تحلیل ساختاری طرح داستان کیومرث بر اساس الگوهای تودوروف، برمون و گریماس

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسندگان

سایر

چکیده

نگاه ساختاری به آثار ادبی به سبب بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی پیوند آنها، زمینه های دریافت شایسته تر از ماهیت ادبیات را فراهم می آورد و با ارائه ی شگردهای خلق آثار برتر ادبی می تواند به گسترش الگوهای پردازش اثر ادبی کمک کند. گروهی از منتقدان ساختارگرا به فرمهای روایی و بررسی عناصر داستان و قوانین ترکیب آنها پرداخته اند. از جمله «تزوتان تودوروف»، «کلود برمون» و «گریماس» با ابداع نظام های مبتنی بر نمایش شکل واره ای برای روایت، هر یک طرحی ،بر پایه ی چگونگی روابط بین کوچک ترین واحدها ،پیشنهاد می کنند. در پژوهش حاضر طرح داستان کیومرث (از شاهنامه فردوسی) به عنوان یکی از اجزاء تشکیل دهنده ی آن، بر اساس الگوهای این ساختارگرایان، بررسی و تحلیل شده است. هدف این پژوهش شناساندن هر چه بهتر نظریات تودوروف، برمون و گریماس و بررسی میزان انطباق داستانی از شاهنامه با پژوهش های آنان و تحلیل ساختار آن داستان بر پایه آن نظریات است.روش تحقیق کتابخانه ای و تحلیلی است و نشان می دهد که ساختار روایی داستان کیومرث با نظریات ساختارگرایان مورد بحث منطبق است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Structural study of kioomars story layout base on todorof, bremond and greimas theories

نویسنده [English]

  • amir fathi
چکیده [English]

Structural view to literary works provides more suitable perception of literature nature because of internal text elements and discovering of their connection pattern, And by giving methods of more great literary works can help extending patterns of literary work processing. Among structuralism critics, one group deal with narrative forms and investigation of story element and their combination rules, That among them 'Claud Bremond' , 'A.J.Greimas' and 'Tzvetan Todorof' suggested each one layout that is base on how relation between smallest units. In present study, kioumars story layout (of ferdosi shahname) as one of its madding component has investigated in the view of several structuralisms. In this story at the first there is balanced situation (state). At the time of kioumars kingdom, peace is surrounded the country, then occurrence has been happened, and this primary state has been changed, and formed unbalanced state. demiurge become jealous because of happiness and calmness of kingdom and its people and his child is going to defeat and kill kiuomars. siamak that is awared of demiurges child rancour, he go to war him and is killed. After hero gain his gold (or not) form organized balance state. Kioumars revenged of siamak blood by houshang and die after transferring kingdom to him. The purpose of choosing this subject is accordance of these theories with this kind literary (story).

کلیدواژه‌ها [English]

  • Key words: Kioomars story
  • narration structure
  • layout
  • literary theory

مقدمه

درباره نظریات ساختارگرایان مقالات گوناگونی چون روایت‌شناسی مقامات حمیدی براساس نظریه تودوروف، بررسی ساختاری رمان کلیدر براساس نظریه برمون، تحلیل ساختاری طرح داستان ورقه و گلشاه عیوقی، بررسی ساختاری داستان رفتن کیکاووس به مازندران، تحلیل ساختاری دو حکایت از تاریخ بیهقی براساس نظریه گریماس، کلیاتی درباره روایت‌شناسی ساختارگرا و... .به چاپ رسیده است اما درباره داستان کیومرث یا داستان‌های شاهنامه تا آنجا که نویسندگان اطلاع دارند، تحقیق که دربردارنده جامع نظریات این ساختارگرایان باشد و طرح یک داستان را با چند نظریه بررسی کند تاکنون صورت نگرفته است. منطبق بودن طرح داستان با همه نظریات مورد بحث، می‌تواند نشان‌دهنده اهمیت شاهنامه از جنبه‌ای باشد که کمتر مورد توجه بوده است و راهگشای پژوهش‌های بیشتر در زمینه داستان‌های شاهنامه از این دیدگاه باشد.

شاهنامه فردوسی، مجموعه‌ای از داستان‌هایی است که با سحر کلام و هنر داستان‌پردازی، نیروی جوانمردی و درستکاری را در خواننده به وجود می‌آورد. بسیار به جاست اگر بپذیریم که فردوسی پیش از سرایش اندیشمندانۀشاهنامه، داستان‌ها و شخصیت‌ها را مورد ارزیابی قرار داده است. او اراده و قدرت انسانی را در بازوان پر قدرت پهلوانان و نیت‌های صادقانۀ آنها قرار داده ودر عین حال از قضا و قدر و شکر ایزد پاک غافل نیست. داستان کیومرث، یکی از بسترهای مهم این پیوند قدرت انسان و مشیت الهی است و اینجاست که تلفیق مسائل مهم انسانی و فلسفی را که از اهداف فردوسی است می‌توان مشاهده کرد (یغمایی، 1384: 12؛ موسوی، 1387: 12).

پیرنگ(Plot )، بیان رشته‌ای از حوادث براساس اصل علیت است و پی‌رفت[1]، یکی از واحدها یا اجزایی است که متن روایی را شکل می‌دهد. پیرنگ این داستان ساده و متشکل از دو پی‌رفت است که در آن همۀ حوادث برای شخصیت کیومرث به وجود می‌آید و کنش و واکنش‌های اوست که روایت را پیش می‌برد و پیرنگ را شکل می‌دهد. حوادث در این داستان ساده و در عین حال عمیق و تأثیرگذار است و متناسب با شخصیت داستان طراحی شده است. در این داستان ابتدا وضعیت متعادل برقرار است و کنش شخصیت‌ها باعث بر هم خوردن این تعادل می‌شود. پس از پشت سر گذاشتن حوادث، وضعیت پایدار تازه‌ای شکل می‌گیرد و سرنوشت شخصیت (در صورت پیروزی یا شکست) مشخص می‌شود. در این داستان کیومرث، گیرنده یا دریافت‌گر است و فرستندۀ وی، احساس درونی یا باطنی او در پی کین‌خواهی سیامک است. همچنین در این داستان تقابل زندگی با مرگ از نوع تقابل متناقض و زندگی کیومرث و سیامک با زندگی اهریمن و بچۀ او از نوع تقابل تضاد و رابطۀ آن دو از نوع رابطۀ مخالفی است که گریماس تعریفمی‌کند.

 

روایت‌شناسی و ساختارگرایی

امروزه کمتر نقدی را می‌توان یافت که از کارکردهای ساختاری بی‌بهره باشد. پیشرفت‌های نقد ادبی معاصر، منجر به ایجاد مکتب ساختارگرایی با الهام از نظریات زبان‌شناسانۀ«فردینان دو سوسور» گردید و بعد از آن پساساختارگرایان با تکیه بر ساخت‌شکنی، در جریان انتقادهایی به ساختارگرایان، به مبانی اندیشه و روش کار خودشان شکل دادند. تحلیل ساختاری به ویژه بر آثار روایی یکی از دستاوردهای نقد ادبی معاصر است. اصطلاح «روایت‌شناسی[2]» نخستین بار توسط تزوتان تودوروف(Tzvetan Todorof)، زبان‌شناس و روایت‌شناس بلغاری مقیم فرانسه به کار برده شد و در واقع باید او را مبدع این اصطلاح دانست.

او این اصطلاح را در کتاب بوطیقای خود پیشنهاد کرد و ژرارژنت(Gerard Genette) در سال 1983 در مقالۀ «سخن تازۀ روایت داستانی» آن را به عنوان مطالعه و مراعات ساختارهای روایت داستانی تعریف کرد (سیدحسینی، 1384: 1159). مکاریک در کتاب راهنمای نظریۀ ادبی معاصر روایت‌شناسی را این گونه تعریف می‌کند: «روایت‌شناسی، مجموعه‌ای از احکام کلی دربارۀ ژانرهای روایی، نظام حاکم بر روایت و ساختار پیرنگ است» (مکاریک، 1384: 25). ساختارگرایی نظریه‌ای است که به شناخت، مطالعه و بررسی پدیده‌ها براساس قواعد و الگوهایی که ساختار بنیادی آنها را به وجود آورده‌اند، می‌پردازد. این شیوه، رشته‌های علمی گوناگون و پدیده‌های موجود در آنها را همچون مجموعه‌هایی متشکل از عناصر به هم پیوسته می‌داند. «ویژگی این روش در آن است که پژوهشگران، پدیده‌های مختلف علم خود را به طور مستقل و جداگانه از یکدیگر مورد مطالعه قرار نمی‌دهند، بلکه همواره می‌کوشند هر پدیده را در ارتباط با مجموعه پدیده‌هایی که جزئی از آنهاست، بررسی کنند.» (بالایی، کویی پرس، 1378: 267) در واقع ساختارگرایان همواره در پی یافتن ساختارهایی منسجم در سطح جهانی برای انواع مختلف روایت هستند به نحوی که قابلیت اعمال بر روی گونه‌های متفاوت روایی را داشته باشند.

شاید بتوان روایت را ساده‌ترین و عام‌ترین بیان متنی دانست که قصه‌ای را بیان می‌کند و قصه‌گویی دارد. اسکولز و کلاگ در کتاب ماهیت روایت، روایت را این‌گونه تعریف می‌کنند: «کلیۀ متون ادبی که دارای دو خصوصیت وجود قصه و حضور قصه‌گو است را می‌توان یک متن روایی دانست.» (اخوت، 1371: 36) در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختارگرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش‌های گسترده‌ای دست زده است. اولین بار شکل‌گرایان روس، دو بخش روایت را از یکدیگر متمایز کردند و هر روایت را متشکل از دو سطح دانستند: داستان و پیرنگ. بنابر عقیدۀ آنان داستان، رشته‌ای از رخدادها است که براساس توالی زمانی به هم می‌پیوندند و پیرنگ بازآیی هنری رخدادها در متن روایی است (مکاریک، 1384: 201؛ اخوت، 1371: 15). تحقیقات و بررسی‌های این دسته از پژوهشگران در زمینۀ روایت، نقش بسزایی در شکل‌گیری و تکامل نظریۀ روایت‌شناسی بر عهده داشته است. دستۀ دیگر از نظریاتی که ساختارگرایان دربارۀ روایت ارائه داده‌اند، تا حدودی با قواعد دستور زبانی ارتباط دارد.

در واقع این نظریۀ روایتی ساختارگرا «از پاره‌ای قیاس‌های زبانی مقدماتی آغاز می‌شود و نحوۀ مدل اساسی قوانین روایتی است.» (سلدن، 1372: 105) هدف روایت‌شناسی ساختارگرا یافتن الگوهای جهانی مشمول و فراگیر، برای بررسی انواع مختلف روایت از حیث ساختار است و با تلاش پژوهشگران برجسته‌ای چون ولادیمیر پراپ، گریماس، ژرارژنت، تزوتان تودوروف، کلود برمون و ... تا حدودی به این مهم دست یافته‌اند.

 

روایت‌شناسان و دیدگاه‌های آنان

طرح یکی از اساسی‌ترین عناصر روایت و مهم‌ترین جزئی است که در تحلیل‌های ساختارگرایان در زمینه انواع متون روایی به آن پرداخته می‌شود. داستان توالی زمانی حوادث و طرح نقل حوادث با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول است. (فورستر، 1384: 118) با این پیش‌فرض طرح اساس و پایۀ روایت را به وجود می‌آورد، چراکه سببیت زمانی و روابط علت و معلول میان وقایع همچون ریسمانی ناپیدا وقایع داستان را به هم پیوند می‌زند. (مستور، 1387: 14؛ داد، 1383: 274)

نخستین روایت‌شناسی که در حوزۀ ساختارگرایی با بررسی انواع مختلف روایت، طرحی فراگیر ارائه داد، ولادیمیر پراپ ((Vladimir Proppبود. مهم‌ترین اثر او در این زمینه ریخت‌شناسی قصه‌های پریان است. تحقیقات و پژوهش‌های پراپ دربارۀ قصه‌های عامیانه روس یکی از مهم‌ترین پژوهش‌های ساختارگرایانه دربارۀ داستان است که الگوی کار بسیاری از ساختارگرایان از جمله گریماس قرار گرفت. ولادیمیر پراپ سی و یک نقش ویژه و هفت حوزۀ عملیات برای نقش‌های قصه در نظر گرفت. (پراپ، 1368: 162)

تزوتان تودوروف، روایت‌شناس بلغاری معتقد است «کلیۀ قواعد نحوی زبان در هیئتی روایتی بازگو می‌شوند. وی واحد کمینۀ روایت را قضیه(Proposition) می‌داند و پس از تأیید واحد کمینه (قضیه)، دو سطح عالی‌تر آراء خود را نیز توصیف می‌کند: سلسله (Secquence)و متن  (Text)». بنا بر اعتقاد وی گروهی از قضایا، سلسله را به وجود می‌آورند و سلسلۀ پایه‌ای از پنج قضیه تشکیل می‌شود که ناظر بر توصیف وضعیت معینی است که در هم ریخته و دوباره به شکل تغییر یافته، سامان گرفته است. لذا این پنج قضیه را می‌توان به شرح زیر مشخص کرد:

1. تعادل؛برای مثال صلح.

2. قهر (1)؛ دشمن هجوم می‌آورد.

3. ازمیان رفتن تعادل،جنگ.

4. قهر(2)؛دشمن شکست می‌خورد.

5. تعادل (2)؛ صلح و شرایط جدید.» (سلدن، 1372: 110- 111)

تودوروف کوچک‌ترین واحد روایی را گزاره می‌نامد و توضیح می‌دهد گزاره ها دو نوع هستند:

الف) گزاره‌های وصفی که از ترکیب شخصیت و وصف شکل می‌گیرند.

ب) گزاره‌های فعلی که از ترکیب شخصیت و کنش ایجاد می‌شوند. (تایس، 1378: 1368)

پس از این تودوروف نتیجه می‌گیرد در هر روایت دو نوع اپیزود هست: یکی اپیزود وضعیت که موقعیت متعادل اولیه و موقعیت متعادل تازۀ را تشریح می‌کند که در انتهای روایت ایجاد می‌شود و دیگر اپیزود گذار که حالت متعادل را بر هم می‌زند. «بنابراین در یک روایت دو نوع اپیزود وجود دارد: اپیزودهایی که حالتی (متعادل یا نامتعادل) را توصیف می‌کند و اپیزودها یی که توصیف‌کننده گذار از یک حالت به حالتی دیگر است.» (تودوروف، 1382: 91)

همچنین تودوروف معتقد است هنگامی که روایتی شامل چندین پی‌رفت باشد، این پی‌رفت‌ها می‌تواند به سه شکل در روایت ترکیب شود:

1. درونه‌گیری: در این روش به جای یکی از پنج قضۀ سلسله اصلی، یک سلسلۀ کامل دیگر قرار می‌گیرد؛ به عبارت دیگر یک سلسله کامل فرعی در دل پی‌رفت اصلی قرار می‌گیرد. رابطه‌ای که میان این پی‌رفت‌ها وجود دارد، می‌تواند رابطۀ توصیف استدلالی یا جدلی، رابطه تقابل و یا تأخیرانداز باشد.

2. زنجیره‌سازی: در زنجیره‌سازی، سلسله‌ها مانند حلقه‌های یک زنجیر به طور متوالی از پس یک دیگر قرار می‌گیرند. یک سلسله به طور کامل ذکر می‌شود و سپس سلسله دیگر می‌آید.

3. تناوب:طبق این روش، قضایای چندین سلسله در هم تنیده می‌شود؛ گاه گزاره یا قضیه‌ای از سلسله یا پی‌رفت اول می‌آید و گاه گزاره‌ای از سلسلۀ دیگر. (93- 94)

کلود برمون(Claud Bremond) ، زبان‌شناس و روایت‌شناس ساختارگرای فرانسوی، صاحب دو مقالۀ«پیام داستانی» و «منطق ممکن‌های داستانی» و نیز کتاب منطق قصه از دیگر پژوهشگران ساختارگرایی است که در پی یافتن منطقی جهانی برای داستان، به الگوهای فراگیر و ثابتی در این زمینه دست یافت. (اخوت، 1371: 67) او در نخستین جستارهایش پیرامون کارکردهایی که پراپ از حکایات پریان استخراج کرده بود (سی و یک نقش ویژه و هفت حوزۀ عملیاتی برای نقش‌های قصه) متذکر شد که برخی از کارکردها با یکدیگر ارتباط منطقی دارند و از نظر معنایی بر یکدیگر دلالت می‌کنند. بنابراین تلاش کرد ماهیت این پیوندها را میان عناصر اولیه داستان بیابد. برمون با حذف کارکردهای میانجی که نظم ساختاری محور اصلی را بر هم زده بودند، به ساختاری مبتنی بر ارتباط معنادار گزاره های کارکرد دست یافت و با نمایش شکل وارۀ این گزاره‌ها توانست رابطۀ زیر مجموعه‌های منطقی را در کل یک روایت روشن کند. بدین ترتیب براساس گفتۀ خودش، او از یکی از بدترین گرفتاری‌های فرمالیسم که عدم قابلیت نوع‌شناسی و تمایزگذاری بین فرم‌ها بود، رها شد. (اسکولز، 1383: 138)

برمون پیشنهاد کرد به جای آنکه کارکرد در معنای مورد نظر پراپی را به عنوان کوچک‌ترین واحد روایت در نظر بگیریم، توالی منطقی چند کارکرد را به عنوان واحد اساسی مد نظر قرار دهیم. او این توالی منطقی چند کارکرد را «پی‌رفت» (sequence) نامید. برمون هر پی‌رفت را ناشی از حرکت از موقعیت تعادل به سمت عدم تعادل و بازگشت مجدد به سوی تعادل می‌داند. (همان: 138-141)

 بنابر دیدگاه او هر پی‌رفت بر سه پایه استوار است:

1. وضعیتی که امکان دگرگونی را در خود دارد.

2. حادثه یا دگرگونی رخ می‌دهد.

3. وضعیتی که محصول تحقق یا عدم تحقق آن امکان دارد، پدید می‌آید.

در طرح هر داستان، پی‌رفت‌ها و به عبارت دیگر، روایت‌های فرعی وجود دارند. هر پی‌رفت، داستان کوچکی است و هر داستان پی‌رفت کلی یا اصلی است. (احمدی، 1380: 166؛ اخوت، 1371: 66) براساس این نظریه، هر داستان و نیز هر پی‌رفت با وضعیت پایدار و متعادل آغاز می‌شود، اما این وضعیت آغازین که در خود امکان دگرگونی و تحولی را دارد، ناگهان با بروز حادثه‌ای همه چیز را دگرگون می‌کند. پس از گذر از این رویداد، وضعیتی جدید که محصول آن حادثه است به وجود می‌آید و دوباره حالت پایدار و متعادل شکل می‌گیرد. این تغییر حالت درست مطابق با تعریفی است که تزوتان تودوروف در مورد پی‌رفت ذکر کرده است.

همچنین برمون معتقد است توالی قصه سه نوع است:

1. توالی زنجیره‌ای؛ 2. توالی انضمامی؛ 3. توالی پیوندی.

1. توالی زنجیره‌ای: توالی میثاق یا آزمون است که قهرمان برای انجام میثاق خود دست به کنش‌هایی می‌زند که هر یک از این کنش‌ها با واکنش‌هایی روبه روست و این کنش‌ها و واکنش‌ها زنجیره‌وار ادامه می‌یابند تا قهرمان میثاقش را انجام دهد (یا شکست بخورد). (اخوت، 1371: 66- 70)

2.  توالی انضمامی (یا محاطی): «اگر تبلور یک توالی نیاز به کمک و حضور توالی‌های دیگر باشد به آن انضمام می‌گویند.» (همان: 69) قهرمان برای به انجام رساندن هدف خود نیاز به کمک نیروهای یاری‌دهنده دارد و در هر مرحله از مأموریت خود باید از این نیروها یاری بگیرد.

3. توالی پیوندی: اگر به توالی انضمامی دیدگاه رقیب را اضافه کنیم، توالی پیوندی به دست می‌آید. این توالی کنش قهرمان را در پیوند با قهرمان دیگر ارزیابی می‌کند. از دید قهرمان بهبود وضعیت تلقی می‌شود و از نظر نیروی خبیث، بدتر شدن وضعیت یا انحطاط است. (همان: 69)

آلجیر جولین داس گریماس(A.J.Greimas)، نشانه‌شناس لیتوانیایی مقیم فرانسه از برجسته‌ترین نشانه‌شناسان عصر حاضر است. او روایت‌شناسی ساختارگرا است که در زمینۀ روایت‌شناسی به ارائۀ الگوهایی معین و ثابت به منظور بررسی انواع مختلف روایت تلاش‌های فراوانی انجام داده است و روایت‌شناسی را براساس ریخت‌شناسی حکایت پراپ استوار نمود. (اخوت، 1371: 63)

گریماس در این الگو به دسته‌بندی شخصیت پراپ نظر داشته و در آن تغییری اعمال نموده است. «او بر خلاف پراپ که دسته‌بندی هفت‌گانه‌اش از شخصیت‌های حکایتی عامیانه را خاص این حکایت‌ها می‌دید و آن را تعمیم نمی‌داد، معتقد است که می‌توان تعداد اندکی از الگوهای کنش‌های شخصیت را یافت و از این الگو منطق جهان داستان را آفرید.» (احمدی، 1380: 163) بنابر عقیدۀ او عناصر روایت براساس مناسبات و تقابل‌هایی که با یکدیگر دارند به شش دستۀ زیر تقسیم می‌شوند:

1.فرستندۀ پیام/ تقاضا کننده؛2.گیرندۀ پیام؛ 3. موضوع؛ 4. یاری دهنده؛ 5. مخالف؛ 6. شناسنده/ قهرمان.

فرستنده؛ کسی، چیزی یا حسی است که موضوع شناسایی را به قهرمان انتقال می‌دهد. شناسنده، قهرمان (ضد قهرمان) متن روایت است و موضوع، هدفی است که برای او تعریف می‌شود. گیرنده عموماً قهرمان است که موضوع و مقصودی را که هدف اوست، دریافت می‌کند و به دنبال آن می‌رود. یاری‌دهنده، نیرو یا نیروهایی که به قهرمان کمک می‌کند به هدف خود برسد و در نهایت مخالف نیز، نیرو یا نیروهایی که در راه رسیدن قهرمان به هدف مانع ایجاد می‌کند؛ به بیان دیگر «شخصیت اصلی در پی دستیابی به هدف خاصی است، با مقاومت حریف روبه‌رو می‌شود؛ یک قدرت راسخ (فرستنده) او را به مأموریت گسیل می‌دارد. این روال یک دریافت‌گر (گیرنده) هم دارد.» (مکاریک، 1384: 152) یاری‌دهنده و مخالف لزوماً نباید انسان باشند؛ بلکه یک تفکر، احساس، توانایی یا عدم توانایی می‌توانند به عنوان یاری‌دهنده و مخالف در روایت حضور یابند و به قهرمان کمک و یا در رسیدن او به هدف مانع ایجاد کنند.

فرستنده نیز عموماً یک احساس یا ویژگی ذاتی است که به صورت فطری در همۀ انسان‌ها وجود دارد و سرچشمۀ بسیاری از تلاش‌ها برای رسیدن به اهداف گوناگون است. بنابر عقیدۀ گریماس گاه هر شش عنصر در یک روایت دریافت می‌شود و گاه نیز شماری از آنها حضور دارند.

او عناصر روایت را براساس نسبت‌هایی که هر یک از آنها به موضوعی خاص دارند در سه دستۀ کلی قرار داده است؛ این نسبت‌ها عبارتند از: 1. نسبت خواست و اشتیاق؛ 2. ارتباط شخصیت‌ها با یکدیگر؛ 3. نسبت پیکار. (احمدی، 1380: 163) همان‌طور که اشاره شد، گریماس عنصر روایت را براساس روابط، مناسبات و تقابل‌های دوگانه‌ای که با یکدیگر دارند، پایه‌گذاری کرده است. این روابط متقابل بر سه نوع رابطۀ متناقض، متضاد و مخالف مشتمل است. در رابطۀ متناقض هر کدام از شخصیت‌ها و گاه مفاهیم ناقض وجود یکدیگرند و به بیانی بهتر وجود یکی نقض‌کنندۀ وجود دیگری است. رابطۀ متضاد، رابطه‌ای است که در آن وجود یک شخص یا یک مفهوم با عدم دیگری همراه است و آن دو نمی‌توانند با یکدیگر سازگار باشند. در رابطۀ مخالف نیز هر یک از اشخاصی که در تقابل با یکدیگر قرار گرفته‌اند، برای ایجاد مانع در راه رسیدن دیگری به هدف تلاش می‌کنند. (اخوت، 1371: 65) بنابر عقیدۀ گریماس در بیشتر داستان‌ها و روایت‌ها تقابل‌ها از نوع تناقص و تضاد همچون مرگ و زندگی، دانایی و بی‌خردی و امثال اینها به چشم می‌خورد. بر این اساس متون روایی بدون داشتن چنین تقابل‌هایی هیچ لذت و هیجانی برای خوانندگان خود به همراه نخواهند داشت و هر اندازه تعداد این روابط متقابل در متون روایی بیشتر باشد، میزان واقع‌گرایی آنها افزایش می‌یابد، چرا که وجود این تقابل‌ها در متون روایی، تقلیدی از جهان واقعیت است. بنابراین می‌توان گفت که این امکان برای داستان وجود دارد که شیوه‌های گوناگون زندگی را با یکدیگر مقایسه و آنها را در هم ادغام کند. گریماس پی‌رفت‌های تشکیل‌دهندۀ روایات را در سه دستۀ کلی جای داده است که عبارتند از:

1. زنجیرۀ اجرایی؛زنجیره‌ای است که دلالت بر عمل یا انجام مأموریتی می‌کند.

2. میثاقی یا قراردادی؛ در این زنجیره وظیفه‌ای بر عهدۀ متن روایی است (وضعیت داستان را به سوی هدف راهنمایی می‌کند).

3. زنجیرۀ انفصالی یا انتقالی؛ زنجیره‌ای است که دلالت بر تغییر وضعیت یا حالتی می‌کند و دربرگیرندۀ تغییر شکل‌های مختلف است (از مثبت به منفی و یا از منفی به مثبت).» (اخوت، 1371: 66)

همچنین گریماس برای نقش ویژه‌های متون روایی، سه نقش قائل است:

1. پیمانی:نقش متعهد پیمان و دیگری نقش منعقدکنندۀ پیمان در یک نقش ویژه؛

2. آزمون: نقش آزمون شونده و دیگری نقش آزمون‌گر در یک نقش ویژه؛

3. داوری: نقش مورد داوری و دیگری که نقش داوری را بر عهده می‌گیرد. (همان: 66)

هر داستان از چند پی‌رفت و هر پی‌رفت از چندین پایه (یا زنجیره) تشکیل شده است. گریماس هر روایت را متشکل از گزاره‌های مختلفی می‌داند که مجموع آنها پی‌رفتی را در داستان به وجود می‌آورد و او آنها را در سه دستۀ کلی جای می‌دهد:

1. گزارۀ وصفی: شرایط و موقعیتی را شرح می‌دهد.

2. گزارۀ وجهی: حالتی را نشان می‌دهد.

3. گزارۀ متعدی: بر انجام کاری دلالت دارد. (اسکولز، 1383: 147)

واحدهای روایی و انواع آن از نظر روایت­شناسان

در این مبحث قصد داریم تا انواع واحدهایی که یک متن روایی را تشکیل می‌دهند، بررسی کنیم. منظور از واحد روایی، عنصری است که در به وجود آمدن یک روایت نقش دارد و به کمک عناصر دیگر، روایت اثر را شکل می‌دهند. این عنصر ممکن است یک کلمه، یک و یا چندین جمله باشد. متن روایی به عناصر مختلفی تجزیه می‌شود که هر کدام از این اجزا یک واحد روایی گفته می‌شود. برخی از ساختارگرایان از جمله الکساندر وسلوفسکی برای نخستین بار کوچک‌ترین واحد روایی را پایه‌گذاری کرد. وی این واحد را بن‌مایه نامید و آن را این‌گونه تعریف کرد: «بن‌مایه ساده‌ترین واحد روایی است که به شیوه‌ای تخیلی به پرسش‌های گوناگون ذهنیت بدوی یا پرسش‌های مربوط به آداب و رسوم پاسخ می‌دهد.» (تودوروف، 1382: 86) پراپ به منظور جبران کاستی‌ها و نقایص این اعتقاد معیار ثابت و متغیر را مطرح کرد. بنابر عقیدۀ وی عنصری که در روایات و قصه‌های گوناگون ثابت بوده و تغییر نمی‌کند، عنصر اصلی است و واحد یا پایه نام دارد و پراپ نام نقش ویژه را برای این عنصر ثابت معرفی می‌کند. هر چند افراد و شخصیت‌های روایت گوناگون و حرفه و کنش‌های آنان متنوع است، اما نقش ویژه‌هایشان ثابت و محدود است. (احمدی، 1380: 145)

واحد روایی بزرگ‌تر از گزاره، پی‌رفت نام دارد که هر کدام از آنها از چندین گزاره تشکیل می‌شوند. گزاره‌های آغازین هر پی‌رفت، موقعیت پایدار را شرح می‌دهند، آنگاه نیرویی این پایداری را بر هم زده؛ اما در این میان باز هم وضعیتی متعادل برقرار می‌شود. معمولاً دومین موقعیت پایدار در آخرین گزارۀ یک پی‌رفت جای می‌گیرد. بنابراین هر متن روایی (روایت) از چندین پی‌رفت تشکیل شده است و هر پی‌رفت از تعدادی گزاره تشکیل شده که نخستین گزاره همواره توصیف یک حالت پایدار را در بردارد و هر گزاره به اجزای کوچک‌تری قابل تجزیه است.

 

چکیدۀ داستان پادشاهیکیومرث

کیومرث در نخستین روز فروردین بر تخت پادشاهی می‌نشیند. او پسری با فرهنگ و با هنر به نام سیامک دارد. کیومرث پسرش را همچون جان گرامی می‌دارد. شاه دادگر است و مردم غم و اندوهی ندارند. همه به آسایش و آرامش زندگی می‌کنند و دشمن و بدخواه ندارند. وقتی که چند سال بدین‌گونه سپری می‌شود اهریمن بر شادکامی و آسودگی شاه و مردم حسد می‌ورزد و دشمنی را آغاز می‌کند. او بچه‌ای دارد که همچون گرگ زورمند است. قصد کشتن کیومرث را می‌کند. سروش، سیامک را که جوانی بالیده است از بداندیشی اهریمن بچۀ پلید آگاه می‌کند. سیامک خشمگین می‌شود و چرم به تن می‌کند و با بچۀ اهریمن به جنگ می‌پردازد. از بخت بد دیو بر او چیره می‌شود و سیامک تباه می‌شود. وقتی کیومرث از کشته شدن سیامک آگاه می‌شود، به مویه می‌پردازد و می‌خروشد. سپاهیان نیز به تعزیت به درگاه او می‌روند. چون سالی بدین‌گونه تلخ می‌گذرد، سروش برای کیومرث پیغام می‌آورد که دیگر نخروشد و سپاه بیاراید و دمار از اهریمن برآورد. کیومرث به کین‌خواهی سیامک آماده می‌شود. سیامک پسری زورمند و بالیده به نام هوشنگ دارد. شاه به او می‌گوید که لشکری از دد و دام و مرغ و پری آماده کرده و باید که او سالار سپاه باشد. هوشنگ لشکر را به حرکت در می‌آورد و دیو چون او و سپاهیانش را می‌بیند آمادۀ جنگ می‌شود. هوشنگ دیو را از پا در می‌آورد و کین پدر را از او می‌کشد. کیومرث پس از آن مدت زیادی زنده نمی‌ماند و پادشاهی را به هوشنگ می‌سپارد و می‌میرد.

 

تحلیل ساختاری داستان کیومرث

بر طبق نظریۀ تودوروف داستان کیومرث از دو سلسلۀ متوالی تشکیل شده است که در زیر به بررسی آنها پرداخته می‌شود:

سلسلۀ اول:

1. تعادل آغازین؛ در زمان پادشاهی کیومرث امن و آرامش سراسر کشور را فرا گرفته است.

«به گیتی بر، او سال سی شاه بود/ به خوبی، چو خورشید برگاه بود...، دد و دام و هر جانور کش بدید/ ز گیتی به نزدیک او آرمید.» (فردوسی، 1390: 29)

2. اهریمن بر شادکامی و آسودگی او و مردم حسد می‌ورزد و دشمنی را آغاز می‌کند؛ «به گیتی، نبودش کسی دشمنا/ مگر در نهان ریمن آهرمنا...، به رشک اندر، آهرمن بدسگال/ همی رای زد، تا بیا گند یال.» (همان: 30)

3. بچۀ اهریمن درصدد شکستن و کشتن کیومرث بر می‌آید. سروش، سیامک را از این سوء قصد آگاه می‌کند و سیامک چرم پلنگ بر تن می‌کند و با اهریمن بچه به جنگ روی می‌آورد؛ «یکی بچه بودش چو گرگ سترگ/ دلاور شده، با سپاهی بزرگ...، سپه کرد و نزدیک او راه جست/ همی تخت و دیهیم گر شاه جست...، بگفتش (سروش) به راز این سخن در به در/ که دشمن چه سازد همی با پدر...، سیامک بیامد برهنه تنا/ برآویخت با پور آهرمنا.» (همان)

4. سیامک از دیو بچه شکست می‌خورد و بر خاک می‌افتد؛ «سیامک به دست خروزان دیو/ تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو.» (همان)

5. تعادل؛ با کشته شدن سیامک جنگ به پایان می‌رسد و کیومرث و سپاهیان سالی به سوگ می‌نشینند؛ «نشستند سالی چنین سوگوار/ پیام آمد از داور کردگار.» (همان: 31)

سلسلۀ دوم:

1. تعادل؛ کیومرث همچنان سوگوار است و وضعیت متعادل است.

2. سروش برای شاه پیغام می‌آورد که لشکری بیاراید و کین سیامک را بگیرد. کیومرث نیز سپاهی می‌آراید و آمادۀ کین‌خواهی سیامک می‌شود، بنابراین هوشنگ را به گرفتن کین پدر وا می‌دارد و او را سالار سپاه می‌کند؛ «سپه ساز و بر کش به فرمان من/ بر آور یکی گرد از آن انجمن...، وز آن پس به کین سیامک شتافت/ شب آرامش و روز خفتن نداشت...، تو را (هوشنگ) بود باید همی پیشرو/ که من رفتنی‌ام؛ تو سالار تو.» (همان)

3. هوشنگ لشکر را به حرکت در می‌آورد و دیو با دیدن او به ناچار آمادۀ جنگ می‌شود؛ «سپاهی: دد و دام و مرغ و پری/ سپهدار با گبر و گند آوری...، بیامد سیه دیو با ترس و باک/ همی به آسمان بر پراگند خاک...، به هم برفتادند هر دو گروه/ شدند از دد و دام، دیوان ستوه.» (همان)

4.دیو به دست هوشنگ کشته می‌شود؛ «بیازید چون شیر هوشنگ جنگ/ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ؛ کشیدش سرا پای یکسر دوال/ سپهبد برید آن سر نا همال.» (همان)

5. تعادل؛ پس از آن کیومرث پادشاهی را به هوشنگ می‌دهد و از دنیا می‌رود: «چو آمد مر آن کینه را خواستار/ سر آمد کیومرث را روزگار.» (همان)

 

گزاره‌های روایی

گزارۀ وصفی: اهریمن حسود است و بر شادکامی و آسودگی شاه و مردم حسد می‌ورزد. همچنین شرارت او باعث می‌شود به فکر کشتن کیومرث بیفتد.

گزارۀ فعلی: اهریمن بچه، سیامک را می‌کشد. از طرف دیگر هوشنگ دیوان را شکست می‌دهد و انتقام پدر را می‌گیرد.

اپیزودهای روایی

اپیزود وضعیت(1): کیومرث دادگر است و مردم غم و اندوهی ندارند. همه به آسایش و آرامش زندگی می‌کنند و دشمن و بدخواه ندارند. وضعیت متعادل است.

اپیزود وضعیت(2): پس از لشکرکشی هوشنگ و گرفتن انتقام پدر، وضعیت بار دیگر متعادل می‌شود. کیومرث هوشنگ را بر تخت سلطنت می‌نشاند و خود رخت از جهان برمی‌بندد.

اپیزود گذار: اهریمن بر آسودگی شاه و مردم حسد می‌ورزد و دشمنی را آغاز می‌کند. او بچه‌ای زورمند دارد که قصد کشتن کیومرث را می‌کند. سروش، سیامک را از بداندیشی اهریمن بچه آگاه می‌کند. سیامک خشمگین می‌شود و با بچۀ اهریمن به جنگ می‌پردازد. از بخت بد سیامک کشته می‌شود. کیومرث از کشته شدن سیامک آگاه می‌شود و به مویه می‌پردازد. چون سالی بدین گونه می‌گذرد، سروش برای کیومرث پیغام می‌آورد که سپاه بیاراید و اهریمن را هلاک کند. کیومرث به کین‌خواهی سیامک آماده می‌شود. لشکری از دد و دام و مرغ و پری آماده می‌کند و هوشنگ را سالار سپاه می‌کند. هوشنگ لشکرکشی می‌کند و دیو را از پا در می‌آورد و انتقام پدر را از او می‌گیرد.

بنا بر نظریه تودوروف در این روایت پی‌رفت‌ها به صورت زنجیره‌سازی در پی هم قرارگرفته است.

این داستان بر طبق الگوی کلود برمون از دو پی‌رفت تشکیل شده است:

پی‌رفت اول

پایۀ 1. در زمان پادشاهی کیومرث امن و آسایش سراسر کشور را فرا گرفته است.

پایۀ 2. اهریمن بر این شادکامی و آسودگی حسد می‌ورزد و دشمنی را آغاز می‌کند. بچۀ او درصدد کشتن کیومرث برمی‌آید. سیامک به کمک سروش از این ماجرا آگاه می‌شود و با او به جنگ می‌پردازد و از بخت بد کشته می‌شود.

پایۀ 3. تعادل برقرار می‌شود و جنگ به پایان می‌رسد.

پی‌رفت دوم

پایۀ 1. کیومرث و سپاهیانش سوگوار هستند. اوضاع آرام است و تعادل برقرار است.

پایۀ 2. سروش برای کیومرث پیام می‌آورد که دست از خروش بردارد و سپاه بیاراید و کین سیامک را بگیرد. کیومرث سپاهی از دد و دام فراهم می‌آورد و سالاری سپاه را به هوشنگ می‌سپارد. هوشنگ به جنگ دیو می‌رود و او را از پا در می‌آورد.

پایۀ 3. بار دیگر تعادل برقرار می‌شود. کیومرث پادشاهی را به هوشنگ می‌سپارد و از دنیا می‌رود.

در ابتدای روایت وضعیتی متعادل برقرار است و حسد ورزیدن دیو، حادثۀ محرک است؛ یعنی همان «علت اولیه و اصلی تمام حوادث بعدی» (مک کی، 1383: 19) که روایت را از سکون به حرکت تغییر می‌دهد. این داستان پیرنگی ساده و پایانی از نوع بسته دارد (میرصادقی، 1385: 79- 80)؛ چرا که در پایان، سرنوشت شخصیت اصلی داستان، کیومرث مشخص می‌شود و بعد از سپردن حکومت به هوشنگ می‌میرد.

 

توالی‌های داستان

توالی زنجیره‌ای: در این داستان سوء قصد دیو برای کشتن کیومرث، عمل سیامک را درپی دارد. هرچند او مانع رسیدن اهریمن بچه به هدف خود می‌شود اما بر سر این کار جان خود را از دست می‌دهد. از سوی دیگر کشته شدن سیامک توسط دیو عمل کیومرث را درپی دارد. سپاهی از دد و دام و مرغ و پری می‌آراید و فرماندهی آن را به هوشنگ می‌سپارد. هوشنگ برای گرفتن انتقام پدر دست به کنش می‌زند و لشکرکشی می‌کند. این کنش با واکنش دیوان روبه‌رو می‌شود و آنان نیز آمادۀ نبرد می‌شوند. هوشنگ آنان را شکست می‌دهد و به هدف خود می‌رسد.

براساس توالی زنجیره‌ای داستان از از روابط علت و معلول تبعیت می‌کند.

توالی انضمامی: در داستان کیومرث اولین نیروی یاری‌دهندۀ سیامک (قهرمان) سروش است که او را از اندیشه دیو آگاه می‌کند. سپاه و لشکر نیز از دیگر نیروهای یاری‌دهندۀ اوست برای رسیدن به هدف (جلوگیری از نیت بد اهریمن بچه).

پس از کشته شدن سیامک از نیروهایی که یاری‌دهندۀ کیومرث برای رسیدن به هدف (کین سیامک) هستند می‌توان به سروش، سپاهی از دد و دام و مرغ و پری و هوشنگ اشاره کرد. هوشنگ نیز هدفی همچون کیومرث دارد و از همین سپاه برای رسیدن به آن یاری می‌گیرد.

توالی پیوندی: در این داستان تمام کنش‌های کیومرث برای گرفتن انتقام سیامک است و این چیزی متضاد با خواست دیوان است. داستان نتیجه‌ای قطعی و حتمی دارد و این توالی در جهت بهبود وضعیت است.

 

 

 

جدول 1. توالی پیوندی

قهرمانان

اعزام کننده

آدم شریر یا خبیث

شخصیت مورد نظر

نیروییاری‌دهنده

سیامک

 

اهریمن بچه

کیومرث

سروش، سپاهیان

هوشنگ

کیومرث

دیوان

سیامک

کیومرث، سپاهی ازدد،دام، مرغ، پری

 

 

براساس دیدگاه گریماس این داستان دارای دو موقعیت است:

موقعیت اول:

شناسنده (ضد قهرمان): شناسنده در این موقعیت اهریمن است که برای رسیدن به هدف خود تلاش می‌کند.

فرستنده: احساس حسادت نسبت به کیومرث و جستن تخت و دیهیم او، مشوق اوست تا به سوی موضوع و هدف خود حرکت کند.

یاریگر: سپاهی از دیوان است که او گرد می‌آورد.

موضوع شناسایی: شکستن و کشتن کیومرث.

گیرنده: اهریمن.

مخالف: سیامک و سروش مانع رسیدن اهریمن به خواسته‌اش می‌شوند.

این داستان دربردارندۀ دو نوع رابطۀ متقابل است که یکی از آنها مرگ و زندگی کیومرث را نشان می‌دهد و از نوع رابطۀ متناقض است؛ یعنی وجود یکی نقض‌کنندۀ دیگری است. با آمدن مرگ زندگی به پایان می‌رسد. دیگر تقابل زندگی کیومرث و سیامک با زندگی اهریمن است که از نوع رابطۀ تضاد است؛ چرا که این دو با هم ناسازگارند.

گزاره‌های روایی موقعیت اول

گزارۀ وصفی؛ در زمان پادشاهی کیومرث امنیت و آرامش کشور را فرا گرفته است.

گزارۀ وجهی؛ اهریمن بچه درصدد شکستن و کشتن کیومرث بر می‌آید.

گزارۀمتعدی؛ سیامک با او به مبارزه می‌پردازد و اهریمن بچه او را می‌کشد.

زنجیره‌های روایی موقعیت اول

زنجیرۀ اجرایی؛ در این زنجیره اهریمن به درستی وظایف و مأموریت خود را انجام می‌دهد و به نتیجه ختم می‌شود. سیامک توسط اهریمن بچه کشته می‌شود.

زنجیرۀ قراردادی؛ در این زنجیره پیمانی میان اهریمن بچه با خودش بسته می‌شود که کیومرث را بکشد اما با مخالفت سیامک، او قربانی می‌شود.

زنجیرۀ انفصالی؛ در این زنجیره، وضعیت بدین گونه تغییر می‌کند که سیامک توسط بچۀ اهریمن کشته می‌شود و سیر حرکت داستان از مثبت به منفی است.

در این موقعیت نقش‌های متعهد پیمان، آزمون شونده و مورد داوری را کیومرث و نقش‌های منعقدکنندۀ پیمان، آزمون‌گر و داوری را اهریمن بر عهده دارند.

موقعیت دوم:

شناسنده (قهرمان): شناسنده در این موقعیت هوشنگ است.

فرستنده: گرفتن انتقام پدر از اهریمن، او را به سوی هدف می‌کشاند.

یاریگر: سپاهی از دد و دام و مرغ و پری؛ و کیومرث که در پشت سپاه است.

موضوع شناسایی: کشتن اهریمن و کین‌خواهی پدر.

گیرنده: کیومرث و هوشنگ.

مخالف: در این موقعیت مخالفی برای هوشنگ وجود ندارد که مانع رسیدن او به هدف شود.

گزاره‌های روایی موقعیت دوم

گزارۀ وصفی؛ کیومرث و سپاهیان به خاطر کشته شدن سیامک سوگوار هستند. 

گزارۀ وجهی؛ کیومرث درصدد گرفتن انتقام سیامک بر می‌آید.

گزارۀ متعدی؛ هوشنگ با اهریمن می جنگد و او را از پا در می‌آورد.

زنجیره‌های روایی موقعیت دوم

زنجیرۀ اجرایی؛ در این زنجیره کیومرث وظایف خود را انجام می‌دهد و به نتیجه می‌رسد. اهریمن توسط هوشنگ کشته می‌شود.

زنجیرۀ قراردادی؛ در این زنجیره پیمانی میان کیومرث با خودش بسته می‌شود که انتقام سیامک را بگیرد.

زنجیرۀ انفصالی؛ در این زنجیره سیر حرکت داستان از منفی به مثبت است. روایت برای کیومرث به خوبی تمام می‌شود. پس از کشته شدن سیامک، کیومرث صبر پیشه می‌کند تا اینکه انتقام خون او را از دیو می‌گیرد و به هدفش می‌رسد.

در این موقعیت نقش‌های متعهد پیمان، آزمون شونده و مورد داوری را اهریمن و نقش‌های منعقدکنندۀ پیمان، آزمون‌گر و داوری را کیومرث بر عهده دارند.

 

نتیجه­گیری

ساختار داستان کیومرث براساس زمان گاهنامه‌ای تنظیم شده است؛ یعنی حوادث داستان براساس زمان خطی داستانی، یکی پس از دیگری در امتداد زمان به وقوع می‌پیوندند. طرح داستان از دو سلسله یا پی‌رفت تشکیل شده که حوادث آن به شکل حلقه‌های زنجیر به دنبال هم آمده‌اند. بنابراین در طرح داستان چنین وضعیتی داریم:

تعادل اولیه        به هم خوردن تعادل و وضعیت ناپایدار       تعادل مجدد (وضعیت پایدار تازه‌ای که شکل می‌گیرد). اکثر داستان‌های شاهنامه و به خصوص داستان‌های کلاسیک دارای چنین ساختاری‌اند. این داستان (و تمام داستان‌های شاهنامه و کلاسیک) پیرنگی بسته دارند و از روابط علت و معلولی تبعیت می‌کنند که منطقی است. حوادث یکی پس از دیگری به وجود می‌آیند و به نتیجه‌ای قطعی و حتمی می‌رسند. پس این داستان توالی زنجیره‌ای دارد. کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها به صورت زنجیروار ادامه می‌یابند تا قهرمان میثاقش را به انجام رساند.

 در آغاز تعادل وجود دارد اما با کنش و واکنش شخصیت‌ها به هم می‌خورد. در این قسمت روایت، شخصیت‌های محوری روایت آزمون می‌شوند و پس از پشت سر گذاشتن حوادث، و با اقدام شخصیت اصلی (کیومرث) این تعادل دوباره برقرار می‌شود که این حالت در این داستان، دوبار اتفاق می‌افتد و روایت به پایان می‌رسد. در وضعیت متعادل (پایان روایت)، موقعیت و سرنوشت شخصیت مشخص می‌شود و به هدفش دست می‌یابد و پیروز می‌گردد. به طور کلی می‌توان طرح این داستان را به صورت زیر نمایش داد.

 

تنش

نقطۀ اوج               

 

فرود                      

  ح(2)

حوادث           ح(1)

آغاز داستان

  زمان                                                گذشتة داستان                    

 

 

نمودار 1. ساختار حوادث داستان

 

گذشته داستان: آسودگی شاه و مردم.

آغاز داستان: حسد ورزیدن اهریمن.

حادثه(1): کشته شدن سیامک به دست اهریمن بچه.

حادثه(2): لشکرکشی هوشنگ و نبرد با دیوان.

 

 

نقطه اوج: شکست خوردن دیوان.

فرود: وضعیت متعادل.

 این داستان دارای پیرنگی ساده است و در عین حال از حوادث ساده برخوردار است که تأثیر عمیقی بر خواننده می‌گذارد و باعث همذات پنداری با شخصیت کیومرث می‌شود. البته باید این نکته را متذکر شد که وضعیت متعادلی که پس از سلسله حوادث داستـان بـه وجـود می‌آیـد، مانـند تعادل آغازین داستان نیست و در وضعیت جدید (تعادل جدید) و کلی زندگی شخصیت‌های داستان، دگرگونی‌هایی به وجود آمده است. با بررسی و تحلیل نظریات روایت‌شناسان و ساختار‌گرایانی چون تزوتان تودوروف، کلود برمون و آلجیر جولین داس گریماس می‌توان بیان کرد که ساختار روایی داستان کیومرث با نظریات آنان منطبق است که این نشان می‌دهد ساختارگرایان موفق شده‌اند به الگوهای ثابتی در سطح جهانی برای روایت دست یابند.

 

پی­نوشت‌ها

1. اصطلاح (Sequence) را عباس مخبر «سلسله» و بابک احمدی «پی‌رفت» ترجمه کرده است.

2. روایت معادل واژۀNarrative انگلیسی است، ریشۀ آن Narre یا Narrara لاتین و Gnaras یونانی به معنای دانش و شناخت است که خود آن از ریشۀGna هند و اروپایی است؛ از این‌رو روایت به معنی یافتن دانش است (احمدی، 1380: 176).



1.Sequence

1.Narrative

 
منابع
1. احمدی، بابک (1380)،ساختار و تأویل متن، چاپ هشتم، تهران، مرکز.
2. اخوت، احمد (1371)،دستور زبان داستان، اصفهان، فردا.
3. اسکولز، رابرت (1383)،درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمۀ فرزانه طاهری، تهران، آگه.
4. بالایی، کویی پرس؛ کریستف، میشل (1378)،سرچشمه‌های داستان کوتاه، ترجمۀ احمد کریمی حکاک، تهران، پاپیروس.
5. پراپ، ولادیمیر (1368)،ریخت‌شناسی قصه‌های پریان، ترجمۀ فریدون بدره‌‌ای، تهران، مرکز.
6. تودوروف، تزوتان (1382)،بوطیقای ساختار گرا، ترجمۀ محمد نبوی، چاپ دوم، تهران، آگه.
7.تایس، لیس (1387)،نظریه‌های نقد ادبی معاصر، ترجمه مازیار حسین‌زاده و فاطمه حسینی، تهران، نگاه امروز.
8. داد، سیما(1383)،فرهنگ اصطلاحات ادبی، چاپ دوم، جلد اول، تهران، آگاه.
9. سلدن، رامان (1372)،راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، طرح نو.
10. سیدحسینی، رضا. (1384)،مکتب‌های ادبی،  چاپ چهارم، جلد دوم، تهران، نگاه.
11. فردوسی، ابوالقاسم (1390)،شاهنامه، به تصحیح و توضیح دکتر میرجلال الدین کزازی، چاپ هفتم، جلد اول، تهران، سمت.
12. فورستر، ادوارد مورگان، (1384)،جنبه‌های رمان، ترجمۀ ابراهیم یونسی، چاپ پنجم، تهران، نگاه.
13. مستور، مصطفی (1387)،مبانی داستان کوتاه، چاپ دوم، تهران، مرکز.
14. مکاریک، ایرناریما (1384)،دانش‌نامۀ نظریه ادبی معاصر، ترجمۀ مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران، آگه.
15. مک کی، رابرت (1383)،داستان، ترجمۀ محمد گذر آبادی، تهران، هرمس.
16. موسوی، سیدکاظم (1387)،آیین جنگ در شاهنامه فردوسی، شهرکرد، انتشارات دانشگاه شهرکرد.
17. میرصادقی، جمال (1385). عناصر داستان، چاپ چهارم، تهران، سخن.
18. ______ ، (1386)،ادبیات داستانی، چاپ چهارم، تهران، سخن.
19. یونسی، ابراهیم (1388)،هنر داستان‌نویسی، چاپ دهم، تهران، نگاه.
20. یغمایی، اقبال (1384)،ز گفتار دهقان، تلخیص شاهنامه به نثر، تهران، توس.