی افسانههای رفته از یادم (اخوان(4)،1379: 70).
و گاه مرثیه گوی وطن خویش میشود:
از بس که ملول از دل دلمردة خویشم |
|
هم خستة بیگانه، هم آزردة خویشم |
گویند که «امید و چه نومید!» ندانند |
|
من مرثیه گوی وطن مردة خویشم |
(اخوان(1)،1375: 70)
مادر مثالی: این کهن الگو از قویترین کهن الگوهاست و در ناخودآگاه ذهن تأثیر عمیقی میگذارد. صورتهای کلی مادر مثالی در قالبهای مادر واقعی، مادربزرگ، نامادری، مادر زن، مادر شوهر، دایه و ... نمود مییابد. همچنین بسیاری از مفاهیمی که احساس فداکاری و حرمتگزاری انسان را برمیانگیزند، از مظاهر مادر به شمار
میآیند؛ مثل دانشگاه، شهر، وطن و... این صورت مثالی با چیزهایی تداعی میشود که مظهر باروری، تقدس، فراوانی و حرمت باشند. «مادر مثالی در جنبه مثبت به هر چیزی که به باروری و شوق و شفقت مادرانه اشاره دارد، اطلاق میشود و در وجه منفی به هر چیز تاریک، سری و نهانی و ظلمانی مثل مغاک، گورستان، جهان مردگان و هر چیز که میبلعد و اغوا میکند، اشاره دارد و هر چیز که به جنبه شر مادر مثالی مثل جادوگر، اژدها، فریبکار و ... اشاره دارد از جنبههای منفی مادر مثالی هستند.» (یونگ،1382: 26)
نمادهای مثبت کهن الگوی مادر مثالی
زمین: زمین از مهمترین سمبلهای مادر مثالی است؛ به سبب بارور بودن، رویش درخت، سرسبزی، جوشش چشمه، تولد و... که از صفات خاص مادر هستند. «در اساطیر بسیاری از ملل گذشته زمین مادر فرض شده است.» (محمدی،1374: 249) اخوان نیز اشارههایی به مادر بودن زمین دارد؛ مثلاً در این بیت:
مگر شوم نامادر ما، زمین // که خورشید ازو رو به هم در کشید
................................ // زمین چون یدک نام مادر کشید (اخوان(3)،1371: 52).
وطن، شهر: شهر و وطن با ویژگیهای خاص خود نمادی از صورت مادر مثالی هستند، به خاطر برانگیختن حس عاطفی در مردم و ایجاد نوعی حرمتگزاری و .... . وطندوستی و علاقه به سرزمین مادری ریشه در ناخودآگاه ذهن بشر دارد. اکثر شاعران لفظ «مام میهن» را به کار میبرند و علاقه خاصی به سرودن اشعاری درباره سرزمین مادری خود دارند. اخوان نیز به خاطر سرزمین مادری خویش زار میزند. او از عاشقان وطن است که این از تأثیر جنبههای مثبت مادر مثالی بر ذهن اوست:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم // تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم (همان: 224)
آب، چشمه، دریا: خصیصه اساسی آب، خصیصۀ مادری است. «آب مظهر و نشانه زن است.» (باشلار،1364: 33) آب نماد روشنایی و خیر و نیکی است. آب به دلیل باروری و زایش در طبیعت از نمادهای مثبت مادر مثالی است. اخوان نیز در اشعارش به پاکی و زلال بودن، بی آلایشی، روشنی بخشی و زایش آب اشاره دارد. چشمه نیز در روانشناسی یونگ «تصویری از روح به عنوان منشأ زندگی درونی و انرژی روانی است.» (شمیسا،1382: 176)
چنین باید که شهزاده در آن چشمه بشوید تن.
غبار قرنها دلمردگی از خویش بزداید (اخوان(2)،1362: 22).
سکون سنگ ساحل را تقلا و تلاش موج میبخشد (اخوان(6)،1372: 40).
آفتاب هم یکی از نمادهای مثبت مادر مثالی است که نور و حرارت خود را نثار همۀ انسانها و موجودات طبیعت میکند. «باروری یکی از کارکردهای مهم خورشید تلقی میشود؛ زیرا گرما و نور خورشید آشکارا نیروی زندگی به شمار میآمد.» (گورین و دیگران، 1370: 501)
اخوان نیز در شعرش هر کجا یادی از آفتاب میکند آن را همچون مادر گرمابخش و شادیآفرین میداند:
بیا تا راه بسپاریم،
به سوی آفتاب شاد صحرایی،
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی (اخوان(6)،1372: 150)
نمادهای منفی کهن الگوی مادر مثالی
زمین: هرگاه زمین و خاک مفهومی چون گورستان بودن و بلعندگی پیدا کند، جنبۀ منفی مادر مثالی از آن ادراک میشود. در شعر اخوان نیز در جایی خاک و سرزمین به تابوتی تشبیه شده که میوهها را بلعیده و در خود دفن میکند که جنبۀ تاریک مادر مثالی را میرساند:
داستان از میوههای سر به گردون سای اینک خفته در تابوت
[پست خاک میگوید (همان:153)
مرداب: از آنجایی که هر چیز سرّی و مغاک و هراسانگیز اشاره به جنبۀ منفی مادر مثالی دارد، مرداب نیز زمانی که مظهر بلعندگی واقع شود، نمودی از جنبه منفی مادر است. در شعر اخوان توجه خاصی به مرداب شده است. مرداب از دیدگاه او بیثمر و پلید است و ویژگی بلعندگی دارد:
ورنه مرداب چه دیده است به عمر
غیر شام سیه و صبح سپید؟
روز دیگر ز پس روز دگر
همچنان بیثمر و پوچ و پلید؟ (همان: 89)
شب: از آنجا که شب پدیدهای تاریک است به جنبۀ ظلمانی و تاریک بودن آن توجه زیادی شده است و در پی این تاریکی، ترسناک بودن صفت بعدی است که ظاهر میشود. تمامی این صفات از نمودهای منفی مادر مثالی هستند. در شعر اخوان شب با صفاتی چون قتال، ظلمانی بودن، ترسناک بودن و ... تصویر شده است:
شبی قتال چون روز مبادا // که خون روشنان چون آب میخورد (اخوان(3)،1376: 57).
وطن، شهر: همان طور که گفتیم شهر یا وطن نماد مادر هستند؛ چون همه وطن و شهر خود را دوست دارند و برای آن حرمت قائلاند. اما زمانی که شهر گورستان یا دارای صفات منفی چون فریبکاری، جادوگر بودن، ظالم و پلید بودن شود، باید آن را نماد منفی مادر دانست. اخوان نیز در شعر ذیل اشارهای به این مسأله میکند:
شب خامش است و خفته در انبان تنگ وی
شهر پلید کودن دون، شهر روسپی
ناشسته دست و رو (اخوان(8)،1363: 55).
خود(خویشتن): «اصول تشکیلات و سازماندهندگی یک شخصیت، کهن الگویی است که یونگ آن را (خویشتنself) مینامد. خویشتن کهن الگوی مرکزی ناخودآگاه جمعی است. خویشتن کهن الگوی نظم، سازماندهندگی و وحدت و یگانگی است و به عبارت دیگر کهن الگوهای دیگر را به طرف خود کشیده، به تجلیاتشان در عقدهها و ضمیر آگاه هماهنگی میبخشد و احساسی از ثبات و استحکام و یکتایی به شخصیت میدهد.» (کالوین، 1375: 78) در خود انسان به تفرد میرسد و به موجودی یکپارچه تبدیل میشود. این کهن الگو، دارای مظاهر و تأثیرات گوناگون است. خود به صورت «نمادی دایره، مربع، چهارگانگی، کودک، ماندالا و غیره ظاهر میشود.» (جونز، 1366: 467)
صلیب، نماد خود: در روانشناسی یونگ صورت ماندالا نیز میتواند نمادی از کهن الگوی خود باشد. «ماندالا نماد خویشتن است؛ خویشتنی که از این طریق به فردیت میرسد؛ زیرا خود نماد تمامیت است. ماندالا خود نمودار هستهای روان است.» (یونگ، 1368: 331)
از لحاظ تمثیل هر چیز گرد میتواند نماد ماندالا باشد. همچنین اشکال منظم و متحدالمرکز و شکلهای حلقهدار، صلیب و یا چرخ نیز از جلوههای نمودار هستهای روان است. اخوان نیز در شعرش به صلیب توجه کرده است:
چشمم پرید ناگه و گوشم کشید سوت.
خون در رگم دوید.
- امشب صلیب رسم کنید، ای ستاره ها- !
برخاستم ز بستر تاریکی و سکوت. (اخوان(6)،1372: 115)
چون صلیب نمادی از تمامیت روانی است و خود را جلوهگر میسازد، گویا هدف شاعر از درخواست رسم صلیب، یافتن همان خویشتن یا تمرکز ذهنی خود است. در شعری دیگر نیز به شکل چهار گوش بودن صلیب اشاره میکند:
دستها از دو طرف وا کرده،
تکیه داده به دو آرنج، گشوده کف دست
پای آویخته و سر سوی بالا کرده.
مثل یک مرد که بردار صلیب (اخوان(10)،1387: 127).
کهن الگوهای پرکاربرد دیگر در شعر اخوان
عشق: عشق از صور کهن الگویی یونگ است. «عشق موجب انسجام درونی وجود است و جسم و روان و خودآگاهی و ناخودآگاهی را هماهنگ میسازد.» (آلندی، 1378: 9) همۀ انسانها به عشق نیازمندند، چون نوعی وحدت روحی در آنها به وجود
میآورد. در سراسر ادبیات عشق حضوری انکارناپذیر دارد. معشوق میتواند خدا، مادر، یا موجودی برتر باشد. به نظر اخوان هم «تا عشق نباشد هیچ کار هنری صورت
نمیگیرد.» (کاخی،1382: 32) قدرت عشق به نظر اخوان تا حدی است که خاک یأس را به زر تبدیل میکند:
زر شد از اکسیر و یم خاک یأس// آه، امیدا، چه شگرف است عشق (اخوان(3)،1371: 116).
اخوان نگاهی مثبت به عشق دارد، یک لحظه وصال با معشوق را چنان توصیف میکند که انگار جهان هرگز دچار نابسامانی و اندوه نیست:
ای لحظهها از تو ناب سعادت،
ای زندگی با توپر شور و شیرین،
ای یاد تو خوشترین عهد و عادت (اخوان(10)،1387: 131)
به نظر شاعر با بودن عشق و معشوق، همة هستی را با خوبی و بدی و رنج و پوچی و بیهودگیاش میتوان خوب و جاوید و زیبا دانست. معشوق تنها کسی است که در این جهان به او راست میگوید و همواره در صمیمیترین و عزیزترین لحظههای شاعر حضور دارد:
آزادم و عهدم این است
که اول قدم راه میخانه پویم
و اولین جام می بر سر دست،
نام تو، نام تو، نام تو گویم (اخوان(10)،1387: 53).
مرگ: مرگ یکی از عناصر و جلوههای موجود در ناخودآگاه جمعی است. «از نظر یونگ و روانکاوان، مردن مانند افتادن در ناخودآگاه جمعی است و خودآگاهی فردی در آبهای ظلمات خاموش میشود و پایان ذهنی جهان فرا میرسد.» (یاوری، 1374: 154) پس مرگ خروج از ورطه خودآگاهی و افتادن در سطوح ناخودآگاه جمعی است. اخوان مرگ پاک را خواستار است نه هر مرگی. او زمانۀ خود را به مرگ تشبیه میکند و مرگ را سرخ و تلخ مینامد:
ای پرتو محبوس! تاریکی غلیظ است،
مه نیست آن مشعل که مان روشن کند راه
من تشنة صبحم که دنیایی شود غرق
در روشنیهای زلال مشربش؛ آه
زین مرگ سرخ وتلخ جانم بر لب آمد...(اخوان(9)،1386: 69)
او مرگ را ناگزیری بغضآلود میداند که از دردهای زمانه به آن پناه میبرد. مرگ را بیابانی میداند که از شهری به شهر دیگر وارد میشویم:
چندمان بایست کرد این جاده را هموار؟
ما بیابان مرگ راهی که بر آن پویند از شهری به دیگر شهر
بی غمان سرخوش و آسوده از هر رنج
کرده از رنج قبیلة ما فراهم، شایگان صدگنج (اخوان(2)،1362: 133).
البته زندگی و مرگ در شعر اخوان دوشادوش هم پیش میروند که گاهی در تضاد با هم قرار میگیرند. از اینرو میتوان گفت: خودآگاهی «زندگی» و ناخودآگاهی «مرگ» در برابر هم قرار دارند:
مرگ میگوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی میگوید: [اما باز باید زیست،
[باید زیست،
[باید زیست!... »(اخوان(7)،1379: 110)
تولد دوباره: تولد دوباره از جمله صور کهن الگویی و نیرومندترین نماد تجدید حیات است. شاعران وقتی به این نتیجه میرسند که مرگ پایان زندگی نیست، خواه ناخواه به حیطۀ تولد ثانوی وارد میشوند. «سایر مایعات، ظروف، درختان، مارها و حیوانات دیگر و پرندگان که در آنها نوعی دگرگونی رخ میدهد، نماد تولد دوباره هستند.» (الیاده و...،1383: 549) دگرگونی شخصیت، دگرگونیای است که در روح انسان ایجاد میشود؛ مثل دگرگونیای که در بودا، مسیح، خضر، موسی و ... رخ داده که این دگرگونی مبنای ولادت دوباره است و به انسان احساس آرامش میدهد. اخوان نیز در بعضی اشعارش به این دگرگونیها اشاره دارد:
اکنون همه درختان پرجست و پرجوانه است اعجاز روح رویش، باور مگر نداری
(اخوان(3)،1371: 116)
آرمانشهر: شهر آرمانی یا مدینۀ فاضله، جامعهای خیالی است. در این شهر دست نیافتنی، همه چیز در نهایت کمال و زیبایی ترسیم شده است. از زمانی که بشر از حیطۀ اساطیر بیرون آمد، با تفکرات عمیق خود به جستجوی این شهر آرمانی در قلمرو عقل پرداخت. در شعر برخی شاعران شهر آرمانی همان بازگشت به گذشته آن ملت است. اخوان نیز در جستجوی شهر آرمانی و بازگشت به خانۀ نیاکان است. او هرگاه از زندگی به تنگ میآید، خواستار آن جامعه خیالی میشود:
کجا؟ هر جا که پیش آید،
به آن جایی که میگویند
چو گل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمههایی هست،
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن...
من اینجا بس دلم تنگ است،
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است (اخوان(6)،1372: 148).
شعر چاووشی اخوان تصویر زیبایی از آن آرمانشهر یا مدینه فاضلهای است که همه به دنبال آن میگردند.
قهرمان، اسطورۀ نجات: هر شخص یا حیوانی که به «من» کهن الگویی کمک کند و او را از بحران نجات دهد؛ نمود کهن الگوی قهرمان است. من و مایی در شعر اخوان متجلی میشود که هم شاعر است و هم مبارز و هم قهرمان و هم نماد پایداری و ستمدیدگی. شرح مقاومت این خویشتن در برابر دریوزگی، فرار، فریب، دروغ و ... دیگران آغاز میشود. اخوان نیز در شعرهایش جوانان و قهرمانان انقلابی را میستاید و همچنین قهرمانان و پهلوانانی چون پشوتن، سام و گرشاسب را برای نجات صدا میزند:
و گرشاسپ دلیر، آن شیر گندآور
و آن دیگر
و آن دیگر
انیران را فروکوبند وین اهریمنی رایات را بر خاک اندازند (اخوان(2)،1362: 17)
غول، دیو: غول و دیو از کهن الگوهایی هستند که ذهن بشر را همواره به خود مشغول کردهاند. در شعر اخوان نیز اشارههایی به این موجودات خیالی و ترسناک شده است:
من نمیدانم کدامین دیو
به نهانگاه کدامین بیشه افسون،
در کنار برکه جادو، پرم در آتش افکنده است.
لیک میدانم دلم چون پیر مرغی کور و سرگردان
از ملال وحشت و اندوه آکنده است. (اخوان(8)،1363: 122)
کیمیاگری: کیمیاگری علم و عملی است که اجسام ناقص را به مرتبۀ کمال
میرساند و از دیرباز مورد توجه دانشمندان و حتی مردم عادی نیز بوده است. «گاه این علم را همردیف جادو شمردهاند.» (محمدی، 1374: 371) با توجه به دیرینگی آن
میتوان آن را کهن الگویی دانست که از ناخودآگاه جمعی بشر نشأت گرفته، زیرا بشر همواره در ناخودآگاه و خودآگاه ذهنش آرزوی رسیدن به کمال را داشته است. «در چشمانداز تاریخی ادیان نیز میتوان گفت که انسان با کیمیاگری کمال اصلیاش را باز مییابد و فقدانش الهامبخش بسیاری از افسانههای تراژدیک در جهان بوده است.» (الیاده، 1363: 232) اخوان نیز اشارههایی به قدرت این کهن الگو و خاصیت این صنعت داشته است:
زر شد از اکسیر و یم خاک یأس// آه امیدا، چه شگرف است عشق (اخوان(3)، 1371: 116).
اعداد: شگفتانگیزترین اختراع بشر اعداد هستند. اعداد از صور مثالی یونگ هستند. «روانکاوان اعداد زوج را مؤنث و اعداد فرد را مذکر به حساب میآورند.» (پلی،1371: 278)
از زمانهای بسیار کهن، اقوام مختلف به عدد هفت توجه مخصوصی داشتهاند. در نزد مصریان این عدد نماد زندگانی جاودان و ابدی بوده و به نظر میرسد این عدد کاملترین عدد و دارای تقدس باشد. اخوان توجه خاصی به عدد هفت داشته و ترکیبات زیبایی از آن ساخته است (هفت انوشه، هفت امشاسپندان، هفت ریگ، هفت تن جاوید و رجاوند، هفت اقلیم خداو هفت دریا):
نه جوید زال زر را تا بسوزاند پر سیمرغ و پرسد چاره
[و ترفند
نه دارد انتظار هفت تن جاوید ورجاوند (اخوان(2)،1362: 20).
در ترکیب «هفت تن جاوید»، نماد جاودانگی بودن این عدد دیده میشود.
نتیجهگیری
مهدی اخوان ثالث یکی از شاعران طراز اول نوپرداز است. از آنجایی که شعر زاییدۀ ذهن و منبع آن الهام و شهود و ضمیر ناخودآگاه شاعر است، اشعاری که او
میسراید برگرفته از ذهنی خلاق است. محتویات ناخودآگاه جمعی را کهن الگو
مینامند. کهن الگوها مفاهیمی دیرینهاند که تأثیرات گوناگون بر ذهن شاعران داشته و بازشناسی آنها شناخت ما را از جریانهای عمیق فرهنگی و اخلاقی و... افزایش
میدهد. با توجه به اینکه اخوان توجهی خاص به اسطورهها، حماسهها، و مفاهیم کهن و باستانی دارد، بر آن شدیم تا شعر او را از جنبه کهن الگویی بررسی کنیم. در آغاز به بررسی کهن الگوهایی پرداخته شد که از نظر یونگ اهمیت ویژهای دارند؛ نظیر آنیما، مادر مثالی، خویشتن، نقاب و سایه. آنیما از کهن الگوهای مهمی است که فعالیتهای مرد را تحتتأثیر قرار میدهد و در انتخاب همسر و معشوق به وی یاری میرساند. تأثیر آنیما بر ذهن اخوان باعث شده که معشوق خود را ستایش کند و او را مخاطب تنهایی خود قرار دهد. همچنین درونگرایی آنیما باعث ایجاد حالات مثبت و عواطف شاد و لطیف، و برونگرایی آن باعث بروز صفاتی چون یأس، ناامیدی، حس تنفر از زندگی و... در شعر او شده است.
داشتن مادری خوب تأثیر بسزایی بر ذهن اخوان میگذارد و باعث میشود او نگاه زیبایی به مادر داشته باشد. نمادهای مثبت مادر مثالی نظیر آب، آفتاب، زمین، میهن و تمامی مفاهیمی که به حس فداکاری، مهر، بخشندگی و به نوعی به باروری و زایش مربوط باشد، و نمادهای منفی آن؛ یعنی همۀ پدیدههایی که به نوعی مفهوم بلعندگی، اغوا، فریبکاری، جادوگری و ... را برسانند در شعر اخوان جلوهای ویژه دارند. کهن الگوی خود نیز دارای تأثیرات مثبت و منفی در شعر او بوده است. نقاب و تأثیر آن باعث شده که شاعر چهرههای متفاوتی به نمایش بگذارد مثل راوی، مرثیهگو، معترض سیاسی و... .
سایه نیز به صورت مثبت و منفی بر ذهن انسانها تأثیرگذار است. نگرش منفی به زندگی و جهان پیرامون، یأس و نا امیدی، پوچگرایی، و دشنام دادن به زندگی از تأثیرات منفی سایه و در مقابل عواطف و احساسات لطیف، خلاقیت، آفرینندگی، بینش عمیق نسبت به مسائل گوناگون از تأثیرات مثبت سایه بر این شاعر است.
عشق از کهن الگوهایی است که انسجام درونی در انسان به وجود میآورد و تأثیر عمیق بر ذهن میگذارد و ناکامی و شکست در آن موجب یأس و ناامیدی در انسانها میشود. بلاشک عشق نافرجام بر ذهن اخوان نیز تأثیر سوء داشته است. مرگ به خاطر گریزناپذیر بودنش همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. اخوان مرگ را مرحلهای میداند که انسان را از جایی به جای دیگر وارد میکند. شاعران هرگاه به این نتیجه میرسند که مرگ پایان زندگی نیست، خواه ناخواه به حیطه تولد ثانوی وارد
میشوند. دگرگونیهایی که در طبیعت و شخصیت انسانها روی میدهد، بیانگر تولد مجدد هستند که اخوان از آنها بسیار یاد میکند. آرمانشهر یا مدینه فاضله، جامعهای آرمانی است که فلاسفه و شاعران همواره برای رسیدن به آن تلاش میکردهاند. اخوان هرگاه از زمانه پردرد خود به تنگ میآید، به جستجوی آن میپردازد. جلوۀ این جستجو در شعر چاووشی، بسیار زیبا به تصویر کشیده شده است.
این شاعر به قهرمانان اسطورهای و نجاتبخش نظیر پشوتن، سام، گرشاسب و... هم توجه ویژهای دارد و آنها را برای یاری رساندن صدا میزند.
غول و دیو، کیمیا و اعداد، به ویژه عدد هفت که نشانه تقدس و جاودانگی است نیز از کهن الگوهایی هستند که اخوان در شعر خود به آنها پرداخته است.
ــــــــــ (1382)، روانشناسی و دین، ترجمة ف.روحانی، تهران، علمی و فرهنگی؛