رابطه کارکرد زبانی با تیپ¬های شخصیّتی داستان « فارسی شکر است»

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه کردستان

2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام¬نور، مرکز تهران

3 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

چکیده

زبان با مؤلّفه­های گوناگونی چون، دین، مذهب، جنسیت، سن، شغل، محیط جغرافیایی، شرایط اجتماعی و تحصیلات گویندگان در پیوند است و ارتباط این عوامل غیرزبانی با زبان، در ایجاد تیپ­های شخصیّتی مؤثر است.
       هدف پژوهش حاضر بررسی کارکرد زبان در تیپ­های شخصیّتی داستان «فارسی شکر است»، از مجموعة «یکی بود یکی نبود» سیّدمحمّد علی جمال­زاده است. در این راستا ابتدا ویژگی­های خَلقی و خُلقی هر یک از تیپ­ها مشخص گردیده است؛ سپس با توجه به هدف اصلی مؤلف اثر، رابطة کارکرد زبانی با تیپ­های مورد نظر بررسی و میزان استفادة شخصیّت­ها از واژه­ها و اصطلاحات متناسب با طبقة اجتماعی، تحصیلات شغل، دین و مذهب و موارد این چنین، مشخص شده است. پژوهش به شیوة توصیفی است و داده­ها با استفاده از روش تحلیل محتوا به صورت کتابخانه­ای بررسی شده است. نتیجه نشان می­دهد که با این پژوهش می­توان به درک بهتری از داستان یادشده و به تبع آن به درک بهتری از داستان­های جمال­زاده دست یافت.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The relationship between language performance and Character types in the Story "Farsi is Sugar"

نویسندگان [English]

  • s.ahmad parsa 1
  • ali mohammad poshtdar 2
  • Keumars Garoosi 3
چکیده [English]

Language with various variables like faith, religion, age, job, environment, social conditions, education and the like are involved in speakers and the same factors exist in Characters types.
The aim of the present research is searching language performance Characters types of the story "Farsi is sugar".
In this way , the Characters types of story and creative and behavioural features of each type have been characterized, then by considering the author's main aim, the stories and social conditions and also the variables , the relationship between language and the certain types was considered and special language, words and  suitable expression or the lack of suitability between certain types have been explained in terms of social classification, job, education. faith, religion, taboo, environment and power positions.
The research was descriptive and data were Collected by using library content analysis. The result shows that by this investigation, we can get a better understanding of stories and following that we can get a better understanding of contemporary stories and get a clear picture of relative realism and lasting reality in stories. This also shows that Jamalzade had considered non – language factors that are effective in the character's language by knowledge and purpose and had been able to convey the social notions in stories better by using variables correctly.
In conclusion, in the book called "once upon a time" by considering the number of characters, the writer has used more variables and three variables faith and religion and job, he has a good use of characters language.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Short Story
  • Character types
  • performance
  • Jamalzade

مقدمه

     بررسی داستان­ها و حکایت منظوم و منثور ادبیات کلاسیک ایران بیانگر استفادة یکسان زبان در شخصیّت­های مختلف است؛ به عبارت دیگر اغلب، زبان شخصیّت­های داستان چون فرمانروایان، کارگران، کارگزاران، دارندگان حرفه­ها و پیشه­های گوناگون تفاوتی با زبان راوی ندارد. کلام  زن و مرد، شاه و گدا، تحصیل کرده یا بی سواد، پیر و جوان، حتّی ملّیت­های گوناگون افراد، مذاهب و ادیان آنان و به طور کلی هیچ کدام از مؤلّفه­های تأثیرگذار زبان اغلب تفاوتی در نحوة سخن گفتن آنان با راوی ایجاد نکرده است. نمود این مسئله در ادبیات منظوم  بارزتر از نثر است.

     پیش از جمال­زاده کسی به صورت نظام مند به کاربرد کارکرد زبان با تیپ­های شخصیّتی در قالب و فضای داستانی، اقدام نکرده بود؛ آرین پور با اشاره به رمان­های ایرانی و با توجّه به زبان تیپ­های داستانی می­گوید:

 «هریک از افراد داستان، اگرچه فرد کاملی از تیپ خود هستند، با این همه موجودات غیر طبیعی  و خارق­العاده­ای نیستند؛ شاید برای نخستین بار است که ما در رمان­های ایرانی کسانی را با خصایل و حالات طبیعی بشری آنها می­بینیم؛ امّا با همة کوشش در طبیعی بودن چهره­ها، از جهات عدیده هم به افسانه­های ایرانی «راویان اخبار» و  هم  به داستان­های منظوم نظامی و پیروان او شباهت پیدا می­کند.» (آرین پور، 1382 :249-248)  

     درحالی که همة مؤلّفه­های یادشده می­توانند موجب تفاوت­های زبانی افراد گردد به عنوان مثال زبان طبقات فرادست با طبقات فرودست و زبان تحصیل­کردگان با افراد کم سواد تفاوت دارد. «در فارسی تغییر صورت بعضی از واژه­ها، مانند گفتن سولاخ به جای سوراخ، دیفال جای دیوار، عسک به جای عکس... یا به کاربردن اصطلاحاتی چون حسن خوبی، اقل کم، از اسّر و غیره، نشان بیسوادی است.» (باطنی، 33:1354)

     زبان مردان هم با زنان تفاوت­هایی دارد و در جامعه­های مختلف و در خرده فرهنگ­ها، جنسیت یکی از ابزارهای مهم تعیین کارکرد زبان است، امّا باز در جوامع مختلف و ­
فرهنگ­های گوناگون این نوع بینش، از لحاظ شدّت و ضعف تفاوت دارد. فرهنگ و محیطی که مرد یا زن در آن پرورش یافته است، بر زبان جنسیت آنان تأثیر دارد و واژه­های تابو در زبان آنان در پیوند با ایفای نقش آنان به عنوان یک زن یا مرد است به همین دلیل کارکرد زبانی زن و مرد تا حدّی متفاوت است. «به کارگیری بعضی از انواع زبان برای یک جنس از نظر اجتماعی ممنوع است حتی می­توان گفت جنبۀ تابو دارد و این ممنوعیت معمولاً مشمول زنان است.» (نرسیسیان،1381: 100)

      هم­چنین شغل افراد باعث می­شود تا در زبان خود، اصطلاحات، واژه­ها و کنایات یا حتی ضرب­المثل­های مرتبط با آن را به کار ببرند. «هر حرفه­ای مجموعه اصطلاحات ویژة خود را دارد این قبیل اصطلاحات حرفه­ای و واژه­های عامیانه دارای ویژگی­های مشترکی هستند و فقط بخشی از مردم آنها را  به کار می­برند.» (فالک، 1372: 106)

     «تجارب معمولی و روزمره نشان می­دهند که مشاغل مختلف، آثار مختلفی بر طبیعت شخص به جای می­گذارد، هنر پیشه، برزگر، روحانی، سرباز، خلاصه همه، در گفتار خود حرفة خود را منعکس می­کنند.» (یونسی، 1382: 360)

     رویکرد جمال­زاده به واقع­گرایی در زبان افراد و شخصیّت­های داستانی­اش مورد توّجه قرار می­گیرد. «این مجموعه اوّلین کتابی بود  که بر خلاف عادت به زبان محاورة معمولی نوشته شده بود، گروهی نویسنده را به بی سلیقگی متّهم کردند امّا اکثریت خوانندگان دریافتند که این داستان­ها آزمایش جدیدی است در ادبیات ایران که از حیث سبک انشاء می­خواهد اوضاع و احوال و حوادث و اشخاص را چنان که بوده و هست توصیف کند.» (آرین­پور، 1382، ج 2: 280-279)

    جمال­زاده می­خواهد تا انتقادات خود را از جامعه بهتر طرح کند به همین دلیل آگاهانه و هدف­دار، بسیاری از داستان­ها ازجمله داستان مورد بحث را، از زاویة دید درونی(اول شخص مفرد) روایت می­کند. این روایت گونگی در داستان­هایش از نظر بعضی صاحب­نظران چندان پسندیده نیست. «اگر استفادة افراطی از عنصر «روایت» و تک صدایی در زاویة دید به کار رفته در داستان­هایش نبود بدون شک یکی از ستارگان داستان­نویسی فارسی به شمار
می­رفت.» (پورعمرانی،8:1380) همین باعث شده است تا او حلقة پیوند حکایت­های گذشته و داستان­های مدرن امروزی باشد. «جمال­زاده در داستان­های خود، نه به طور مطلق پایبند واقعیت­گرایی است و نه اجازه می­دهد اسطوره و تخیل در راستای بیان دیدگاه­های مختلف جهان هستی وارد عمل شوند.» (پارسی­نژاد، 231:1382)

     زبان شخصیّت­ها در داستان­های جمال­زاده حالتی بینابین میان سبک کلاسیک و سبک نو داستان­نویسی است. «جمال­زاده زبان عامیانه را به عنوان محور اصلی داستان مطرح می­کند، با این حال دلبستگی­های کلاسیک جمال­زاده آن قدر نیرومند است که وی را وادار می­کند گاه گاه به نمایش بازی­های کلاسیک با زبان بپردازد.» (آرین­پور، 1382، ج2: 132)

     هدف پژوهش حاضر بررسی رابطة کارکردهای زبانی با تیپ­های شخصیّتی داستان «فارسی شکر است»، اثر جمال­زاده است، روش پژوهش توصیفی است و نتایج با استفاده از تکنیک تحلیل محتوی و سندکاوی بررسی شده است.

 

سبک جمال­زاده 

     جمال­زاده با انتخاب سبک ساده­نویسی و استفاده از الفاظ و عبارت­ها و اصطلاحات عامیانه، به ادبیات مردم کم سواد و طبقات متوسط و پایین جامعه بیشتر توجّه می­کند. بر خلاف ادبیات دوره­های گذشته که به شرح حال بزرگان یا موضوعات دور از واقعیت
می­پردازد، به شرح حال مردم فرودست جامعه، حرفه و شغل، طبقة اجتماعی، تحصیلات و سایر ویژگی­های آنان توجّه نشان می­دهد و سعی دارد زبان آنان و واژه­ها و اصطلاحات آنان متناسب با ویژگی­های  شخصیّت­ها به کار ببرد و حقیقت مانندی شخصیّت­ها را بیشتر نشان دهد و موضوع و مضمون داستان­ها را بیشتر به واقع­گرایی نزدیک کند؛ به گونه­ای که از زبان، الفاظ، عبارت­ها و اصطلاحات مورد استفاده می­توان به شغل، تحصیلات یا مذهب آنان پی برد. زیرا او متوجّه شده است «مهم­ترین عاملی که شخـصیّت­های داستان را واقعی جـلوه
می­دهد، سازگاری صحبت­های آنها با ویژگی­های شخصیّتی آنهاست.» (میرصادقی، 465:1385)

      از راه توجه آگاهانه و هدفمند به همین ویژگی­های شخصیّتی داستان­هاست که توانست داستان­های واقع­گرا پدید آورد و تأثیری شگرف در ادبیات ایران به وجود آورد. «محمّدعلی جمال­زاده نخستین نویسندة ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستان­نویسی اروپایی را به کار گرفت و اوّلین داستان­های کوتاه واقع­گرا را پدید آورد. او آدم­های کاریکاتوری دهخدا را تا حدّ تیپ­های داستانی ارتقا داد.» (الشکری، 15:1386)

      افرادی ممکن است در نگرش خود به یک جامعة زبانی و به کارگیری آن، هدف خاصی را دنبال کنند و به این گونه خود را وابسته یا متعلق به یک گروه خاص معرفی نمایند و در پی کسب اعتبار باشند و به عبارت دیگر، گاهی یک کارکرد زبانی که ویژه زبان یک گروه خاص است، مزایا و اعتباری برای فرد یا گروه داشته باشد. مثلاً اصطلاحات تعمیرکاران ماشین، گاهی نشانگر میزان اطلاعات آنان در حرفة خود است. مانند شیخ کم سواد یا فرنگی مآب که هر کدام در استفاده فراوان از کلمات عربی و فرنگی قصد خاصی دارند؛ و همان اعتبار
شیخ­های راستین در ذهن رمضان است که ابتدا او را به سوی شیخ داستان سوق می­دهد. «افراد هر جامعة زبانی دربارۀ جهان پیرامون خود نگرش خاصی خواهند داشت، نگرش­هایی که آنها را از افراد جامعة زبانی دیگر متمایز خواهد کرد.» (بی یرویش، مانفرد، 1354: 133)[1]

 

جمال­زاده و فارسی شکر است

     داستان «فارسی شکر است» اوّلین داستان مجموعة «یکی بود و یکی نبود» و اوّلین داستان از جمال­زاده است. دارای چهار تیپ اصلی راوی، رمضان، شیخ و فرنگی مآب است.  هدف داستان بیان کردن اهمّیّت زبان فارسی و بیان تأثیر زبان و فرهنگ بیگانه بر این زبان است که باعث می­شود مردم کم کم زبان همدیگر را نفهمند. جمال­زاده این هدف را این گونه بیان کرده است: «در این داستان می­خواستم به هموطنانم بگویم که اختلاف تربیت و محیط دارد زبان فارسی را، که زبان بسیار زیبا و شیرینی است، فاسد می­سازد و استعمال کلمات و تعبیرات زیاد عربی و فرنگی ممکن است کار را به جایی بکشاند که افراد و طبقات مختلف مردم ایران کم کم زبان یکدیگر را نفهمند.» (آرین­پور، 282:1382) وی با عربی و زبان­های لاتین مشکلی ندارد، بلکه بر این باور است آن چه به زبان فارسی آسیب می­رساند  کم سوادی افراد فاضل نمایی است که ناآگاهانه شیفتة این زبان­ها گشته­اند و درک ناکافی از آن زبان و سواد اندک آنان در کنار تظاهر آنان به دانایی موجب لطمات جبران­ناپذیری به زبان گشته است؛ از این­رو شیخ را نمایندة تیپ درس خواندگان قدیم و فرنگی مآب را نمایندة تیپ درس خواندگان جدید با ویژگی­های یادشده معرفی می­کند.

 

املای جمال­زاده

     جمال­زاده خود در مورد املا نظری دارد که بیان کنندة گرایش نسبی او به ادبیات کلاسیک هم هست و بر زبان تیپ­های شخصیّتی داستان­ها، تأثیرگذار بوده است و همین دیدگاه  باعث شده است در جاهایی که زبان آنها باید کلمات شکستة عامیانه باشد، از آوردن آن خودداری کرده است: «امّا دربارة املا معتقدم که املا باید صحیح و درست باشد. خواندن نوشته­ای با املای عامیانه حتی برای مردم کم سواد هم  چه بسا دشوارتر است تا خواندن همان نوشته با املای معمولی که چشم­ها و اذهان بدان خو گرفته و با آن آشنا شده است.» (جمال­زاده، 376:1378) «در فارسی شکر است» سه بار از املاء به زبان گفتاری استفاده کرده است و به جای ضمیر منفصل ضمیر متصل آورده است. مانند: «بش» به جای به او. رمضان همین که دید... فارسی راستا حسینی باش حرف می­زنم دست مرا گرفت... و چنان ذوقش گرفت که انگار دنیا را بش داده­اند.» (جمال­زاده، 41:1386) «خواستم بش بگویم که این هم ایرانی و زبانش فارسی است.» (همان: 43)

 

1- شخصیّت­های اصلی

1- راوی؛ 2- رمضان؛ 3- شیخ؛ 4- جوان فرنگی مآب

1 -1- راوی

1-  1- 1. ویژگی  ظاهری راوی

     هنوز یک علامت فرنگی «کلاه لگنی فرنگی» را با خود دارد. به گونه­ای که هم رمضان و هم کرجی بان­های انزلی و مأموران تذکره را به اشتباه انداخته موجب شده که او را فرنگی بدانند: «مجال نشده بود کلاه لگنی فرنگیم را که از همان فرنگستان سرم مانده بود عوض کنم ... یاروها ما را پسر حاجی و لقمۀ چربی فرض کرده.» (30)

2-1-1. ویژگی رفتاری

     راوی، فاضل، میهن دوست، متین و آرام و باهوش است. فضل او را از فهم اصطلاحات عربی و فرنگی دو شخصیّت دیگر داستان می­توان تشخیص داد. در واقع فضل اوست که موجب شده بتواند حلقة پیوند فهم همة اصطلاحات و سخنان شخصیّت­های دیگر داستان با رمضان گردد.

 

2-1. رمضان

     رمضان تیپی است که نمایندة مردم عوام، ساده و کم سواد است که زبان آنها کمترین اثر را از زبان­های عربی و فرنگی پذیرفته است. در زندان جویای علّت زندانی شدن خود است و راوی از گفت­وگوی او با شیخ و فرنگی مآب، پی به زبان نامأنوس آنان می­برد. راوی با به کار بردن عبارت­هایی نظیر«دلم برای رمضان سوخت» (41) و «ولی ترسیدم دلش بشکند» (43) احساسات دوستانه­اش را نسبت به رمضان و زبان او بیان می­کند.

1-2- 1. ویژگی ظاهری

جوان، ساده، کلاه نمدی برسر: «جوانک کلاه نمدی بدبختی را پرت کردند توی محبس وباز در بسته شد»، قبای چرکین در بر: «چشم را با دامن قبای چرکین پاک کرده»(33)، جمال­زاده «کلاه نمدی» را به عنوان نمونة کلاه بیشتر مردم ایران خوانده است که کم کم از میان مردم برچیده شده است. «در ضمن مسافرتی به ایران درصدد برآمدم که یک عدد کلاه نمدی پیدا کرده، بخرم و با خود به رسم نمونة کلاه معمول اکثریت کامل هموطنان به اروپا ببرم، هرقدر جستجو کردم به دست نیامده دست خالی برگشتم.» (جمال­زاده، 295:1378) جمال­زاده به طور ضمنی به خواننده می­فهماند که نه تنها زبان آنان آسیب دیده، بلکه بر اثر شیفتگی به فرهنگ­های بیگانه، لباس و آداب و رسوم ایرانی نیز کم کم دارد به فراموشی سپرده می­شود.

2-2-1. ویژگی رفتاری

     از محیط زندان به وحشت افتاده است کنجکاو و پریشان در صدد یافتن کسی است که بتواند از او علّت زندانی شدنش را بفهمد ولی از سه نفر هم بندی او، تنها راوی زبانش را
می­فهمد. رمضان در این داستان این چنین توصیف شده است: «طفلک معصوم»، «نوکر» (جمال­زاده، 33:1386)، «بیچاره»، « پابرچین پابرچین به طرف آقا شیخ رفته وپس ازآنکه مدتی زول زول نگاه خود را به او دوخت با صدایی لرزان گفت...» (34)، بی سواد است: «تنها کلمۀ کاظمی دستگیرش شده بود»(34)، «یکباره دلش را باخته... و مثل غشی­ها نگاه­های ترسناکی به آقا شیخ انداخته،..و معلوم بود.... زهره­اش از هول و هراس آب می­شود.» (36) «رمضان
فلک­زده، دلش پر، محتاج به درد دل..» (37) ترسو: «و با صدایی نرم و لرزان سلامی کرده» (38)، «به کلی خود را باخته و دوان دوان خود را به پشت در محبس رسانده و بنای ناله و فریاد و گریه را گذاشت»، «رمضان با صدایی زار و نزار بنای التماس و تضرع را گذاشته.» (40)

 

3- 1 . شیخ

     پیرمردی است که نمایندة طلاب قلابی یا افرادی است که تعدادی کلمات عربی و اصطلاحات شرعی را، طوطی­وار حفظ می­نمایند و ظاهر خود را به مانند شیخ یا ملّاهای واقعی آراسته می­نمایند تا از این راه نامی و نانی کسب کنند رفتار و کردارشان براساس ریا و  عوام فریبی است و به کارگیری الفاظ عربی را نشانة فضل و تفاخر خود می­دانند.

1-3-1. ویژگی ظاهری

     عبا بر دوش و عمامه بر سر، نشسته است: «شیخی است که به عادت مدرسه دو زانو را در بغل گرفته و چمباتمه زده و عبا را گوش تا گوش دور خود گرفته و گربة براق سفید هم عمامة شیفته و شوفتة اوست که تحت الحنکش باز شده.» (33) ساعدهای پرمویی دارد: «و دست­های مبارک را که تا مرفق از آستین بیرون افتاده و از حیث پر مویی ... با پاچۀ گوسفند بی­شباهت نبود.» (36)

 

2-3-1. ویژگی رفتاری

      شیخ درصدد است تا نشان دهد که با آرامش  مشغول  دعا و ذکر است و توجّه
هم­بندی­های خود را جلب کند. رمضان هم ابتدا با او شروع به سخن گفتن می­کند. «و آن صدای سیت و سوت هم صوت و صلوات  ایشان بود.» (33) «با شنیدن این کلمات مندیل جناب شیخ مانند لکة ابری آهسته به حرکت درآمد»، «با قرائت و طمأنینة تمام کلمات ذیل آهسته و شمرده مسموع سمع حضار گردید.» (34) «مثل اینکه مسهل به زبانش بسته باشند.... و عبا را عقب زده و با اشارات غریب و عجیب بدون آن که نگاه تند و آتشین خود را از آن یک گُلة دیوار بی­گناه بردارد گاهی با توپ و تشر هرچه تمام­تر، مأمور تذکره را غایبانه خطاب و عتاب قرار داده .. و زمانی با طمأنینه و وقار و دلسوختگی و تحسر... با همان قرائت معهود پی خیالات خودرا گرفته.» (35)

 

4-1. فرنگی مآب

     فرنگی مآب نماینده تیپی است که یا مدتی را در فرنگ گذرانده یا کمی زبان فرنگی را یاد گرفته­اند و به شکل و قیافة فرنگیان درآمده­اند و از فرنگ و پیشرفت­های آن حتی در رفتار،  به ظواهر بسنده کرده­اند. آن را دستمایة فخرفروشی و دانایی خویش کرده­اند. چنان که اگر شعری در موضوع سخن خود بر زبان آورند از شاعران غربی مثال می­زنند.

1-4-1. قیافة ظاهری

     پیراهنی یخه بلند پوشیده است و سبیل او متفاوت از عموم مردم است: «یخه­ای به بلندی لولة سماوری که دود خط آهن­های نفتی قفقاز تقریبآً به همان رنگ لوله سماورش هم در آورده بود» (32) «دو سبیلش را چون دو عقرب جراره که بر کنار لانة دهان قرار گرفته بود...»(37) و یک ساعت دارد: «گاهی هم ساعتش را در آورده نگاهی می­کرد و مثل این بود که می­خواهد ببیند ساعت شیر و قهوه رسیده یانه.» (37) به نظر می­رسد که نوع ساعت و نوع لباسی (جلیقه) که ساعت را با حالت مخصوصی در آن قرار می­داده­اند؛ نشانة تجدّد بوده است.

2-4-1. ویژگی رفتاری

     «از آن فرنگی مآب­های کذایی،....نمونۀ و مجسمۀ لوسی و لغوی و بی سوادی» غرق خواندن کتاب «رومانی» بود (32)، «در تمام این مدت آقای فرنگی در بالای همان طاقچه نشسته و با اخم و تخم تمام توی نخ خواندن رومان شیرین خود بود ... و فقط گاهی لب و لوچه­ای تکانده و تُک یکی از دو سبیلش را چون دو عقرب جراره که بر کنار لانۀ دهان قرار گرفته بود به زیر دندان گرفته مشغول جویدن می­شد و گاهی هم ساعتش را در آورده نگاهی می­کرد و مثل این بود که می­خواهد ببیند ساعت شیر و قهوه رسیده یانه.(37)، هنگام صحبت، اعضای بدنش را هم حرکت می­دهد و به شیوة فرنگی­ها دست می­دهد: «محض خالی نبودن عریضه دست دیگر را هم به میدان آورده سپس هردو را به روی سینه گذاشته، دو انگشت ابهام را در سوراخ آستین جلیقه جا داده و با هشت رأس انگشت دیگر روی پیش سینۀ آهاردار بنای تنبک زدن را گذاشته» (38) «جناب موسیو شانه­ای بالا انداخته و با هشت انگشت به روی سینه قایم ضربش را گرفته و سوت زنان بنای قدم زدن را گذاشته و بدون آن که اعتنایی به رمضان بکند دنبال خیالات خود را گرفته.» (39)

 

2. زبان شخصیّت­ها

1-2. زبان و طبقة اجتماعی

     طبقة اجتماعی افراد بر زبان آنان تأثیر دارد: «افراد وابسته به یک طبقه اجتماعی که
ویژگی­های اجتماعی ـ اقتصادی مشابهی دارند. از نظر رفتار زبانی نیز تشابه بیشتر به یکدیگر نشان می­دهند (مدرسی، 148:1387).  افراد دارای طبقات بالا سعی دارند واژه­ها و عبارات سنجیده­تری در زبان خویش به کار گیرند و زبان آنان رسمی­تر است: «در رفتار زبانی طبقات بالا در یک جامعه زبانی، ویژگی­ها و الگوهایی که اعتبار اجتماعی بیشتری دارند به نسبت بیشتری به کار گرفته می­شوند در حالی که ویژگی­ها و الگوهای زبانی غیرمعتبر یا کم ارزش، رفتار زبانی طبقات پایین­تر جامعه قابل مشاهده­تر است (همان: 150). طبقات اجتماعی بالا نسبت به رفتار زبانی خود حساسیت بیشتری دارند.» (همان: 51)

«به نظر لباو میزان توجه گویندگان نسبت به رفتار زبانی خود با درجه رسمیت گونه سبکی مورد استفاده در یک بافت اجتماعی معین ارتباط مستقیم دارد... هر چه میزان توجه به رفتار زبانی بیشتر باشد گفتار رسمی­تر است.» (همان: 188)

     مردمان طبقات پایین شهرها و بالای شهرها معمولا زبانشان تفاوت­هایی دارد. با عنایت به اینکه از کدام طبقة اجتماعی باشند  واژه­ها و ترکیبات و عبارت­های آنان از هم متفاوت است؛ نوع شغل، تحصیلات و... نیز بر زبان افراد تأثیرگذار است و طبقات پایین بیشتر دارای مشاغل و تحصیلات متوسط و پایین­تر هستند: «یکی از جنبه­های بررسی زبان، از زاویه حرفه­های مختلف افراد است. دارنده هر پیشه، با ابزار و اصطلاحات خاصی سروکار دارد که با پیشه­های دیگر متفاوت است. انعکاس این موارد در زبان، موجب شده است که سخن گفتن این افراد، به ویژه هنگامی که از موضوعات تخصصی مربوط به مشاعل خود سخن می­گویند، به
گونه­ای  بارز با یکدیگر متفاوت باشد.» (پارسا، 31:1384)

1-1-2. رمضان

    در داستان، رمضان هنگام سخن گفتن با شیخ از آیة «الکاظمین الغیظ و عافین عن الناس»(34) فکر می­کند که شیخ اسم او را کاظم می­داند؛ چون سابقاً نوکر بوده است در خطاب به شیخ، لفظ «نوکر» را در زبانش به کار می­برد که ناشی از شغل و طبقة اجتماعی اوست: «نه، جناب، اسم نوکرتان کاظم نیست رمضان است» (34) و طبقة اجتماعی، فرودستی خود و برتری و فرادستی شیخ را در سخن خود هم نشان می­دهد. در جواب جوان فرنگی مآب هم­گونة زبانی او ویژة طبقة اجتماعیش است و فرنگی مآب را آقا و خود را خانه­زاد
می­خواند: «نه آقا، خانه زاد شما رعیت نیست همین بیست قدمی گمرک خانه شاگرد قهوه چی هستم!» (39) وقتی می­فهمد که راوی فارسی زبان است به او می­گوید: «هی قربان آن دهنت بروم!» (41) هنگام خداحافظی با راوی می­گوید: «یادی از نوکرتان بکنید.» (44) رمضان  وقتی خود را« یخه چرکین» (39) می­خواند در واقع طبقة اجتماعی خود را هم نشان می دهد.

عامیانه بودن زبان  رمضان

      افرادی که از قدرت بالایی در توصیف برخوردارند، بیشتر جمله­ها و عبارات آنان طولانی­تر است و افراد عامی و کم سواد از عبارت و جمله­های ساده­تری بهره می­گیرند. همچنین لحن و آهنگ زبان گویندگان، متأثر از عوامل مختلفی که ذکر شده است ، با هم تفاوت دارد: «واژه، ضرباهنگ، درازی و کوتاهی جمله­ها، با گویندگان مختلف آنها ارتباط نزدیک ومستقیمی دارد.» (میرصادقی، 1385: 472)

 «تو را به حضرت عباس آخر گناه من چیست؟ آدم والله خودش را بکشد از دست ظلم مردم آسوده شود!» نوکرتان، کاش اقلاً می­فهمیدیم (34)، شما را به خدا(دوبار)، چیزی سرمان
نمی­شود
، جنی و غشی، زبان ما هم سرش نمی­شود (38)، خانه زاد، گمرک خانه، شاگرد
قهوه­چ
ی (39)، ناخنم را بگیرند، شمع آجینم بکنند، هولدونی، جنی­ها، از گیر این غشی­ها خلاص بکنید، به پیر به پیغمبر، شریک گور، سرش را بخورد، بُغ ( بغض) کرده، زبان آدم سرشان نمی­شود، جنّی­اند، به سرشان بزند بگیرند من  مادر مرده را خفه کنند، هی قربان آن دهنت بروم، والله تو ملائکه­ای، جان مرا بخری، ای درد و بلات به جان این دیوانه­ها بیفتد، به خدا هیچ نمانده بود، سرشان نمی­شود، شما را  به حضرت عباس آقا دیگر شما مرا دست نیندازید، والله من می­دانم این جور می­گویند (42)، هرچه خل و دیوانه­داری، والله دیوانگی اینها هم به شما اثر کرده (43)، دلتان سررفت، یادی از نوکرتان بکنید.» (44)

     رمضان در 282 واژه­ای که به کار برده است 81 واژه برابر با 70/28 درصد فارسی عامیانه و 201 واژه برابر با 30/81 درصد فارسی رسمی را به کار برده است، واژه­های فرنگی یا عربی نامأنوس به کار نبرده است.

نمودار-1

 

 

 

 

 

    

واژه­ها و عبارات عامیانه نمایانگر طبقة اجتماعی او هم هست. زبان او صد در صد برای فارسی زبانان قابل فهم است.

 

2-1-2. راوی

     راوی، گرچه خود اصطلاحات بسیاری را از فرهنگ عامة مردم را به کار می­گیرد و سعی دارد که از کاربرد زبان­های بیگانه دوری کند ولی گاهی در عمل خود او از
زبان­های عربی و فرنگی بهره گرفته است و خواسته یا ناخواسته تأثیر زبان عربی و فرنگی هم در سخنان او هم پیداست.

اصطلاحات، ترکیبات و عبارات عامیانه

اصطلاحات، ترکیبات و عبارات عامیانه­ای که راوی به کار برده است و با توجه به هدف داستان و راوی، با زبان او متناسب می­نماید از قبیل «تر و خشک، دربه دری، خون جگری، بالام جان بالام جان، ریش ...به چنگ ... افتاد، کاسب کار، لباده دراز، کلاه کوتاه، جان به عزرائیل نمی­دهند، رنگ پولشان را کسی نمی­بیند (29)، بخت برگشته، مادر مرده، کلاه لگنی، سرم مانده بود، یاروها، لقمة چرب، دورمان کردند جیغ وداد، قشقره، آن سرش پیدا نبود، مات و متحیر، انگشت به دهن، بامبول یخه مان، حقّه و لمی، شیر و خورشید به کلاه، اخمو سبیل­های چخماقی، دررفته، یکه­ای خورده لب و لوچه، سروگوش، مثل اینکه... برایم قبایی دوخته باشند، برانداز، ماشاءالله عجب سؤالی، کجایی باشم، هفت جدّم ایرانی بوده­اند (30)، گاو پیشانی سفید، پیرغلامتان، خان ارباب، سرش نمی­شد، یک شاهی و صد دینار، لای شال ریش ریشش، دست انداخت، حساب کار خود را کرده، ماست­ها را کیسه انداختیم، هارت و هورت و باد و بروتی به خرج دهیم، دیدیم هوا پست است، صلاح در معقول بودن، گیر انداختن، پیرت می­داند، پدر آمرزیده­ها، در یک آب خوردن، کلاه فرنگیمان، ایمانمان، جیب و بغل، گمرک خانه، تو یک هولدونی، در و دیوار (31)، کلاه شاه و مجلس توهم رفته، بگیر و ببند، گیرو بست، تر و خشک، یک دقیقه راحت، خلقم تنگ بود، چشمم افتاد، لوسی، تماشاخانه­ها، گوش شیطان کر، ازخنده روده بر شدیم (32)، اهل بخیه، گوشت تا گوش، شیفته و شوفته، چهار طاق، سیت و سوت، یارو، غوره چکاندن، فحش­های آب نکشیده (33)، جدّ و آباد (آباء) در و دیوار، دل سخت، تف تسلیم، کار از من ساخته نبود، چشمش آبی نمی­خورد، هاج و واج، تام و تمام (34)، سرش نشد، یک گله دیوار، آروارة مبارکشان گرم شده است (35)، دلش را باخته، غریب و عجیب، یک گلة دیوار، غایبانه (36)، درهم و برهم، قمپز...

1-2-1-2. واژه­ها، ترکیبات و عبارات عربی

      واژه­ها، اصطلاحات یا عباراتی هست که متناسب زبان راوی به عنوان منتقد زبان دیگران و متناسب هدف داستان  و راوی نیست و نشان از تأثیر زبان­های دیگر بر زبان و فکر او هم دارد. اگرچه در قسمتی از داستان روی سخن او با خوانندگان آگاه است و برای اثبات عربی دانی خود، لحن خود را چنین تغییر داده است و این لحن برای هدف او اجتناب­ناپذیر بوده است؛  درصد استفادة او از زبان عربی نشان می­دهد از آن بی­تأثیر نبوده است.

«واحد یموت (29)، مابه النزاع، ده رأس حمال، منکسر، منحوس،عبوس، جوع (30)، عجالتاً، طرفۀ العین، کما هو حقه (31)، محض اظهار (32)، محبس سه بار، تحت الحنک، دفعتاً، حبس، طفلک معصوم (33)، محبس (دوبار)، صحن، منفذ، قرائت، طمأنینه، ذیل، مسموع سمع حضار (34)، اوراد، عزایم، وجنات، قرائت معهود (35)، محبس، ممد، خطاب و عتاب، طمأنینه (36)، غامض، افعال مذمومه، عقرب جرّاره  (37)، ادراک، اجحاف (39)، محبس سه بار، تضرع، کذایی تشدّد (43-40).

      راوی در جایی که می­گوید رمضان سخنان شیخ را نمی­فهمد و بر شیوة سخن شیخ ایراد می­گیرد و می­خواهد نشان دهد که عربی می­داند؛ برای اثبات حدود بیست واژه و اصطلاح به کار می­برد: «خود چاکرتان هم که آن همه قمپز عربی دانی در می­کرد و چندین سال از عمر زید و عمرو را به جان یکدیگر انداخته و به اسم تحصیل از صبح تا شام به اسامی مختلف مصدر ضرب و دعوی و افعال مذمومۀ دیگر گردیده و وجود صحیح و سالم را به قول بی اصل و بی اجوف این و آن و وعده و وعید اشخاص ناقص العقل متصل به این باب و آن باب دوانده و کسر شأن خود را فراهم آورده و حرف­های خفیف شنیده و قسمتی از جوانی را به لیت و لعل و لا و نعم صرف جر و بحث و تحصیل معلوم و مجهول نموده بود، به هیچ نحو از بیانات جناب شیخ چیزی دستگیرم نمی­شد (37). در هنگام آزاد شدن از زندان جوانک اهل خوی و سلماس را می­بیند که به زندان می­برند ولی زبان او را که باید به لهجة ترکی نزدیک باشد با کلمات عربی بیان می­کند: «و جوانک با یک زبان فارسی مخصوصی که بعدها فهمیدن سوغات اسلامبول است با تشدّد هرچه تمام­تر از«موقعیّت خود تعرض» می­نمود و از مردم «استرحام» می­کرد و «رجاداشت» که گوش به حرفش بدهند.» (43)

     راوی در 1980 واژه­ای که به کار برده است 79 واژه برابر با 4 درصد عربی یا واژه­هایی که معادل آن در زبان فارسی موجود است و 1663 واژه برابر با 84  درصد فارسی رسمی و 238  واژه برابر با 12 درصد فارسی عامیانه به کار برده است.

نمودار-2

 

 

 

 

 

 

 

 

 

3-1-2. شیخ

      زبان شیخ با کلمات، ترکیبات و اصطلاحات عربی چنان آمیخته است که به جز چند کلمه و فعل­های فارسی بقیه عربی است. استفادة فراوان شیخ از زبان عربی تا اندازه­ای بیانگر دیدگاه جامعه به ویژه عوام نسبت به شیخ­هاست که هرچه بیشتر از زبان عربی بهره بگیرند با سوادتر جلوه می­کنند. اگر شیخ اهل ریا هم باشد چیزی را بر زبان می­راند که در نظر مردم مهم جلوه کند و بر وجهه و اعتبارش بیفزاید...نه آنقدر سنگین باشد که راوی همه چیزدان هم بگوید چیزی نفهمیدم.

واژه­ها و عبارت­های فارسی شیخ، یا آن واژه­ها و عبارت­هایی که در زبان فارسی چنان رایج شده­اند که اکثریت جامعه معنا یا  مفهوم آن را می­فهمند در زیر ادامه آمده است ولی بقیه برای فارسی­زبانان قابل فهم نیست. « عنان نفس ... را به دست قهر و غضب مده (34)، منظور شما مفهوم ذهن گردید، این، پیوندد، به ما خواهد رسید، ذکر خالق است، قصد به عمل آمده، هست، پذیرد، هم که، پنداشته، تدریجی، قرار دهند، برماست، مقامّات، نموده، به مصداق، شده، (35) مشهود خواهد گردید، نسبت به اهل علم و شریعت، توهین و تحقیر(36)، نتایج سوء دنیوی و اخروی.» (36)

      استفادة شیخ از واژة «مؤمن» در خطاب به رمضان، ویژة زبان شیوخ در خطاب به مردهاست و به جای برادر استعمال می­شود. شیخ در 158 واژه­ای که به کار برده است 114 واژه برابر با 16/72 درصد واژه­های عربی و 44 واژه برابر با 84/27 درصد فارسی رسمی به کار برده است.

                                      

نمودار- 3

 

نمودار درصدی زبان شیخ

4-1-2. زبان فرنگی مآب

     مرد فرنگی مآب آن چه از کلمات فرنگی بر زبان می­آورد،  گاهی عمدی است و درآوردن آنها اصرار دارد چون در بعضی جاها نمی­تواند سخنش را روان بر زبان آورد و گیر می­کند. «من جوان دیپلمه از بهترین فامیل را برای یک ...یک کریمینل بگیرند» (38) و «هرکس به اندازۀ ... به اندازۀ پوسیبیلیته­اش باید خدمت کند تکلیفش را!» (40)، گرچه قرار دادن معادل فارسی کلمات فرانسوی در جمله در بعضی موارد معنی را کامل می­کند مانند قرار دادن جانی به جای «کریمینل» و امکان به جای «پوسیبیلته»؛ عبارت­ها و ترکیبات را با توجّه به ساختار زبان فرانسوی گرته­برداری کرده است و
بی­سوادی او کاملا ًروشن است مانند: «هرچه کلة خود را حفر می­کنم» و «رعیت به ظلم» که راوی دخالت می­کند و معنای آن را توضیح می­دهد و یا در عبارت «درآنچه نگاه می­کند راهنمایی به ملّت» که نگاه می­کند به معنی «راجع است به» می­باشد.»

     آرین­پور در کتاب از صبا تا نیما در پاورقی داستان فارسی شکر است، معنی اصطلاحات و واژه­های فرانسوی را این گونه آورده است: «آبسولمان»: مطلقاً، «پوزیتیف»: مثبت، «نگاتیف»: منفی، «کومیک»: خنده­آور، «به جای یک کریمنیل»: به جای یک جانی، «دسپوتیسم»: استبداد یا خودکامگی، «آربیترر»: دلبخواهی، خودرأیانه، «کنستیتوسیونل»: مشروطه دارای قانون اساسی، «تریبونال»: دادگاه، «رولسیون»: انقلاب، «اولسیون»: تطور، تحول، «سوژه»: موضوع، «آرتیکل»: مقاله، «پوسبیلیته»: امکان، «دکادانس»: انحطاط، «نگاه می­کند»: راجع است به، «روی دیگران حساب کند»: به دیگران امیدوار باشد، «میوه­جات»: ثمرات (آرین­پور، 288:1382-277). که نشان
می­دهد واژه یا ساختار زبان بیگانه را به کار برده است.

    زبانی که فرنگی مآب به کار می­گیرد متناسب این نوع تیپ است چون سعی دارد به همة گفته­هایش تاجایی که امکان دارد رنگ غربی بدهد تا از سخن او بلافاصله پیدا باشد که به زعم خویش روشنفکر است. آوردن این مقدار زبان فرنگی دلیلی بر بی سوادی او هم هست که نمی­تواند معادل آنها را در زبان مادریش پیدا کند. فرنگی مآب در 162 واژه­ای که به کار برده است 116واژه برابر با 60/71 درصد فارسی رسمی و 46 واژه برابر با 40/28 درصد از واژه­های فرنگی استفاده کرده است.

 

نمودار- 4

 

2-2. تحصیلات

1-2-2. راوی

     راوی عبارت­های «حفر کردن کلّه» و «رعیت به ظلم» (39) را  توضیح می­دهد و از جوان فرنگی مآب شعری را می­شنود که خواننده آن را به اشتباه به «لامارتین» ربط
می­دهد امّا راوی این نسبت را ردّ می­کند و می­گوید که شعر از «ویکتور هوگو» است؛ این موارد نشان از تحصیلات و سواد راوی دارد. «می­دانستم مال شاعر فرانسوی ویکتور هوگو است و دخلی به لامارتین ندارد.» (40)

2-2-2. رمضان

     رمضان از سخنان شیخ فقط واژة «کاظمی» را می­فهمد، و از سخنان فرنگی مآب فقط واژة «رعیت» را می­فهمد و نشان می­دهد که از سواد و تحصیلات بی­بهره است. وقتی از شیخ ناامید می­شود خطاب به جوان فرنگی مآب می­گوید: «آقا شما را به خدا ببخشید! ما یخه چرکین­ها چیزی سرمان نمی­شود، آقا شیخ هم که معلوم می­شود جنی و غشی است و اصلاً زبان ما هم سرش نمی­شود، عرب است». (38)

 

3-2. زبان و جنسیت

راوی

     واژة «چاکرم» را مردان به کار می­برند. «خود چاکرتان هم که آن همه قمپز عربی دانی در می­کرد.» (37)

     در داستان «فارسی شکر است» گاهی رابطة کارکرد زبان با تیپ­های شخصیّتی آن از نظر جنسیت هم­خوانی ندارد؛ این ترکیبات  بسیار کم در مورد مردان به کار می­رود و معمولاً در مورد زنان به کار می­برند. مانند: «جیغ زدن»، «ناقص­العقل». جیغ زدن بیشتر در مورد خانم­ها به کار می­رود و چنانچه به مردی برای ساکت کردن بگویند جیغ نزن؛ آن را توهین به حساب می­آورد. واژة جیغ در مورد سروصدای مردان هنگام گرفتار شدن، متناسب نیست «... وجیغ و داد و فریادی بلند گردید(30) و ناقص­العقل را معمولاً مردان در مورد زنان به کار می­برند.

     «یکی از فرودست انگاری زبانی زنان اشاره دائمی به وجود صفات منفی در آنان و ایجاد این باور در درون اجتماع و خود آنان است که ذاتاً واجد این صفات منفی هستند، در واقع در این نگرش بدون توجه به تفاوت­های فردی، صفتی منفی به عنوان ویژگی خاص یک جنسیت به کار برده می­شود بی آنکه به وجود همان صفت در میان افراد گروه متعلق به جنسیت دیگر اشاره  کرد. در این میان می­توان به انتساب دوازده صفت منفی به زنان اشاره کرد... این صفات عبارتند از: بی­وفا، پرگو، ناقص­العقل و... .» (پاک نهاد جبروتی، 64:1381)

      «به اسم تحصیل از صبح تا شام ... وجود صحیح و سالم را به قول بی اجوف این و آن و وعید اشخاص سالم را به قول بی اصل و اجوف این و آن و عده و و عید اشخاص ناقص­العقل متصل به این باب و آن باب دوانده و ....» (جمال­زاده، 37:1386) رمضان... پیش عقل ناقص خود خیال کرد که فرنگی مآب او را رعیت ... تصور نموده» (39) راوی به عنوان یک مرد از عنوان «طفلک معصوم» (33) استفاده می­کند که بیشتر مناسب خانم­ها در هنگام تأسف است. «در فارسی نیز خانم­ها از صفاتی مثل، موش، ناز، طفلک، و غیره استفاده  می­کنند، همچنین نوعی همدردی وجود دارد مثل «آخة»، «الهی»، «بمیرم» (نرسیسیان، 1381: 98).

 

4-2. زبان، دین و مذهب

1-4-2. راوی

     راوی چون صدای زندانبان را می­شنود برای بیان زشتی آن از «شیخ حسن شمر» و «نکیسا» نوازندة معروف دربار خسرو پرویز نام می­برد، هرچند شیخ حسن در داستان معلوم نیست چه کسی است امّا واژة شمر در میان مسلمانان به تأثیر از واقعة کربلا، نهایت زشتی را می­رساند؛ ناشی از زبان دینی و مذهبی راوی است و نکیسا هویت ایرانی او را نشان می­دهد. «صدای شیخ حسن شمر پیش آن لحن نکیسا بود»
(جمال­زاده، 40:1386). عبارت «راستا حسینی» ناشی از زبان دینی مسلمانان به ویژه مذهب تشیع است. «... دید... فارسی راستا حسینی باش حرف می­زنم دست مرا گرفت.» (همان: 41)

2-4-2. رمضان

     قسم رمضان به حضرت عباس، اشاره به احترام مسلمانان به عباس ابن علی در واقعه کربلاست و دین و مذهب او را نشان می­دهد: «جناب شیخ تو را به حضرت عبّاس آخر گناه من چیست؟» (34) و خطاب به راوی می­گوید: «تو را به حضرت عباس آقا دیگر شما مرا دست نیندازید.» (42). در زندان که از هم­بندی­های خود ناامید می­شود فریاد می­زند که اگر: «دزدم بدهید دستم را ببرند. اگر مقصرم چوبم بزنند»(41)، دست دزد بریدن و حد زدن بر دزد و کفّاره دادن متناسب با جرم، جزء احکام فقهی مسلمانان است و در مور هم بندی شدن با راوی می­گوید: «آدم اگر به صورتش نگاه کند باید کفّاره بدهد.» (41)

     رمضان که نمایندة عوام و مردم کم سواد است زبان او بیشتر از سه تیپ دیگر از هجوم واژه­های زبان­های دیگر به دور مانده است و زبان او بیشترین تناسب را دارد. مانند: «جناب شیخ تو را به حضرت عبّاس آخر گناه من چیست؟ آدم و الله خودش را بکشد از دست ظلم مردم آسوده شود!» (34) امّا لازم بود که زبان رمضان کمی با زبانی که سخن گفته است، فرق می­کرد. مثلا ً کلمة «آخر» را «آخه» تلفظ می­کرد. با توجه به آنکه نمایندة مردم کم سواد است علاوه بر املای فعل­ها، کلمات شکستة عامیانه هم، در زبان او وجود داشت. به کاربردن عبارت «اگر دزدم بدهید...، ناخنم را بگیرند» (40) در زبان رمضان به کار می­رود و اصطلاحی کاملاً عامیانه است. «ناخن گرفتن یعنی اینکه آن قدر بر دست یا پای فرد بزنند تا ناخن­هایش بریزد» (دهخدا، ذیل واژة ناخن). امّا واژه­های شکستة عامیانه به کار نمی­برد.

3-4-2. شیخ

     بهره­گیری شیخ از آیه و حدیث ویژة دین و مذهب اوست: « مؤمن! عنان نفس عاصی قاصر را به دست قهر و غضب مده که الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس ...» (34)، «جزاکم الله مؤمن»، « الصبر مفتاح الفرج» (35) و ناسزاهای که به مأموران
می­گوید سخنانی که دینداران راجع به کسانی که محرمات دینی را رعایت نمی­کنند به کار می­برند: «علقة مضغه»، «فاسدالعقیده»، «شارب الخمر»، «تارک الصلوة»، «ملعون الوالدین»، «ولدالزّنا»(36).

 

5-2. زبان و محیط

راوی

     یاد کردن راوی از «خربزة گرگاب و تنباکوی هکان»  تأثیر محیطی را که در آن بزرگ شده است نشان داده است. در توصیف  پریشانی رمضان که تازه به زندان افتاده است می­گوید: «یک طوماری از آن فحش­های آب نکشیده که مانند خربزة گرگاب و تنباکوی هکان مخصوص خاک ایران خودمان است نذر جدّ و آباد(آباء) این و آن کرد.» (33)

 

نتیجه­گیری

در داستان «فارسی شکر است» 4 درصد از سخنان راوی را واژه­های عربی نامأنوس، 84 درصد فارسی رسمی، 12 درصد فارسی عامیانه و از زبان فرنگی هم استفاده نکرده است که بیانگر طبقة اجتماعی او هم هست؛ یعنی 96 درصد متناسب با طبقة اجتماعی او می­باشد و تنها 4 درصد واژگان عربی را که راوی به کار برده است، نامتناسب است.

 واژگان رمضان 30/71 درصد از فارسی رسمی و 70/28 درصد از زبان عامیانه بهره گرفته است و هیچ واژة فرنگی یا عربی که معادل آن در زبان فارسی وجود دارد به کار نبرده است. بنابراین صددرصد سخنان او متناسب طبقة اجتماعی اوست و 7 درصد از واژه­های متناسب با سطح سواد خود بهره برده است.

      شیخ 16/72 درصد از زبان عربی و 84/27 درصد از زبان فارسی استفاده کرده است و واژة عامیانه و فرنگی به کار نبرده است. با توجّه به اینکه بیشتر واژه­های فارسی او هم به سبک کلاسیک است و متناسب طبقة اجتماعی اوست.

      فرنگی مآب  60/71 درصد از زبان فارسی رسمی، 50/10 درصد از واژه­های فرانسوی و 90/17 درصد از ساختار زبان فرنگی گرته­برداری کرده است و جمعاً 40/28 درصد از واژه­ها و ساختار فرنگی استفاده کرده است.

 

نمودار درصدی زبان تیپ­ها

 راوی از 1980 واژه 10 واژه برابر با  5/0 درصد از واژه­های متناسب با جنسیت، 8 واژه برابر با 4/0 درصد از واژه­هایی متناسب با تحصیلات، 5 واژه برابر با 25/0 درصد از واژه­هایی متناسب با دین و مذهب و از 4 واژه برابر با 2/0 درصد متناسب با محیط از واژه­ها استفاده کرده است. رمضان از 2 واژه برابر با 7/0 درصد از واژه­ها متناسب با سطح سواد خود استفاده کرده است و از 10 واژه برابر با 54/3 درصد از واژه­هایی متناسب با دین و مذهب و شیخ از 25 واژه برابر با 82/15 درصد از آن استفاده کرده است.

      بی­سوادی فرنگی مآب و کم اهمیّتی او نسبت به دین و مذهب، و دین مآبی شیخ هم در آن پیداست. راوی که به عنوان یک روشنفکر به نظر می­رسد با زبان دیگر افراد آشناست و حلقة پیوند افراد با هم است.  بعضی سخنان راوی با ویژگی شخصیّتی او متناسب نیست مثلاً با توجه به اینکه  هدف راوی انتقاد از رواج بیش ازحدّ کلمات و زبان­های دیگر در زبان فارسی است، خود راوی هم واژه­ها و اصطلاحات بسیاری به کار می­برد که خود او هم، مشمول همان انتقاد خود از دیگران می­شود؛ اگرچه عمدی است تا نشان دهد که عربی می­داند. چند واژه و ترکیب به کار می­برد که متناسب جنسیت  شخصیّت نیست؛ امّا استفادة راوی، رمضان و شیخ از واژه­ها و عبارت­ها در ارتباط با دین و مذهب به خوبی رعایت شده است. در کل تقریباً داستان تابع
ویژگی­های شخصیّت­ها و رفتارهای آنان است. جمال­زاده در زبان رمضان کوشیده است الگو و نمونة زبان فارسی سره و درست را پیش روی خوانندگان قرار دهد.

      با توجّه به نمودار شیخ و فرنگی مآب کاملاً از زبان هم و از زبان مردم عادی یعنی اکثریت جامعه، بیگانه هستند و حتّی یک واژة عامیانه را هم به کار نبرده­اند.

     ارتباط کارکردهای زبانی با شخصیّت افراد از دیرباز مورد توجّه بوده است امّا به کارگیری آن در زبان نوشتاری و فضای داستان­ها به گونه­ای هدفمند که بیانگر
ویژگی­های افراد باشد و بتوان با توجّه به زبان شخصیّت­ها به آن ویژگی­ها پی برد به وسیلة جمال­زاده شروع شده است هرچند از لحاظ کاربرد زبان عامیانه قبلاً هم به آن توجه شده بود و خود جمال­زاده هم از روش بینابین قصّه و داستان نو بهره برده است، این شیوه حلقة پیوند سبک قدیم و نو در داستان­نویسی است.



1. Register)) ویژه زبان: «زبان گونه­های را که با مشاغل، تخصص­ها یا موضوعات مربوط می­شوند ،«ویژه زبان» نامیده­اند مثلاً وِیژه زبان حقوق، متفاوت با ویژه زبان طب می­باشد که به نوبة خود متفاوت با ویژه زبان مهندسی و غیره است.» (ترادگیل، 1376: 132)

منابع

  1. آرین پور، یحیی(1382)، از صبا تا نیما، تهران، زوّار؛
  2. الشکری، فدوی(1386)، واقع­گرایی در ادبیات داستانی معاصر ایران در رمان،1357- 1320ش، تهران، نگاه؛
  3. باطنی، محمدرضا (1354)، چهار گفتار دربارۀ زبان، تهران، آگاه؛

4. باطنی، محمدرضا و دیگران (1354)، زبان و جامعه­شناسی، مجموعه مقالات، (ترجمه م. خوشنام و- دیگران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛

  1. بی یرویش، مانفرد (1354)، زبانشناسی جدید، (ترجمه محمدرضا باطنی)، تهران، آگاه؛

6. پارسا، سیداحمد (1384)، «تحلیل امثال مربوط به پیشه­ها و تأثیرآن برگفتار»، مجلة، علمی­ـ پژوهشی علوم اجتماعی و انسانی، دانشگاه شیراز، دورة بیست ودوم، شمارة سوم، پیاپی30، 44-50؛

7. پارسی­نژاد، کامران (1382)، «نقد و تحلیل گزیده داستان­های سید محمّدعلی جمال­زاده»، تهران،  نشر روزگار؛

  1. پاک­نهاد جبروتی، مریم (1381)، فرادستی و فرودستی در زبان، تهران، گام نو؛

9. پورعمرانی، مهدی (1380)، آتش زیر خاکستر، نقد داستان­های کوتاه جمال­زاده،  تهران،  مهرانشهر؛

  1. 10.   ترادگیل، پیتر (1376)، زبان­شناسی اجتماعی، (ترجمه محمد طباطبایی)، تهران، نشرآگاه؛
  2. 11.           جمال­زاده، سیدمحمدعلی(1378)، قصه­نویسی، به کوشش علی دهباشی، تهران، سخن؛
  3. ـــــــــــ (1386)، یکی بود یکی نبود، به کوشش علی دهباشی، تهران، سخن؛
  4. فالک، جولیا اس (1372)، زبان­شناسی و زبان، بررسی مفاهیم بنیادی زبان­شناسی، (ترجمه خسروغلامعلی زاده)، تهران، آستان قدس رضوی؛
  5. میرصادقی، جمال (1385)، عناصرداستان، تهران، سخن؛
  6. مدرسی، یحیی(1387)، درآمدی بر جامعه­شناسی زبان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛
  7. یونسی، ابراهیم (1382)، هنر داستان­نویسی، تهران، نگاه؛
  8. نرسیسیان، امیلیا (1381)، مردم­شناسی جنسیت، (ترجمه بهمن نوروززاده چگینی)، تهران، نشر افکار.