بررسی و تحلیل مفهوم یقظه در متون عرفانی (با تأکید بر دو داستان پیرچنگی و شیخ صنعان)

نوع مقاله : علمی- پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور مرکز تهران

چکیده

یقظه و بیداری از جمله مفاهیم خاص دینی و عرفانی است که در مقابل غفلت و
بی­توجهی قرار دارد و لازمۀ رسیدن به مقام توبه و گام نهادن در وادی سلوک است. یقظه حالی است که با جذبه و عنایت الهی آغاز می­شود و انقلابی درون انسان به پا می­کند که او را با سلوکی عارفانه به کمال مطلوب می­رساند.
نوشتار حاضر برآن است تا با تأکید بر اهمیت یقظه در مراتب سلوک، داستان پیر چنگی از مثنوی مولوی و شیخ صنعان از منطق­الطیر عطار را با هدف شناخت دقیق این مفهوم عرفانی بررسی کند و از منظر این دو داستان به عوامل یقظه، حالات انسان پس از یقظه، نقش پیر و هدایتگر، تأثیر الهام­ها و رویدادهای غیبی، تقدم مشیت الهی برخواست بنده، آزمایش الهی تأثیر سوز دل و گریه در استجابت ­دعا، سفر از من به فرامن، نفی­حجاب خودبینی، گناه دانستن عجب، ترک هوشیاری و...دست یابد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Survey and Analysis of Awareness Concept in Mystical texts (With an emphasis on Peere-Changi and Sheikhe-Sanan stories)

نویسنده [English]

  • Safieh Tavakkoli Moghaddam
Student of PH.D, Instructor of Persian Language and Literature, Kashan Payame Nour University
چکیده [English]

Awareness   and   awakening   are  certain  spiritual  and  gnostic concepts  that  contrast  with  ignorance  and  carelessness  and  are  necessary  to  step  into  the  repentance  and getting along for the path of self-enlightenment and revelation.
Awakening  is  a  theological  kindness  that  uplifts  fascinated  human  from  virtual  existence  descent  to  Izadi  survival   ascent  and  blessing  to  this  endowment   ,conscious  certainty  is  achieved.
Putting emphasis on awakening in revelation hierarchy, this article  is a survey on Peere-Changi story in Mowlana's Masnavi and   Sheikhe-Sanan story in Attar's Mantegholteir and regarding these twe  stories to achieve:  the  awakening  factors ,human  senses  after  awakening, the role of guide, the impact of supernatural and metaphysical events and inspirations, the primacy of  providence over  servants desire, the divine temptation, the impact of compassion and crying  in  granting  prayers, rejecting vanity veil, assuming self-admiration  to  be  sin  and  leaving  intelligence and logic for Salvation.

کلیدواژه‌ها [English]

  • awakening
  • Appeal
  • repentance
  • Revelation
  • perfection
  • certainty
  • Pyre-Changi
  • Sheikhe-sanan

مقدمه

یقظه و بیداری در مقابل غفلت و بی­توجهی قرار دارد و از جمله مفاهیم خاص دینی و عرفانی است که در مراتب و مقامات سلوک از آن یاد می­شود. در فرهنگ مصطلحات عرفا اصطلاح یقظه اینگونه تعریف شده است:

«بیداری است از خواب غفلت و موجب آن واعظ الله و معرفت و تجلی انوار الهی است در قلوب که به واسطۀ اجابت دعوت هادیان الی طریق الحق و خدمت اولیاءالله حاصل می­شود.» (سجادی، 429:1339) در واقع یقظه نقطۀ شروع تربیت معنوی است که با جذبه و عنایت الهی رخ می­دهد «بیداری، جذب و کششی از سوی حق تعالی است.» (شجاعی، 53:1388) و انسان غافل را به کمند عنایت حق از خواب مجازی به حقیقت ماورایی سوق می­دهد و به برکت این بیداری از حیات طیبه برخوردار می­سازد.

 

یقظه آمد نوم حیوانی نماند

 

انعکاس حس خود از لوح خواند

                                                               (مثنوی 4، 1524:1374)

«جذبۀ آسمانی تاریکی­ها را به روشنایی و کدورت­ها را به صفا بدل می­کند، روح را آرامش می­بخشد، حتی به جایی می­رسد که خوف و اندیشه مرگ و شهادت را از دل می­برد.» (همایی،635:1376)

یقظه ندایی الهی است که از پس حجاب­های نفسانی و تعلقات مادی به گوش جان می­نشیند و اگر زنگار ظلمت دل صیقل داده شود او را به مرتبۀ آینگی و کمال
می­رساند. ندای حق همیشه تکرار می­شود تا انسان مجذوب را به سوی خویش فراخواند. «محبت وعشق کمند جاذبه­ای است که مشیت حق سالک را بدان وسیله در طلب می­آورد. عاشق را جذبۀ معشوق به عشق و طلب می­کشاند و تا این جذبه در کار نباشد محبت در قلب سالک تایب راه پیدا نمی­کند.» (زرین کوب ،280:1384)

      

پس یقین گشتش که جذبه زان سری است

 

کارحق هرلحظه نادرآوری است

                                                                   (مثنوی6 :ب3357)

 

عنایت حق موجب ارادت بنده شده، او را به خویشتن خویش و گام نهادن در وادی معرفت سوق می­دهد. معرفتی که در پی این بیداری حاصل می­شود به گفتۀ صاحب مرصادالعباد، سالک صادق را از اسفل سافلین به اعلی علیین می­رساند (رازی، 311:1387).

 

نظری کردی روزی به من سوخته دل

 

هرچه من یافته­ام جمله از آن یافته­ام

                                                                           (همان:127)

اگر خداوند نخواهد و عنایت او شامل حال انسان نشود هرگز از خواب غفلت بیدار نخواهد شد. پس بنده به نعمت بیداری هرچه غیر او را نفی می­کند و به یقین هوشیارانه دست می­یابد.

«این جذبه قدرت حق تعالی مربنده را چنین باشد اول ایشان را احوال باطن کشف گردد و از نفوس و اموال ساقط گردند یعنی مرید تا همة مرادها از خویش ساقط نکند ارادت وی به حق تعالی درست نگردد.» (رجایی،477:1386)

جذبۀ الهی پایان بخش غفلت­های دنیوی و آغازگر سلوک عارفانه در راه وصول به حقیقت است. پاک شدن از گناهان و بازگشت به حقیقت مطلق نیازمند طی طریق و تحمل سختی­های بسیار است.

«این سلوک روحانی که عارف در بازگشت به مبدأ خویش دارد برای روح او صعودی دشوار و پرمخاطره است اما یقظه و توبه که همچون آمادگی این سلوک و مقدمۀ سیر است در قیاس با دشواری­هایی که از تبتل تا فنا در راه سالک طالب پیش می­آید بازیچه­ای بیش نیست.» (زرین کوب،279:1384)

 

اصل خودجذب است لیک ای خواجه تاش

 

کار کن موقوف آن جذبه مباش

          (مثنوی6 :ب1477)

یقظه انقلابی درون انسان ایجاد می­کند که گاه بر اثر یک جملة کوتاه از مرشدی وارسته، شنیدن آیه­ای از قرآن، وقوع حادثه­ای غیرواقعی و یا تفکر و اندیشۀ عمیق حاصل می­شود. چه بسا گنهکارانی که در اثر یکی از عوامل و جذبه­های بیدارکننده دست ازگناه کشیده، در تهذیب نفس توفیق یافته­اند و در طریق سالکین قرار گرفته­اند. از جمله این افراد می­توان به فضیل عیاض، ابراهیم ادهم و بشرحافی اشاره کرد که در اثر جذبۀ الهی و ندای درونی از خواب غفلت بیدار شده به مراتب والای عرفانی دست یافتند.

 

شد فضیل از رهزنی ره بین راه

 

چون به لحظة لطف شدملحوظ شاه

  (مثنوی ،2519:2)

در بحث تقدم توبه یا یقظه، بیشتر علما یقظه را آغازین مرحلۀ سلوک می­دانند و از آن به عنوان ضرورتی پیش از توبه و مقدمۀ بازگشت ازگناه یاد می­کنند. «یقظه و انتباه به معنی بیدار شدن و به خودآمدن و متنبه گشتن، اولین قدم و یا اولین مسأله در سلوک الی الله است و به طور دقیق یقظه و انتباه در سفر الی الحق اساس امر است (شجاعی، 23:1388). در شرح منازل السایرین خواجه عبدالله انصاری، توبه باب دوم از قسم اول یعنی بدایات است و باب اول یقظه یعنی بیداری است (کاشانی،21:1315). برخی دیگر چون هجویری اول مقام سالکان طریق حق را توبه برمی­شمرند (هجویری، 429:1387). قشیری نیز در تقدم توبه با هجویری هم عقیده است «وتوبه اول منزلی است از منزل­های این راه و اول مقامی است از مقام­های جویندگان» (قشیری،136:1385).

به هر روی یقظه لازمۀ بازگشت از گناه و گام نهادن در سلوک الی الله است، حالی که در ابتدای توبه به سالک دست می­دهد و او را برای تولدی دوباره آماده می­سازد.

«توبه بیداری دل از خواب غفلت و دیدن عیب حالی و چون بنده تفکر کند اندر سوء احوال و قبح افعال خود و از آن خلاص جوید حق تعالی اسباب توبه بر وی سهل گرداند.» (هجویری،431:1387)

یقظه و انتباه موجد دگرگونی­های اساسی در وجود انسان است، آثار این دگرگونی­ها براساس تنوع استعداد و معرفت و ایمان انسان­ها متفاوت است که به چند نمونه آن اشاره
می­شود:

1- خویشتن­شناسی و توجه خاص به نعمت­های الهی:

توجه به نفس و تأمل در نعمت­های بیکران الهی، نگاه انسان را نسبت به هستی دگرگون می­سازد. این معرفت و نگاه نو، زمانی دست می­دهد که از خواب غفلت برخیزد و به مجموعۀ عظیم هستی به چشم اعتبار بنگرد و بداند که تمامی نعمت­ها در عالم و در وجود انسان با این هدف نهاده شده که انسان با دستیابی به گنج معرفت به سوی کمال مطلوب رهنمون گردد. حضرت علی (ع) می­فرماید: «فاستصبحوا بنور یقظه فی الابصار والاسماع والافئده» آنان چراغ هدایت را با نور بیداری در دیده­ها و گوش­ها و دل­ها برافروختند (نهج البلاغه،322:1385).

2- تعظیم حق و تصدیق وعید الهی:

«با حصول یقظه سالک به عظمت حق بیشتر پی ­می­برد و در یقظۀ ابتدایی، تجلی مقام ربوبی با صفات جلال برای تربیت و تطهیر سالک پیش می­آید.» (شجاعی،50:1388)

سالک بیدار می­داند که در روز رستاخیز باید در محضر حق پاسخگوی اعمال خویش باشد و با تمام وجود وعید الهی را تصدیق می­کند و از آن خوف دارد.

3- ترک گناه و وصول به کمال:

بیداری و خودشناسی موجب ترک گناه و دوری از آن می­شود. انسان در این مرحله با شناخت نفس خود را از خیال­های باطل و آلودگی­ها برحذر می­دارد و از گناه که مانع از رسیدن او به کمال است اجتناب می­کند.

 

چون به حق بیدار نبودجان ما

 

هست بیداری چودربندان ما

          (مثنوی،410:1)

4- غنیمت دانستن وقت:

خواجه عبدالله انصاری در منازل السایرین یکی از آثار انتباه و بیداری را غنیمت شمردن زمان می­داند. اینکه انسان نسبت به گذشت زمان آگاه باشد و هوشیارانه ایام به لغو گذرانیده را جبران کند.     

با توجه به اهمیت بحث یقظه و بیداری در عرفان و دین، بر آن شدیم تا به بررسی این مقوله در دو نمونه از بهترین داستان­های منظوم بپردازیم. داستان پیرچنگی از داستان­های دفتر اول مثنوی است که مولوی در آن با کمک شگردهای زبانی و ادبی به بیان مهمترین مباحث عرفانی می­پردازد. ناامیدی پیر چنگی از خلق و توجه کامل او به خداوند، پاسخ به ندای الهی در پی بیداری و رسیدن به مقام توبه و فنا از جمله مسائلی است که نویسنده را به تأمل در این داستان برانگیخت. همچنین داستان شیخ صنعان از سروده­های عطار نیشابوری در منطق­الطیر، به لحاظ ساختار داستانی و زبانی قابلیت بررسی از این دیدگاه را داراست. جذبه، سیر و سلوک معنوی­، رمزگرایی، نگاه نمادین به عشق، توبه و پذیرش عذر تقصیر، اعتقاد به حکم الهی و قسمت ازلی، تحول بنیادین دختر ترسا و اعجاز عشق، الهام غیبی و... از جمله عناصر عرفانی این داستان است که نوشتار حاضر به بررسی آن خواهد پرداخت. هر دو داستان دربردارندۀ حوادث، شخصیت­ها و پیام­های مشترک تعلیمی و عرفانی است که در این مقاله سعی شده با محوریت یقظه و بیداری، تمام جوانب آن واکاوی گردد.

 

خلاصة داستان پیرچنگی

چنگ نوازی که در جوانی، آوای چنگ او دل هزاران مشتاق را به وجد می­آورد، هنگام پیری کنج عزلت می­گیرد چرا که دیگر کسی حاضر به شنیدن صدای چنگ او و دادن مزد نیست. پیرچنگی فارغ از همه جا و همه کس به گورستان می­رود و خطاب به خداوند می­گوید: پس از یک عمر رامشگری اکنون فقط برای تو چنگ می­نوازم و از تو ابریشم بها می­خواهم. و آن قدر چنگ می­زند تا به خواب می­رود. در همان هنگام عمرـ خلیفه مسلمانان ـ در عالم خواب از هاتفی غیبی می­شنود که از او می­خواهد به گورستان برود و هفتصد دینار از بیت­المال را به پیری که آنجا خفته بدهد. عمر به گورستان می­رود و در کمال ناباوری پیری رامشگر را می­یابد و پول را به او می­دهد. پیرچنگی پس از این بخشش الهی از خواب غفلت بیدار می­شود و توبه می­کند و به مرتبۀ فنا می­رسد.

خلاصة داستان شیخ صنعان

شیخ صنعان، پیری است که پس از پنجاه سال عبادت و داشتن چهارصد مرید شبی در خواب می­بیند بتی را در دیار روم سجده می­کند. او برای درک تعبیر خواب  با مریدان به سوی روم می­رود و از قضا با دیدن دختری ترسا به او دل می­بندد و شروط او را (سجده بر بت، سوزاندن قرآن، نوشیدن خمر، بستن زنار، ترک ایمان) برای ازدواج می­پذیرد و به عنوان کابین یک سال خوک­چرانی می­کند.

مریدان با دیدن رسوایی شیخ او را ترک می­گویند و تنها یکی از مریدان با اخلاص او، دیگر شاگردان را به دلیل ترک شیخ ملامت می­کند و همراه یاران چهل شب معتکف می­نشینند و برای بخشایش شیخ دعا می­کنند. در شب چهلم پیامبر(ص) را در خواب می­بیند که شفاعت شیخ را می­کند. حجاب گمراهی از برابر شیخ کنار می­رود و نور معرفت جایگزین آن می­شود. دختر ترسا نیز در اثر خوابی که می­بیند مسلمان می­شود و پس از پاک شدن از گناه جان به جان آفرین تسلیم می­کند.

 

شخصیت­ها در داستان پیرچنگی: عمر، پیرچنگی

پیرچنگی: پیرچنگی که شخصیت اصلی داستان به شمار می­آید با توکل به خدا راهی گورستان می­شود تا تنها از او یاری طلبد و قدم در سلوک خالصانه­ای نهد. او نقش سالکی را دارد که جذبۀ الهی او را به مرتبۀ یقظه و توبه می­رساند و با هدایت مرادی چون عمر از هستی مجازی خود فانی شده به مقام استغراق و وصول الی الله می­رسد.

عمر: عمردر جایگاه مرشدی است که علاوه بر نقش هدایتگر، هنگامی که پیرچنگی را مشمول عنایت الهی می­یابد متنبه می­شود که صورت ظاهر نشانه صحت باطن نیست و امکان تقرب برای هر بنده­ای وجود دارد.

«عمر در اینجا برای پیر چنگی نقش طبیب الهی و فرستادۀ غیبی را دارد. او را از بیماری خودنگری که همان توجه به گناه گذشته هم نشانی از آن است می­رهاند از گریه هم که نشانه­ای از همین خودنگری و تعبیری از هشیاری مذموم است باز می­دارد.» (زرین کوب،428:1378)

شخصیت­ها در داستان شیخ صنعان: شیخ صنعان، دختر ترسا، مرید پاکباز

شیخ صنعان: پیری که پنجاه سال در حرم امن الهی چهارصد مرید صاحب کمال تربیت کرده است در معرض آزمون پرمخاطره عشق قرار می­گیرد تا میزان خلوص و ایمان او با محک عشق و ملامت سنجیده شده و غبار شهرت و خوشنامی از میان برداشته شود. حافظ اینگونه شیخ صنعان را می­ستاید:

 

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

 

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمارداشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

 

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

    (حافظ، 1374 :61)

دختر ترسا: احوال دختر ترسا به شکل نمادین و رمزگونه، سرگذشت روح پاک الهی است که گرفتار تعلقات دنیوی می­شود اما جذبۀ غیبی او را می­رباید و به جایگاه علوی می­برد.

 

قطره­ای بود او در این بحر مجاز

 

سوی دریای حقیقت رفت باز

(همان:169)

مرید پاکباز: مریدی مخلص که همراه شیخ به روم نمی­رود و با شنیدن خبر گمراهی او یاران را به سبب ترک شیخ ملامت می­کند و با چله­نشینی و دعا موجبات رهایی او را از دام بلا فراهم می­سازد.

مفاهیم محوری دو داستان

جذبه حق

رؤیای صادقه و الهام غیبی

یقظه

 

توبه

 

 

 

تقدیر و آزمایش الهی

فنای فی الله

 

 

 

 

 

 

 

پیام محوری داستان پیر چنگی و شیخ صنعان را می­توان «بیداری» یا «یقظه» به عنوان نخستین گام عبودیت سالک برشمرد. این بیداری هم در وجود پیرچنگی ـ سالک­ ـ و هم در وجود عمرـ مرشد و راهنما ـ اتفاق می­افتد، اما یقظه و حالات آن در پیرچنگی مراد مولوی است. شیخ صنعان نیز در اثر آزمایش الهی از خواب غفلت و غرور برمی­خیزد تا دست توفیق حق او را واسطۀ انتباه دختر ترسا گرداند. بن­مایة دو داستان می­خواهد به ما نشان دهد که اگر عنایت الهی شامل حال انسان شود هر لحظه می­تواند توفیق یقظه و رسیدن به مقام توبه را کسب کند. دستیابی به این مقام معلول عوامل و شرایطی است که به منظور شناسایی این عوامل، هر یک از واژگان و مفاهیم محوری در دو داستان بررسی می­گردد.

جذبه حق: یکی از موضوعات اساسی در حوزة ادبیات عرفانی، جذبه و توفیق الهی است که خطا و عملکرد ناصحیح قهرمان داستان را از میان می­برد. فیض حق همیشگی است و ندای خداوند را همۀ موجودات می­شنوند، لکن شرط یافت و بهره­مندی از آن، طلب خالصانه است.

گر رسد جذبه خدا آب معین

 

چاه ناکنده بجوشد از زمین

(مثنوی،1:ب1652)

انسان غافل به دلیل دلبستگی به دنیا و تن دادن به خواسته­های نفس اماره، از حقیقت­جویی و کمال­طلبی باز می­ماند مگر آنکه بارقۀ عنایت الهی او را به رفع حجاب و بیداری توأم با شناخت رهنمون گردد. «حق بر دل خاصان در هر دو روزمان تجلی می­کند و رابطۀ حق و خلق از طریق ارشاد و هدایت هرگز منقطع نمی­گردد ولی شرط استفاده از این فیض، طلب راستین و استعداد و آمادگی و ظرفیت باطن است وگرنه آثار عنایت متواتراست.» (کی­منش،765:1366)

پیر چنگی که عمری را در بی­خبری به سر می­برد، با عنایت الهی از خواب غفلت بیدار می­شود و سازش را که سال­ها مانع و حجاب او از حق بوده به نشانۀ توبه
می­شکند و هرچه جز او را نفی می­کند. تعلقات نفسانی مانند عقده و گره مانع وصالند، شرط تفرید ترک تعلق و گسیختن بندهای روح است. شکستن چنگ و لابه و زاری به درگاه حق تلقی به کشف حجاب است:

 

تا بدانی هر که را یزدان بخواند

 

از همه کار جهان بی­کار ماند

           (مثنوی، 1 :2120)

به گفته بوئتیوس «در دیگر موجودات زنده غفلت از خود جزء طبیعت است لکن در انسان این غفلت رذیلت است.» (ملکیان،137:1381) رذیلتی که عدم توجه به خویشتن در پی دارد گناهی نابخشودنی است که تنها لطف پروردگار می­تواند آن را بزداید. گناه غفلت از خود دربارۀ پیرچنگی روی می­دهد که دست بخشایش الهی قلم عفو بر آن می­کشد. همچنین توفیق الهی پس از گرفتاری شیخ صنعان در ورطۀ کفر و الحاد او را به سوی خویش می­خواند و حجاب شهرت و خوشنامی میان مردم را که دشوارترین و آخرین حجاب میان او و خداوند است با محک عشق و بدنامی و ملامت می­زداید. عمر و شیخ صنعان از جمله متشرعانی هستند که شرط رسیدن به کمال را تنها در عبادت و ترک گناه می­بینند و گنهکار را به چشم حقارت می­نگرند. «هر ولیی و بزرگی را در زعم آن است که این قرب که مرا با حق است و این عنایت که حق را با من است هیچ کس را نیست و با هیچ کس نیست.» (مولوی،290:1388)

 عجب وخودپسندی نمودی از گناه است که در این دو شخصیت دیده می­شود. اراده الهی این دو مرشد را از اوهام باطل، عافیت­طلبی، عجب و منیت، اعتماد به طاعت و خوشنامی بر حذر می­دارد و به ایشان گوشزد می­کند که حصار خیال را در هم شکنند و قرب به حق را تنها از آن خویش ندانند.

تقدیر و آزمایش الهی: موضوع مقدم بودن مشیت الهی بر خواست بندگان، یکی از مسائل اساسی در جهان­بینی انسان به شمار می­رود که برآمده از اندیشۀ دینی و عرفانی اوست. انسان بیدار با اقرار به ضعف تدبیرخویش در برابر تقدیر الهی و قسمت ازلی به آنچه حق برای او رقم زند؛ خرسند است.

 

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند

 

تدبیر به تقدیر خداوند چه ماند

 (مولوی،238:1380)

از آنجا که عشق اختیاری و اکتسابی نیست ابتلای به آن رویدادی الهی و مابعدالطبیعی است. اما بعد از این ابتلا هرکس بتواند صبر پیشه کند و بار ملامت خلق و رسوایی را به دوش بکشد قهرمان طریقت عشق است. بلایی که خداوند بر مقربان خود روا می­دارد تا نفوس ایشان را بیازماید و از درجۀ صدق و اخلاصشان آگاه شود و آنها شایستگی وصال حق را بیابند. از آنجا که بلا ناشی از غیرت معشوق و غیرت معشوق ناشی از عشق عاشق است قابل ستایش و ارزشمند است و هر کسی توفیق ابتلا ندارد. شیخ احمدغزالی دربارۀ پیوستگی عشق و بلا می­گوید: «چون عشق بلاست قوت او در عالم از جفاست که معشوق کند.» (غزالی، 275:1358)

شیخ صنعان بر مبنای حدیث «والمخلصون علی خطر عظیم» در معرض آزمایش الهی قرار می­گیرد. عشق عافیت­شکن، محک سنجش صدق ایمان او به حساب می­آید تا حجاب غرور عبادت از میان برخیزد.

عشق دختر کرد غارت جان او

 

ریخت کفراز زلف برایمان او

           (منطق الطیر،151:1384)

آزمون الهی عمر را درپی ندایی غیبی به یاری مطربی نیازمند می­فرستد تا این مأموریت معیار ایمان راستین او باشد. عمر با دیدن مطربی بدنام، دربند وسوسه نفس فرو می­ماند و از اینکه از جانب خداوند به یاری چنین شخصی آمده حیران می­شود اما به خواست خدا از دام غرور رهایی می­یابد.

رؤیای صادقه و الهام غیبی: عرفا معتقدند که انسان در خواب یا بیداری به حقایقی دست می­یابد که دیگران از آن عاجزند. اگر در خواب به عارف و صوفی الهامی بشود و حقیقتی را کشف کند رویای صادقه نام دارد و اگر این موضوع در بیداری یا یقظه و آگاهی باشد نام مکاشفه برآن گذاشته­اند. «بدان که هروقت که ملائکه سماوی سخنی به دل آدمیان القا کنندآن القا اگر در بیداری باشد نامش الهام است و اگر در خواب باشد نامش خواب راست است.» (نسفی، 1388 :322)

خواب یکى از راه‏هاى ارتباط انسان با «عالم غیب» و از نشانه‏هاى الهى است که روح در آن آزادانه در عالم غیب سیر می­کند. «رؤیای صادق راهی برای ارتباط با عالم غیب است و ممکن است مقدمه برای وحی باشد.» (ابن عربی، 1389: 352) پیرچنگی در خواب، فارغ از چنگ و ابریشم بها حقایقی را می­بیند که او را به مرتبه یقظه، توبه و فنا می­رساند. در این خواب روح او از تن جدا شده، در عالم جان که اثری از مادیت نیست سیر می­کند.

 

خواب بردش مرغ جانش ازحبس رست 

 

چنگ وچنگی رارهاکرد وبجست

   (مثنوی: 2089)

یک رویداد ماورایی و الهام غیبی برای عمر رخ می­دهد و او به خوابی غیرمعهود خوانده می­شود و ندای غیبی او را برای انجام عملی راهنمایی می­کند. «و ارادت قلبی نیز از آثار عنایت و فیضان رحمت الهی به دل می­رسد.» (کی منش،765:1366)

 

آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست

 

خود ندا آن است و این باقی صداست

  (مثنوی2107:1)

شیخ صنعان نیز درعالم خواب، احوال عاشق شدن بر دختر ترسا را در قالب سجده بر بت مشاهده می­کند و با این خواب، ماجرای عشقبازی او آغاز می­شود. خوابی که در پی تعبیر آن کعبه را به عزم روم ترک می­گوید. «چون به واسطۀ خواب حواس معزول می­شود و اندرون جمع می­شود و آیینه دل صافی می­گردد در آن ساعت دل را با ملائکه سماوی مناسبت پیدا آید و همچون دو آیینه صافی باشند که در مقابل یکدیگر بدارند چیزی از آنچه معلوم ملائکه باشد عکس آن در دل خواب بیننده پیدا آید این خواب دیدن را اعتبار هست و این خواب را تعبیر هست و خواب راست عبارت از این است.» (نسفی، 263:1388)

 مرید پاکباز شیخ صنعان در عالم کشف و شهود با پیامبر دیدار می­کند و پیامبر مژده شفاعت شیخ و رهایی او از گرفتاری را می­دهد. آنچه موجب این الهام می­شود تضرع و سوز دل، چله­نشینی و اخلاص اوست که توفیق دیدار رسول خدا (ص) دست
می­دهد. در پایان داستان، دختر ترسا در خواب پیامبر را بسان آفتابی درخشان می­بیند که در کنارش ایستاده است و او را هدایت می­کند.

یقظه: محوری­ترین پیام این دو داستان، مفهوم عرفانی یقظه به عنوان مقدمه توبه و آغاز سلوک شمرده می­شود.

بیداری حقیقی از نظر شمس تبریزی در یاد آوردن سه چیز خلاصه می­شود: «یادکردن مرگ و فراموشی زندگانی، یادکردن عقبی و فراموشی دنیا، یادکردن حق تعالی و فراموشی خلق.» (شمس تبریزی، 194:1385)

ناامید شدن از خود و خلق و توجه کامل به خداوند، عمیق­ترین دگرگونی را در وجود پیرچنگی در پی­دارد که سرآغاز فصلی نوین در زندگی اوست. او پس از بیداری و به خود آمدن، گریان طلب رحمت می­کند و سوز درون او، بخشایش الهی را
برمی­انگیزد. همین حسرت بر وقت از دست رفته و نبود فرصت برای جبران از مسایلی است که پس از یقظه پیش می­آید.

 

ای خدای با عطای با وفا

 

رحم کن بر عمر رفته در جفا

   (مثنوی1:ب2189)

عمر، پیرگریان را ملامت می­کند چرا که «گریه با از دست رفتن منفعت و رؤیت نفس همراه است، ملاحظه نفع خود و خویش دیدن متضمن اثبات غیر و نوعی شرک است.» (فروزانفر،775:1384)

 

پس عمر گفتش که این زاری تو

 

هست هم آثار هشیاری تو

  (مثنوی: 2199)

شیخ صنعان در اثر رویدادی غیبی از خواب عافیت­طلبی و خوشنامی برمی­خیزد و بیداری بردبارانة او، موجب تحول بنیادین دختر ترسا و رسیدن به مقام فنا می­شود:

بخت کوتا عزم بیداری کند

 

یا مرا در عشق او یاری کند

        (عطار،152:1384)

توبه: «توبه نخستین مرحله سلوک و مستلزم اثبات هستی و اِنیت عبد است، برکندن ریشه هستی یعنی جهاد نفس امری است که جز با عنایت حق صورت نمی­گیرد.» (فروزانفر، 899:1384) هنگامی که پیرچنگی از گناهان هفتاد ساله توبه می­کند عمر توبه او را نشان­دهنده بقای هستی مجازی دانسته، رسیدن به مقام استغراق و نیستی را شرط وصول می­داند. دختر ترسا نیز به برکت عشق پرفراز و نشیب شیخ صنعان پس از تیقظ و بیداری به مقام توبه می­رسد و با پذیرش دین اسلام از لوث گناه تطهیر می­شود. «توبه را سبب­ها و ترتیب­هاست. اول از آن بیداری دل است از خواب غفلت و دیدن آنچه بر وی می­رود از احوال بد.» (قشیری،138:1385)

 

آنکه داند کرد روشن را سیاه

 

توبه داند داد با چندین گناه

       (عطار، 1384 :166)

فنای فی الله: «سیر و سلوک معنوی از طریق علم فزاینده به هیچ بودن خود و واقعیت فراگیر بودن خدا صورت می­گیرد.» (ملکیان،141:1381) سلوک معنوی پیر چنگی با نفی صفات بشری و ماسوی الله آغاز می­شود در ابتدای راه با من حرکت
می­کند و در ادامه که بیدار و متیقظ می­شود با نفی صفات بشری به سوی فرامن گام می­نهد. «بدین­گونه پیر از آن جان ناتمام خویش می­میرد و به عالم فنا می­پیوندد تا فرجام کار او نشانی باشد از آنکه نیل به حق محتاج گذشتن از هستی و عالم خودی است و تا انسان از خودی خود نمیرد نمی­تواند از آلایش­های دنیای حس رهایی یابد.» (زرین­کوب، 428:1378)

 

همچو جان بی­گریه و بی­خنده شد

 

جانش رفت و جان دیگر زنده شد

(مثنوی: 2209)

«مسافر و سالک آن است که از منازل شهوات طبیعی و مشتهیات نفسانی عبور نماید و از لباس صفات بشری منخلع گردد و پرده پندار خودی از روی حقیقت براندازد.» (لاهیجی،205:1388)

در داستان شیخ صنعان، دختر ترسا پس از آنکه از خواب غفلت بیدار می­شود و به ندای آسمانی لبیک می­گوید باقی به بقای حق شده، جان فانی را وداع می­گوید. مغناطیس عشق حق او را چنان جذب می­کند که اثری از هستی مجازی­اش نمی­ماند. «فنای سالک نه چون مرگ صورت است که عاقبت و سرانجام آن تباهی باشد بلکه این فنا پیش آهنگ بقا و هستی جاویدان است و شکستن و درهم ریختنی است مقدمه درستی و پیوستن.» (کی­منش،764:1366)

 

گشت پنهان آفتابش زیر میغ

 

جان شیرین زو جدا شد ای دریغ

      (همان:169)

 

نتیجه­گیری

با تحلیلی کوتاه بر این دو داستان منظوم درمی­یابیم که رویکرد عرفانی مولوی و عطار به مسألۀ یقظه و توبه در این دو داستان وجوه تشابه بسیاری دارد و مطرح شدن یقظه به عنوان بن­مایۀ اصلی برای انتقال چندین پیام محوری است که پیشتر بدان اشاره شد. در هر دو داستان، بر اهمیت جذبه و توفیق الهی به عنوان یکی از عوامل یقظه تأکید می­شود چرا که اگر عنایت حق شامل حال انسان نشود قادر به گام نهادن در مراتب سلوک و وصول به کمال نخواهد بود. یقظه به عنوان اساسی­ترین موضوع در هر دو داستان مطرح می­شود که پیرچنگی را از خواب خوش هفتاد ساله، عمر را از آفت غرور، شیخ صنعان را از حجاب خوشنامی و عافیت، دختر ترسا را از غفلت بی­دینی و کفر بیدار می­سازد و میان سالک و مرشد تفاوتی قائل نیست. تا بدانجا که حتی دعای مرید در حق مراد در ایجاد یقظه تأثیرگذار است. یقظه و بیداری، اجابت دعوت پروردگار است که پایان­بخش غفلت و کلید دستیابی به مقام توبه به شمار می­آید. توبه­ای که خود جلوه­ای از هوشیاری و نسبت به فانی حکم شرک دارد. نیاز به حضور مراد و هدایتگر، از جمله مسائلی است که لازمۀ طی طریق و مصون ماندن از نفس اماره و آفات راه است و در هردو داستان بدان اشاره می­شود. از جمله موتیف­های مشترک در دو داستان، رؤیای صادقه و الهام­های غیبی است که تأثیر بسزایی در تحول شخصیت­ها و کنش­های آنها دارد. پیرچنگی در عالم خواب ندای بیدارگر حق را می­شنود و عمر با الهام غیبی به یاری او می­شتابد، رؤیای راستین شیخ صنعان در بیداری به کشف حجاب و مقرب شدن او می­انجامد و دیدار پیامبر در عالم کشف و شهود، مراد و مرید را نجات می­دهد.

شکستگی قلب و تضرع به درگاه حق، حسرت بر عمر در غفلت سپری شده، نفی ماسوی الله، سیر و سلوک معنوی و رسیدن به مقام استغراق و فنای فی الله از حالات و مراتب سالک پس از یقظه است که در هر دو داستان دیده می­شود. موضوع آزمایش الهی و تقدم مشیت الهی بر خواست بندگان از مسائل مشترک در دو داستان است که یادآور می­شود هر لحظه در معرض آزمون الهی قرار داریم.

1. ابن عربی، محی­الدین (1389)، فصوص الحکم، شرح محمدعلی موحد و صمد موحد، چاپ پنجم، تهران، نشر کارنامه؛

2. حافظ، شمس­الدین محمد (1374) دیوان حافظ، تصحیح غنی و قزوینی، چاپ اول، تهران، نشر ساحل؛

3. رازی، نجم­الدین (1387)، مرصادالعباد، به اهتمام امین ریاحی، چاپ سیزدهم، تهران، علمی و فرهنگی؛

4. رجایی، احمدعلی (1386)، خلاصه شرح تعرف، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛

  1. زرین­کوب، عبدالحسین (1364)، سرنی، چاپ اول، تهران، علمی؛
  2. ـــــــــ (1378)، بحر در کوزه، چاپ هشتم، تهران، علمی؛
  3. ـــــــــ (1384)، پله پله تا ملاقات خدا ، چاپ بیست و ششم، تهران، علمی؛
  4. سجادی، سیدجعفر(1339)، فرهنگ مصطلحات عرفا، چاپ اول، تهران، بوذر جمهری؛
  5. شجاعی، محمد (1388)، مقالات(ج دوم)، چاپ هشتم، تهران، سروش؛
  6.  ـــــــــ (1388)، کیمیای وصال، چاپ اول، تهران، سروش؛
  7. شمس­الدین محمد (1385)، مقالات شمس، تصحیح محمدعلی موحد، چاپ سوم، تهران، خوارزمی؛
  8. عطارنیشابوری، فریدالدین (1384)، منطق­الطیر، به اهتمام محمدجوادمشکور، چاپ هفتم، تهران، نشرالهام؛
  9. علی بن ابی­طالب (1385)، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، چاپ هشتم، قم، الهادی؛
  10. غزالی، احمد (1358)، سوانح العشاق، به اهتمام احمد مجاهد، انتشارات دانشگاه تهران؛
  11. فروزانفر، بدیع­الزمان (1384)، شرح مثنوی، چاپ یازدهم، تهران، زوار؛
  12. قشیری، عبدالکریم بن هوازن (1385)، رساله قشیریه، ترجمه ابوعلی حسن عثمانی، تصحیح بدیع­الزمان فروزانفر، چاپ نهم، تهران، علمی و فرهنگی؛
  13. کاشانی، عبدالرزاق (1315)، شرح منازل السایرین، چاپ قدیم تهران؛
  14. کی­منش، عباس(1366)، پرتو عرفان، چاپ اول، تهران، سعدی؛
  15. لاهیجی، شمس­الدین محمد (1388)، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح محمد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، چاپ هشتم، تهران، زوار؛
  16. ملکیان، مصطفی(1381)، سیری در سپهر جان، چ اول، تهران، نگاه معاصر؛
  17. مولوی، جلال­الدین(1374)، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، چاپ دوم، تهران، نغمه؛
  18. ـــــــــ (1388)، فیه مافیه، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، چاپ اول، تهران، خیام؛
  19. ـــــــــ (1380)، کلیات شمس تبریزی، تصحیح بدیع­الزمان فروزانفر، چاپ سوم، تهران، پیمان؛
  20. نسفی، عزیزالدین (1388)، الانسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، چاپ دهم، تهران، طهوری؛
  21. هجویری، ابوالحسن (1387)، کشف المحجوب، شرح محمود عابدی، چاپ چهارم، سروش، تهران؛
  22. همایی، جلال­الدین (1376)، مولوی چه می­گوید، چاپ نهم، هما، تهران.