بررسی و تحلیل مقایسه¬ای داستان گنج¬نامه در مقالات شمس و مثنوی معنوی

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسنده

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

چکیده

داستان عرفانی «گنج­نامه» از جملة اقوال شمس است که به شکل محاوره­ای و بسیار کوتاه در مقالات آمده که مولوی با تأثر از ساختار و محتوای این حکایت، داستان طولانی و ساختارمندی خلق کرده است. البته اگرچه تأثیر نقش بسیاری از حکایات و قصه­های مقالات شمس بر مثنوی معنوی امری است که محققان فراوانی به آن اشاره کرده­اند؛ تأثیر داستان یادشده بر داستان موردنظر در مثنوی (گنج­نامه مثنوی) به میزانی است که می­تواند تحقیقی مستقل را شامل شود. روشن است تأمل و نوع نگاه مولوی به این داستان، نشان از قدرت او در تبیین عناصر داستانی و کشف زوایای پنهان حکایت یادشده دارد. با این توصیف کاربرد تمثیلات، تلمیحات و شمار بسیاری از واژگان عرفانی و استفاده از آیات و روایات گوناگون محصول فرآیند ذهنی مولوی در این داستان است که در این مقاله، بدان پرداخته شده است. وی در طول داستان با شیوۀ جریان سیال ذهن، حوادث و صحنه‌هایی تازه خلق کرده و با ایجاد برخوردهای گوناگون مانند به چالش کشاندن عقل و عشق و ... داستان را ضمن توجه به ساختار منسجم؛ اندیشمندانه  به پایان می‌رساند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A survey and comparative analysis of the story of Ganj-Nameh in Shams' Maqlat and Masnavi Ma'navi

نویسنده [English]

  • Yadollah Shahsavar
چکیده [English]

The gnostic story of Ganj-Nameh is one of the self-narrations of Shams Tabrizi in Maqalat very briefly and in colloquial form. Highly influence by its structure and content, Mowlavi has created a long and structural story. Although many scholars have pointed to this influence, the influence of the above mentioned story on the story in Masnavi (Gnj-Nameh Masnavi) is to the extent that an dependent research in the area is needed. Clearly, Mowlavi's idea and viewpoint on this story, shows his power of illuminating the elements of the story and discovering its obscurities. In this way, using allegories, a large number of gnostic terms and different koranic Verses and religious Narrations are due to Mowlavi's mental process which is dealt with in this article. Through the whole story, he applies the fluidity of his mind to invent events and situations and creating various adventures like challenging between reason and love and etc. He keeps the story structurally and ends it wisely.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Structuralism
  • Ganj-Nameh
  • Shams' Maqalat
  • Masnavi ma'navi
  • treasure of intuition human munificence

مقدمه

بی‌گمان اگر ستارة شمس در افق قونیه نمی‌درخشید و جلال‌الدین محمد را با انوارش ملتهب نمی‌کرد معانی بلندی از عشق همچنان در پرده می‌ماند و این همه شعر و شور و هنر پدیدار نمی‌گشت در واقع مولوی بلبلی نبود که این همه قول و غزل را به دیدار رخسار شمس بسراید.

قلائدهای در دارد بناگوش ضمیر من

 

از آن الفاظ وحی آسای شکربار شمس الدَین

 

 

(دیوان کبیر)

از آنجا که مولوی در آثار خویش مکرراً از شمس تبریزی و تأثیر روحی و رفتاری وی در خود یاد می‌کند، نویسنده سعی می­کند ضمن بررسی زوایای این تأثیر، تحقیقی درست از مبانی فکری مولوی را ارائه کند. بنابراین با درک این نکته بدان جا می‌رسیم که امروزه فهم درست آثار متقدمان را می‌توان با کاوش در سرچشمه‌های افکار و آبشخور فکری ایشان به دست آورد. از این­رو کاوش در مقالات شمس با فرض تأثیر شمس بر مولوی مأخذی عمده برای فهم درست و نیز گشودن بسیاری از غوامض مثنوی است.

قصه راحت‌ترین و بهترین روش برای رسیدن درون پردة اشیاست. روشی که از دیرباز قصه­نویسان کهن آغاز کردند چه از زبان اشیاء بوده باشد یا حیوانات یا انسان تا به دوران ما برسد، تصاویر هنرمندانۀ هستی را ترسیم می‌کند. در نهاد این قصه‌ها انبوهی از تعالیم حکمی، عرفانی، اجتماعی و اخلاقی وجود دارد که قصه­پرداز با کمک رمز و نماد، تمثیل و تلمیح و بسیاری از ابزارهای زبانی، خواننده را بهره‌مند می‌سازد.

ای برادر قصه چون پیمانه ایست

 

معنی اندر وی مثال دانه ایست

دانه‌ای معنی نگیرد مرد عقل

 

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

 

 

(مثنوی، 2/5-3624)

گنج­نامه داستانی کاملاً عرفانی است و شمس تبریزی آن را به بهانۀ شرح و بیان علم و عقل ظاهری (حصولی) در برابر علم عرفانی و قلبی (حضوری) طرح می‌کند. وی در

 

این حکایت کوتاه می‌کوشد تا انسان را با نفس حقیقت­بین خود آشنا کند. چنان که مولوی نیز در راستای داستان شمس، ماجرای فقیری روزی­طلب (شخصیت اصلی داستان) را با سرگذشت شخص روزی­طلب در عصر داود پیامبر متناسب و یکسان می‌بیند. از این­رو قهرمان داستان مثنوی، با طرحی از پیش تعیین شده و تمهیداتی منظم وارد ماجرای بزرگ عرفانی می‌شود و با 322 بیت خواننده را به همراه خویش می‌کشاند.

مولوی در خلال این داستان بلند که می‌توان سرآغاز موضوع آن را در دفتر سوم مثنوی بیت 1451 پیدا کرد، با ابزارهای گوناگون زبانی، تمثیلات و تلمیحات بسیار به بیان موضوعات معقول و محسوس می‌پردازد. پژوهش حاضر که به بررسی ساختاری و تطبیقی داستان گنج­نامه از مقالات و مثنوی می‌پردازد، و البته اینکه تحقیقی در قالب مقاله در این زمینه - تا جایی که نگارنده تأمل کرده ‌ـ وجود ندارد؛ سعی می­کند ضمن تحلیل ساختار داستان در این دو متن و نحوۀ رویکرد مولوی به این داستان؛ میزان و چگونگی تأثر مثنوی از مقالات شمس را نشان دهد. فروزانفر ماخذ این داستان را مقالات شمس می‌داند که مولوی ممکن است از خود او شنیده یا در اثرش خوانده باشد. اما این هم ممکن است که مولوی این داستان را از جایی دیگر اخذ کرده که به روشنی برای محققان مشخص نشده است. هر چه باشد به وضوح پیداست که جان مایه این داستان همان است که عرفا در طی قرون متمادی بارها خواندند و نوشتند و نقل کردند و در آرزوی رسیدن به مرتبه و مقام بلند اتصال و یکی شدن به حقیقت مطلق هستی تلاش‌ کردند.

 

داستان گنج­نامه در مقالات شمس و مثنوی معنوی

«هر که فاضلتر دورتر از مقصود. هر چه فکرش غامضتر، دورترست. این کار دل است، کار پیشانی نیست. قصه آنکه گنج­نامه‌ای یافت که بر فلان دروازه بیرون روی. قبه‌ای است پشت بدان قبه کنی و روی به قبله کنی و تیر بیندازی هر جا تیر بیفتد گنجی است. رفت و انداخت چندان که عاجز شد نیافت و این خبر به پادشاه رسید تیراندازان دورانداز انداختند البته اثری ظاهر نشد، چون به حضرت رجوع کرد الهامش داد که نفرمودیم که کمان را بکش. آمد تیر به کمان نهاد همان جا پیش او افتاد چون عنایت در رسید خطوتان و قدوصل.» (1/75)

 

ساختار داستان

طرح این داستان با شخصیت‌های فقیر و پادشاه و تیراندازان و هاتف غیب با موضوع تلاش برای یافتن گنج، در مکان بیرون شهر آغاز می‌شود. حوادث داستان با زاویة دید سوم شخص و گفتگوی مستقیم نشان داده می‌شود. اوج داستان زمانی است که جای واقعی گنج به فقیر الهام می‌شود و داستان در اوج خود بدون دادن توضیحی به پایان می‌رسد.

 

درون­مایه

درون­مایة اصلی داستان گنج­نامه با توجه به مقالات شمس و مثنوی با محوریت کرامت انسان چنین است که هر کس در خود گنجی نهانی دارد که با زدودن حجاب دل به حقیقت آن دست می‌یابد. درون مایه‌های فرعی گنج­نامه در مقالات و مثنوی از این قرار است.

الف) درون مایه‌های فرعی گنج مایه در مقالات:

1. گنج ظاهری فقر را می‌زداید، اما گنج واقعی حقیقتی است که با تلاش عبد و اطاعت محض حاصل می‌آید.

2. تعلّقات، حجابی است که گسستن آن قدم اول است و اخلاص و رسیدن به دوست قدم دوم.

3. رسیدن به هدف مهم، تلاش بسیار، پافشاری و استقامت می‌طلبد چندان که نومید به مقصد نمی‌رسند.

4. راز یک حقیقت پنهان با علم و قدرت ظاهری کشف نخواهد شد. صفای دل می‌خواهد و ارتباط روحانی

ب) درون‌مایه‌های فرعی حکایت در مثنوی:

1. سالک در سلوک عرفانی خویش راز هاتف غیب را آشکار نمی‌کند.

2. دعا کردن با معرفت، جدّی بودن در دعا و سماجت در آن و نومید نشدن رمز موفقیت دعا کننده است.

3. اگر حجاب‌ها و تعلقات نفسانی نباشد آدمی بصیرت می‌یابد و آن‌گاه حقیقت اشیا بر او منکشف می‌شود.

4. خداوند کریم حافظ کل موجودات است تا ارادة او نباشد هیچ فعلی به سرانجام خود نمی‌رسد.

5. عارفی که در اندیشۀ وصول است مرتبۀ نظر و عمل را بی‌توجه به فزون‌خواهی علم ظاهری طی می‌کند.

6. کار را باید به اهلش سپرد تا به مقصد برسد. یافتن آن گنج از علم و قدرت ظاهری شاه ساخته نبود.

7. توبه با معرفت زنگار محب را از دل می‌زداید آن گاه اسرار غیب الهی در آن جای می‌گیرد.

8. زدودن حجاب قدم اول است و وصول و یافتن حقیقت قدم دوم.

 

نگاهی به گنج‌نامه مثنوی

فرم حکایت گنج‌نامه مقالات شمس محاوره ایست با اینکه مولوی از تمام ساختار و محتوای حکایت شمس بهره می‌گیرد، از این مقدار پا فراتر می‌گذارد. برای محقَّق کردن اندیشة عرفانی خویش ریخت و ساختار داستانش را تغییر می‌دهد تا نسبت به دیگر الگوهای داستان‌های کهن، سامانی تازه‌تر ایجاد کند. با وجود این مضمون و هدف داستان مولوی همان است که شمس نقل کرده است. ذهن خلاق مولوی فقیر روزی­طلب عهد داوود پیامبر را با فقیر حکایت شمس متناسب و یکسان می‌بیند. از این­رو، وی با الهام از آن شخصیت، فضایی تازه و بستری مناسب برای داستانش ایجاد می‌کند و این‌گونه آغاز می‌کند:

آن یکی بیچارة مفلس ز درد

 

که ز بی چیزی هزاران زهر خورد

لابه‌ کردی در نماز و در دعا

 

کای خداوند و نگهبان رعا

بی ‌ز جهدی آفریدی مر مرا

 

بی‌فن من روزی‌ام ده زین سرا

 

 

(6: 1841-1839)

شخصیت فقیر داستان مثنوی شاید همان فقیر حکایت مقالات باشد یا تمثیلی از فقیر عهد داود پیامبر. هر چه هست از فقر و تنگدستی به زاری و تضرع افتاده است. جهد و تلاش را برای کسب معاش کافی نمی‌داند. در پی راهی است که راحت‌تر به مطلوب برسد، پیداست قهرمان داستان ما آگاه است و با یک معرفت اولیه وارد ماجرای بزرگ می‌شود و با یافتن راه درست ارتباط با خدا، چنین سخن می‌گوید:

پنج گوهر دادی ام در درج سر

 

پنج حسّ دیگری هم مستتر

چون که در خلاّقی­ام تنها توی

 

کار رزاقی تو کن ای مستوی

 

 

(6: 3-1824)

شخص فقیر با اصرار بیش از حد پس از مدت زمان طولانی گاهی ناامید و گاهی امیدوار، بالاخره به جایی می‌رسد که اکنون چون نیازمندی مطلق دست حاجت به سوی غنی مطلق برمی‌دارد:

چون شدی نومید در جهد از کلال

 

از جناب حق شنیدی که تعال

 

 

(6: 1851)

از این به بعد حالات عرفانی صوفی جوان قصّه بالا می‌گیرد تا آنکه کارش به مکاشفه می‌انجامد:

دید در خواب او شبی و خواب کو

 

واقعه بی‌خواب، صوفی راست خو

 

 

(6: 1913)

با این بصیرت دست در دست هاتف غیب که خضر راهدان اوست می‌نهد. هاتف چگونگی به دست آوردن رقعه (نقشه گنج) را که در میان اوراق دکان ورّاقان است به او می‌گوید. پس از آن فقیر در طلب رقعه حرکت می‌کند. در تزاحم اوراق و انبوهی جمعیت و اغیار او مأموریت می­یابد چون دزدی رقعه را برباید و خلوتی گزیند. وی می­داند این رازی است سر به مهر که افشای آن سزاوار آن نیست. گفتگوی ظاهری قهرمان داستان با هاتف قطع می‌شود. وی پس از سیر انفسی امیدوارانه حرکت می‌کند و برای اجرای مأموریت در دکان ورّاقان قرار می‌گیرد. فضا و موقعیت داستان تغییر می‌کند و سالک قهرمان سعی می‌کند مطابق برنامه‌ای که گرفته بود مو به مو به دستورات عمل کند. با کمال شگفتی دست خط گنج­نامه را در میان کاغذ پاره‌ها و اوراق بی‌ارزش می‌یابد و به فکر می‌رود:

باز اندر خاطرش این فکر جست

 

کز پی هر چیز یزدان حافظ است

 

 

(6: 1933)

برای لحظاتی راوی از داستان خارج می‌شود و هنگامی که باز می‌گردد نشانی دقیق گنج نوشته شده در رقعه را عرضه می‌کند:

آن فلان قبّه که در وی مشهد است

 

پشت او در شهر، در در فدفد است

پشت با وی کن تو، رو در قبله آر

 

و آن گمان از قوس تیری در گذار

چون فکندی تیر از قوس، ای سعاد

 

بر کن آن موضع که تیرت اوفتاد

 

 

(6: 7-1945)

فقیر با هیجان و شتاب تیر و کمان و ابزار حفاری را به دست گرفت و به نشانی داده شده رفت. روند روایت نیز همزمان با هیجان داستان لحظاتی تند می‌گردد و خواننده احساس می‌کند داستان دارد به اوج خود نزدیک می‌شود. فقیر مطابق دستور تیر را پرتاب می‌کند و از اینکه به زودی به گنج خواهد رسید، خوشحال و امیدوار زمین را می‌کند اما موفق نمی‌شود:

کند شد هم او و هم بیل و تبر

 

خود ندید از گنج پنهانی اثر

 

 

(6:‌1950)

پرتاب تیر و کندن را بارها ادامه می‌دهد اما نتیجه نمی‌گیرد رفته رفته شتاب و هیجان او فروکش می‌کند. گرهی در کارش افتاد گویی پیام سروش غیب را به درستی درنیافت. هدف در پیش چشم عقل او گم شد و تکرار بی حاصل می‌کرد بدین صورت سکوت خلوتش شکسته می‌شود:

پس خبر کردند سلطان را از این

 

آن گروهی که بدند اندر کمین

 

 

(6: 1953)

راز نهفته نزد شاه آشکار شد. شاهان هم که به زر و زیور و گنج عشق می‌ورزند. فقیر در پیشگاه شاه می‌ایستد. برای اینکه گرفتار عذاب و عقاب شاه نگردد پیشدستی می‌کند و خود رقعه را به او می‌سپارد:

گفت: «تا این رقعه را یابیده‌ام

 

گنج نه، و رنج بی‌حد دیده‌ام

 

 

(6: 1957)

آیا این طعمه با علم و قدرت زیاد شاه به دست می‌آید؟ پس از سختی رکود آهنگ روایت تندتر می‌شود شاه هم پس از شش ماه تلاش طبیعی با تمام قوای مادی نتیجه نگرفت گویی عقل و اندیشه شاه سرّ این رقعه را در نیافت، شمس نیز اشارت می­کند: «این کار دل است، کار پیشانی نیست.» به نظر می‌رسد چیزی شاه را وادار می‌کند تا رقعه را به فقیر بدهد در اینجا می‌توان پرسید: آن چه بودست که شاه در فقیر دید و در خود ندید؟!

از خدا خواه ای فقیر این دم پناه

 

از من غرقه شده یاری مخواه

که مرا پروای آن اسناد نیست

 

از خود و از ریش خویشم یاد نیست

 

 

(2026-2027)

شاه و گدا در نخستین مرحلة جهد و تلاش خویش شکست خوردند و سرافکنده شدند فقیر که از زحمت بی‌حاصل شاه تجربه می‌اندوزد خود را سرزنش می‌کند:

گفت یا رب توبه کردم زین شتاب

 

چون تو دربستی تو کن هم فتح باب

 

 

(2029)

با توبه و انابۀ فقیر موقعیت پیچیده‌ای که پیش آمده آرام آرام مرتفع می‌گردد و فزون خواهی ناشی از تمایلات بشری فروکش می‌کند:

بعد از این ما دیده خواهیم از تو بس

 

تا نباشد بحر را خاشاک و خس

 

 

(2318)

بار دیگر فقیر از خلق جدا می‌شود و از خدا یاری می‌خواهد او را یارش‌اش کند که به تعبیر عرفا به کلی ترک تعلّقات می‌کند. دوباره هاتف غیب به سراغش می‌آید. فقیر هیچ نمی‌گوید و با اطاعت محض از فرمان الهی برای وصول به حقیقت گنج سعی می‌کند به دستور داده شده دقت عمل بکند. گنج معرفت و حقیقت یک قدم بیرون از خود او بود و او نمی‌دانست و بیراهه می‌رفت. کلید حل معمای گنج­نامۀ شمس و مولوی که توسط شخصیت محوری داستان (فقیر) و با کمک عوامل و ابزارهای نمادین و سمبلیک پیدا شد، همان است که شمس در انتهای حکایت خویش می‌آورد که: «خلوتان و قد وصل» و مولوی می‌گوید:

آنچ حق است اقرب از حبل الورید

 

تو فکنده تیر فکرت را بعید

جاهدوا فینا بگفت آن شهریار

 

جاهدوا عنّا نگفت، ای بیقرار!

 

 

(6: 3- 2362)


حرکت و کنش­های حوادث قصۀ گنج­نامه در نگاه مولوی به صورت ذیل است:

 

 

 

 

 


بررسی و مقایسۀ گنج­نامه در مقالات و مثنوی

موارد تفاوت و تشابه ساختاری داستان گنج­نامه را که به صورت مشابه و مشترک در مقالات شمس و مثنوی آمده به قرار ذیل است:

الف) عناصر داستان، شخصیت‌ها، موضوع، زاویۀ دید، مکان، درون­مایه، در مقالات و مثنوی مشترکند. مگر در طرح داستان که در مثنوی جامع‌تر است، آن گونه که حرکت شخصیت قهرمان داستان (فقیر) قبل از ورود به داستان با تمهیداتی منظم نشان داده می‌شود.

ب) به تصریح فروزانفر قصۀ عرفانی گنج­نامه قبل از مثنوی در دو جا از مقالات شمس آمده است. (227: ج 1) که به داستان تنها اشاره شده و (75: ج 1) داستان را با اندک پردازشی شرح می‌دهد. طول و اندازة داستان مقالات کوتاه و در حد 1 سطر است در حالی که طول داستان مثنوی 322 بیت است.

ج) به غیر از عناصر اصلی واژگان مشترکی در دو داستان یافت می‌شود که مشخصاً مولوی از شمس گرفته است. واژه‌هایی چون فاضل و فضولی، قبله، عاجز و عجز، الهام، خطوتان و ... اما مولوی از بسیاری واژگان عرفانی استفاده کرده است چندان که موجب گسترده شدن آموزه‌های وی در طول داستان شده که نشان از حوزة خلاق وی در داستان­پردازی دارد که اگر دغدغۀ قافیه­اندیشی نبود چه بسا هر یک از داستان­هایش چند برابر می‌شد.

د) ساختار دو داستان دقیقاً مشابه به هم و بر هم منطبقند. هر دو داستان عرفانی، تمثیلی و نمادین است. لحن  بیان و روایت هر دو متن نیز کنایه­آمیز اما آرام، بیدارکننده و آموزشی است.

هـ هر دو داستان با بن مایه‌ای مشابه نوشته شده و محور آن این است که برای یافتن گنج معرفت و وصول به حقیقت باید که دو قدم به جلو برداشت. قدمی بر خویشتن و قدمی دیگر با حق. خطوتان و قد وصل.

«شمس تبریزی بدین جا می‌رسد که هر که تیر را دورتر انداخت محروم­تر ماند و می‌گوید راه به حق دو قدم بیش نیست. می‌فرماید که: «و من عَرَف نفسه فَقد عرفَ رَّبه،» و این سخنی است که بایزید به تعبیری دیگر گفته است که در یک قدم بر نصیب‌های خود نهد و یک قدم به فرمان­های حق.»

و مولوی هم به این مضمون اشاره‌هایی دارد

«خطوتینی بود این ره تا وصال

 

مانده‌ام در ره ز شستت شصت سال»

و) ابزار زبانی مولوی در طول این داستان بلند به کارگیری بسیاری از واژگان عرفانی است که با عبارات، ترکیبات و مضامین پیرامون این واژگان ضمن تقویت بن مایه‌های این داستان، مبین دیدگاه و علایق فکری او نیز هست. واژگانی چون دوام، رمنا، تسلیم، عشق، صبر، خلوت، غیبت، حجاب، تحیّر، درد، فقر، توبه، فنا، کشف، پیر، دریا، گوهر، واقعه و.. از جمله واژگان عرفانی گنج­نامۀ مولوی است.

ز) تمثیل، تلمیح، کنایه و بسیاری از ابزارهای زبانی در داستان‌های شمس و مولوی یافت می‌شود ولی از آنجایی که مولوی از قوة تفکر و اندیشۀ وسیع‌تری برخوردار است با گنجانیدن موضوعات متعدد و متنوع در داستان خویش به اهداف بلندتری می‌اندیشد. چنانکه در تمامی داستان‌های 260 گانۀ مثنوی کمتر مشاهده می‌شود که خواننده را به ساحل نتیجه راهنمایی نکند. از این­رو، رویکرد مولوی به تمثیلات و تلمیحات چشمگیر است چنانکه در خلال این داستان هشت مورد اشارۀ قرآنی و پنج مورد روایات و نه مورد نام انبیاء و اولیا را به کار گرفته است که از جملة آنان آدم، نوح، ابراهیم، داود و ... است.

ح) مولوی مطابق عادت خویش داستان را بهانه می­کند تا در سایة این صورت­سازی به ابعاد گوناگون معرفتی بپردازد و برای همین خواننده بسیاری از مواقع سر نخ داستان را از دست می‌دهد اما هنرنمایی مولوی اینجاست که وقتی از وادی‌های معرفت به صحنه داستان برمی‌گردد این اجازه را به خواننده نمی‌دهد که اهل داستان را فراموش کند و حتی­المقدور با رگه‌های پیوندی مرئی یا نامرئی از لفظ و معنی، خواننده را به همراه خویش می‌کشاند.

 

نگاهی به موتیف «حقیقت گنج» در متون دینی و عرفانی و ادبی گذشته

   اگر عرفا در آثارشان از گنج و گنج­نامه سخن می‌گویند غالباً آن گنج، گنج معرفت است و یا حقیقت مطلق هستی. مولوی (در دفتر چهارم بیت 1541)، سنایی و عطار و ...  به توجه به روایت (کُنتُ کنزاً مخفیاً) به این نکته توجه داشته­اند:

مرد را در لباس خلقان جوی

 

گنج در گنج‌های ویران جوی

 

 

(سنایی، 1377: 129)

اندر زمین دل‌ها گنج نهان نهادی

 

از دل اگر برآید در آسمان نگنجد

 

 

(عطار، 1373: 305)

وی برای آنکه معرفت حقیقی را که همان نور مطلق حق است؛ به انسان بشناساند چنین می­گوید:

گنج مخفی بُد، ز پرّی چاک کرد

 

خاک را تابان‌تر از افلاک کرد

 

 

مثنوی 1/ 2868)

فروزانفر از ابیات مولوی متوجه این حدیث نبوی می‌شود و چنین می‌گوید:

«قال داوود علیه‌السلام: یا ربْ لماذا خَلَقْتَ الخَلقَ؟ قال: کنت کَنزاً مخفیّاً فَاَجَبْتُ اَنْ اُعرَفْ فَخَلْتُ الخَلقُ لَکُی اُعرَف. (فروزانفر، 1362: 29) زرین­کوب هم می­گوید: «اینجا کیست که سرّ قصه را متضمن این معنی نیابد که گنج حقیقت از طالب صاحب دولت دور نیست، آن کس که در جستجوی آن خود را به راه‌های دور می‌کشد صاحب آن دولت نیست از این­رو از نیل به آن محروم می‌ماند؟ از همین روست که گویندة مثنوی حال فلسفی را به حال آن جویای گنج تشبیه می‌کند که چون تیر خود را به جای دور می‌اندازد از گنج دور می‌ماند و گنج را به پس پشت می‌گرداند و هر چه در این راه گام برهان و نظر افزون‌تر سیر می‌کند، از مراد دل جدتر می‌شود.» (زرین­کوب، 1373: 442) مولوی همانند داستان گنج­نامه قصۀ مشابه دیگری نقل می‌کند (بیت 4220 تا 4330) تحت عنوان «حکایت مردی که خواب می‌بیند گنج در مصر است...» که اگرچه به لحاظ ساختاری و شخصیت‌ها و صحنه‌های حوادث داستان با گنج‌نامه متفاوت است؛ در محتوی و درون‌مایه با هم، همسو و یکسانند. می‌توان گفت بنیان و ریشه اصلی داستان گنج­نامه که حول محور کرامت انسان تدوین و طراحی شده، به آفرینش انسان که به عنوان اشرف مخلوقات به جهان هستی معرفی شده است؛ برمی­گردد. چنانکه متون مقدس به ویژه قرآن در این­باره تصریح دارد: «لقد کرمّنا بنی‌آدم و حملناهُ..) و می‌فرماید: «و اذ قال رَبُّکَ للملائکه انی جاعل فی‌الارض خلیفه ... قال انی اعلم ما لا تعلمون» (سوره توبه: 30) و بسیاری از آیات و روایات و سخنان برگزیده‌ای وجود دارد که به این موضوع پرداخته و حتی در متون غیر دینی نیز بارها از این مقوله و موضوع سخن گفته شده است.

بر این اساس انسان موجودی استثنایی است و با گنجینه‌ای از اسرار الهی که در کُنهِ وجود او نهان شده است، خود از آن بی خبر است و این عدم معرفت سبب می‌شود که خود را ناچیز بداند. چنانکه در شعری که به علی بن ابی­طالب منتسب است آمده: «اتزعموا انک رزم صغیرٌ    و فیک انطوی العالم الاکبر»و در جای دیگر می‌فرماید: «ایها الانسانُ انّک جرم متغیرُ فیک انطوی العالم و الکبیر (میرحامد الحسینی، 353: 117) و یا به نقل از امام صادق (ع) آمده: «الناسُ معادنُ  کَمعدنِ الذهب و الفضه» (کافی) بر این اساس انسان برای رسیدن به گنج حقیقت باید به کلید معرفت نفس دست یابد. خود مولوی با توجه به این حقیقت گنج پنهان در وجود آدمی است که می­گوید:

این جهان چون کوزه دل دریای آب

 

این جهان چون کوچه دل شهر عجاب

چیست کاندر کوزه کاندر بحر نیست

 

چیست کاندر کوچه، کاندر شهر نیست

قدیسان یک سر سجودت کرده‌اند

 

جزء و کل غرق وجودت کرده­اند

 

 

(مثنوی، 810 تا 812)

به نظر می‌رسد در کشف این راز پنهان حقیقت که در خود انسان پیچیده شده است تا درازنای ابدیت در جستجو و تبیین آن همچنان سخن­ها رانده­اند و انبیاء الهی در طول تاریخ بشریت آمدند تا به انسان زبان و بیان حق­گو بدهند تا در نتیجه جان او را شکوفا سازند و گنجینه فطری را که در درون آنها نهفته است بیرون آورند. «و یثیر لهم دفائن العقول» (جوادی آملی، 1383: 175) نظر عرفا همین است برخی گویند: «اگر دو قدم بنهی به دست رسی» و از قول ابی‌الخیر نقل است: «که یک قدم از خود برگیری رسیدی.»

دو قدم بیش نیست این همه راه

 

راه نزدیک شد سخن کوتاه

یک قدم بر سر وجود نهی

 

وان دگر در بر و دود نهی


صائب تبریزی گوید:

«شده است راه تو دور از گنجی وگرنه خدنگ

 

ز راستی دو قدم راه تا هدف دارد»

 

 

(صائب، 1370: 3733)

در واقع همین نفس سرکش است که مانع اتحاد عبد با مولا می‌گردد. برخی شارحین نیز برای رازگشایی عرفانی از این داستان گفته‌اند: «گنج­نامه قرآن یا کلام بزرگان است که به دست سالک افتاده و جویای گنج، حق­شناسی است و شاه وقت عقل انسانی است که دوراندازان را پیدا کرد که عبارت از اهل استدلال است با وجود اینها از گنج امانت دور ماند.» (اردبیلی، 1377: 186)

نتیجه­گیری

طرح داستان گنج­نامه حاصل تراوشات ذهنی شمس تبریزی است اگرچه ممکن است وی از اقوال مردم شنیده باشد یا از متون گذشته، سندی یافت نشد. به نظر می‌رسد این داستان لااقل در میان افواه عرفا و صوفیان شایع بوده باشد که مولوی با شنیدن آن، داستان خود را به صورت نامحسوسی به دورۀ داوود پیامبر کشانیده است. اما تمام عناصر داستان (شخصیت‌ها، کشمکش، صحنه) و حوادثی که در داستان شمس وجود داشت وی نیز در گنج­نامۀ خویش به کار گرفت و آن را به بیش از 320 بیت رسانید. اهمیت دو داستان مشابه و مشترک در درون‌مایه و محتوای آن است. یعنی گنج اصلی معرفت نفس است و طالب آن تا از حجاب تعلقات تن نگذرد و از خود بیرون نیاید، حقیقت آن گنج را رؤیت نخواهد کرد. بنابراین با مقایسۀ دو داستان ضمن دریافت تأثیر زبان، ساختار و محتوای داستان گنج­نامه مقالات بر گنج­نامه مثنوی، توجه به ابعاد مختلف کار مولوی در این داستان نیز مشخص می­شود. کاربرد انواع واژگان رمزی عرفانی، تمثیلات، تلمیحات، آیات، روایات و نام انبیاء که برای هر کدام دفتری از معرفت گشوده شد از چگونگی رویکرد محققانه مولوی در توجه و نقل این داستان حکایت می‌کند.

 

جدول مقایسه‌ای و آماری دو داستان

عناصر داستان

مقالات شمس

مثنوی معنوی

شخصیت‌ها

فقیر، پادشاه، تیراندازان

فقیر، هاتف غیب، ورّاق، شاه، تیراندازان، جاسوسان

موضوع

در جستجوی گنج

در طلب گنج

درون‌مایه

یک درون‌مایه اصلی دارد

همان

زمان

ندارد

ندارد

مکان

بیرون شهر و پشت به قبّه

بی‌نام

طرح

دارد

دارد

زاویة دید

سوم شخص

سوم شخص

حجم داستان

6 سطر

322 بیت

  1. اردبیلی، عماد(1377)، اشارات ولوی؛ چاپ اول، تهران،  روزنه؛
  2. تبریزی، صائب (1370)، دیوان، به کوشش محمد قهرمان،  علمی فرهنگی؛
  3. الحسینی، میرحامد؛ واعظ جوادی، اسماعیل (1353)، رساله النفسیه، دانشگاه اصفهان؛
  4. حسینی، محمد (1382)، ریخت­شناسی قصه‌های قرآن، چاپ اول، ققنوس؛
  5. زرین­کوب، عبدالحسین (1372)، بحر در کوزه، نشر علمی فرهنگی؛
  6. سنایی غزنوی، مجدود بن آدم (1377)، حدیقه­الحقیقه، تصحیح مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران؛
  7. ـــــــــ (1380)، دیوان، مدرس رضوی، چاپ پنجم،  سنایی؛
  8. عطار، فریدالدین (1373)، غزلیات، تصحیح سعید نفیسی، چاپ ششم، تهران، سنایی؛
  9. ـــــــــ (1379)، تذکرة الاولیاء؛ محمد استعلامی، چاپ یازدهم، تهران،  زوار؛
  10. غررالحکم و درر الکلم، ج1، 1373، ج 2، 1374؛
  11. فروزانفر (1362)، ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر؛
  12. کلینی، محمدیعقوب (1380)، الکافی، قم،  امام حسن مجتبی؛
  13. ـــــــــ (1380)، الکافی (اصول برگزیده فارسی)، قم، امام حسن مجتبی؛
  14. مولوی بلخی، جلال­الدین (1372)، مثنوی معنوی، رینولد نیکلسون، چاپ چهارم،  بهزاد.